اسم جمع ( plural noun )
• (1) تعریف: (informal) parents or family members.
- I'm having dinner with my folks tonight.
[ترجمه kamlia] من امشب با دوستانم شام میخورم|
[ترجمه سید] امشب با مهمانانم شام می خورم|
[ترجمه مهنا] امشب با خویشاوندانم شام می خورم.|
[ترجمه آرشیدا جم] من امشب با خانواده ام شام میخورم|
[ترجمه H. H🌻🌻] امشب با بر و بچ شام میخورم🤪🤪🤪|
[ترجمه گوگل] من امشب با مردمم شام میخورم[ترجمه ترگمان] من امشب با مردمم شام می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- All of her folks live in Texas.
[ترجمه آترین] تمام خویشاوند ان او در تگزاس زندگی می کنند|
[ترجمه گوگل] تمام خانواده اش در تگزاس زندگی می کنند|
[ترجمه احسان علیخانی] تمام قوم و خویشاش در تگزاس زندگی میکنن.|
[ترجمه sami] همه ی خویشاوندان او در تگزاس زندگی می کنند|
[ترجمه ابوالفضل کریمی] همه خویشاوندانش ( خانواده اش، دوستانم، )|
[ترجمه گوگل] همه افراد او در تگزاس زندگی می کنند[ترجمه ترگمان] همه folks تو تگزاس زندگی میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) people.
- My neighbors are really nice folks.
[ترجمه محمد] همسایگان من واقعا مردمی خوب هستند|
[ترجمه احسان علیخانی] همسایه هام خوب مردمی هستن.|
[ترجمه محدثه 😐🌥] همسایگان من واقعا مردم خوبی هستند|
[ترجمه درسا] همسایگان من مردمان خوبی هستند|
[ترجمه Ashkan devile] همسایه های من واقعا ادم های خوبی هستن|
[ترجمه گوگل] همسایه های من واقعاً مردم خوبی هستند[ترجمه ترگمان] همسایه هام آدمای خوبی هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید