معنی: رها کردن، صرفنظر کردن از، خودداری کردن از، چشم پوشیدن ازمعانی دیگر: (انتقام و غیره) نگرفتن، (از سر تعارف و غیره) گذشتن، صرف نظر کردن، استفاده نکردن (از)، (در اصل) جلو زدن از، سبقت گرفتن بر، (در اصل) نادیده انگاشتن، قصور کردن، کوتاهی کردن
• : تعریف: to do without, refrain from, or give up. • مترادف: cut out, eschew, refrain from, swear off • متضاد: partake • مشابه: abstain from, avoid, discontinue, forsake, forswear, relinquish, renounce, shun, skip, surrender, waive
- He will have to forgo his pleasurable pursuits until he's passed his exams.
[ترجمه نیلو] او تا وقتی که در امتحان هایش قبول شود ، باید از سرگرمی های لذت بخش خود صرف نظر کند.
|
[ترجمه گوگل] او باید تا زمانی که امتحانات خود را با موفقیت پشت سر بگذارد، از فعالیت های لذت بخش خود چشم پوشی کند [ترجمه ترگمان] او باید از کاره ای pleasurable چشم پوشی کند تا وقتی که امتحانات را رد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I refuse to forgo my weekly poker game.
[ترجمه گوگل] من حاضر نیستم از بازی پوکر هفتگی خود صرف نظر کنم [ترجمه ترگمان] من از بازی پوکر هفتگی خودم چشم پوشی نمی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. let us forgo formality!
بیایید تعارف را کنار بگذاریم !
2. she decided to forgo her vacation and stay by her uncle's bedside
او تصمیم گرفت از تعطیلات خود صرف نظر کند و در کنار بستر عمویش بماند.
3. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effort.
[ترجمه Edi.nozari] بخاطره یه بار رد شدن ، صرف نظر نکن از هدفی که تصمیم داری براش تلاش کنی
|
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که برای تلاش تصمیم گرفتی چشم پوشی نکن [ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم به تلاش دارید، صرف نظر کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effor.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که تصمیم به انجام آن داشتید چشم پوشی نکنید [ترجمه ترگمان]نه، به خاطر یک نفر دیگر، از هدفی که تصمیم به effor گرفتی صرف نظر کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She would willingly forgo a birthday treat if only her warring parents would declare a truce.
[ترجمه گوگل]اگر فقط والدین متخاصمش آتش بس اعلام کنند، او با کمال میل از خوردن غذای تولد چشم پوشی می کند [ترجمه ترگمان]او با رغبت از یک جشن تولد چشم پوشی می کرد که اگر فقط پدر و مادرش در حال جنگ بودند، متارکه جنگ را اعلام می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effect.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که برای تحقق آن تصمیم گرفته اید چشم پوشی نکنید [ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم گرفته اید بر روی آن تاثیر بگذارید، صرف نظر کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I shall have to forgo the pleasure of seeing you this week.
[ترجمه گوگل]من باید این هفته از دیدن شما چشم پوشی کنم [ترجمه ترگمان]باید از لذت دیدن شما در این هفته چشم پوشی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The workers agreed to forgo a pay increase for the sake of greater job security.
[ترجمه گوگل]کارگران موافقت کردند که به خاطر امنیت شغلی بیشتر از افزایش دستمزد خودداری کنند [ترجمه ترگمان]کارگران موافقت کردند که از افزایش حقوق برای امنیت شغلی بیشتر خودداری کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Senior board members have offered to forgo their annual bonuses this year.
[ترجمه گوگل]اعضای ارشد هیئت مدیره پیشنهاد داده اند از پاداش سالانه خود در سال جاری صرف نظر کنند [ترجمه ترگمان]اعضای هیات ارشد پیشنهاد کرده اند که امسال از پاداش های سالیانه خود صرف نظر کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. In return, the union says it will forgo pay increases for 199
[ترجمه گوگل]در مقابل، اتحادیه می گوید از افزایش دستمزد برای سال 199 صرف نظر می کند [ترجمه ترگمان]در عوض، اتحادیه می گوید که این اتحادیه از پرداخت ۱۹۹ قانون صرف نظر خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Instead, they will forgo either career or motherhood.
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها از شغل یا مادری چشم پوشی می کنند [ترجمه ترگمان]در عوض، آن ها هم از شغل و یا مادر شدن صرف نظر می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]مجبور شدم از ناهار صرف نظر کنم [ترجمه ترگمان] باید از ناهار چشم پوشی می کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Novices were expected to forgo all earthly pleasures and concentrate on the hereafter.
[ترجمه گوگل]از افراد تازه کار انتظار می رفت که تمام لذت های زمینی را کنار بگذارند و بر آخرت تمرکز کنند [ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که از همه لذت های دنیوی چشم پوشی کنند و در این پس از آن تمرکز کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Thus women continued to forgo having children rather than be penalized for fulfilling their biological role.
[ترجمه گوگل]بنابراین زنان به جای مجازات شدن برای ایفای نقش بیولوژیکی خود، از بچه دار شدن چشم پوشی کردند [ترجمه ترگمان]بنابراین زنان به رها کردن از بچه دار شدن به جای جریمه کردن برای انجام نقش زیست شناختی خود، ادامه دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. One is that devout patients may forgo treatment and wait for divine intervention.
[ترجمه گوگل]یکی این که بیماران مومن ممکن است از درمان چشم پوشی کنند و منتظر مداخله الهی باشند [ترجمه ترگمان]یکی این است که بیماران devout ممکن است از درمان صرف نظر کرده و منتظر مداخله الهی باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• precede, go before; abstain, refrain from, give up
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To decide not to do or have something; renounce 🚫 🔍 مترادف: Relinquish ✅ مثال: She decided to forgo the expensive vacation in favor of saving money for a new car.
- از خیر . . . گشتن - دست شستن از
صرف نظر کردن از. منصرف شدن از. خود را محروم کردن از مثال: Unless they forgo it مگر آنکه آنها از آن صرف نظر کنند. �إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ�
[VERB] ۱ ) ( از سر تعارف و غیره ) گذشتن - کنار گذاشتن تعارف و غیره ۲ ) صرفنظر کردن از - استفاده نکردن از - قید چیزی/انجام کاری را زدن ۳ ) ( انتقام و غیره ) نگرفتن MEANING: ( also forego ) ... [مشاهده متن کامل]
FORMAL past tense forwent | past participle forgone 1 ) to give up or do without 💠 let us forgo formality! بیاید تعارف را کنار بذاریم ! 2 ) - to not have or do something enjoyable - to not do or have something pleasant or enjoyable SYN: go without 💠 She decided to forgo flowers at the funeral and asked people to send money to a charity instead.
1 - formal ( also forego ) to not have or do something enjoyable: رسمی قید یک کار لذت بخش را زدن، بی خیال یک کار خوشایند شدن forgo the pleasure of/ I shall have to forgo the pleasure of seeing you this week. ... [مشاهده متن کامل]
Synonym forfeit ( LOSE ) 2 - to give up or do without قید چیزی را زدن، بی خیال چیزی شدن She decided to forgo flowers at the funeral and asked people to send money to a charity instead.
کنار گذاشتن - خودداری کردن از
do without, to give up the enjoyment or advantage of بی خیال چیزی شدن از لذت و یا مزیت و فایده چیزی چشم پوشی کردن *********************************************************************************************************** ... [مشاهده متن کامل]
مثال؛ Stevenson decided to forgo dessert for a few days. I shall have to forgo the pleasure of seeing you this week.
قید یه چیزی رو زدن. . . چشم پوشی کردن
بی خیال چیزی شدن
در جملات غیر رسمی می توانیم، قید چیزی را زدن معنی کنیم