flutter

/ˈflətər//ˈflʌtə/

معنی: لرزش، اهتزاز، بال زنی دسته جمعی، بال و پر زنی، حرکت سراسیمه، بال بال زدن، لرزیدن، پرپرزدن، در اهتزاز بودن، سراسیمهبودن، لرزاندن
معانی دیگر: (بدون پرواز یا طی پرواز کوتاه) بال بال زدن، (تند و نامنظم) تکان خوردن، (از شدت هیجان و غیره) لرزان بودن، به ارتعاش درآمدن، فراشیدن، لول خوردن، غلت و واغلت زدن، (با دستپاچگی) کاری را کردن، به تقلا درآمدن یا درآوردن، دچار تب و تاب کردن، هیجان زده کردن، آسیمه کردن یا شدن، پرپر زنی، بال زنی، صدای بال پرنده، ارتعاش، جنب و جوش، آسیمگی، هاژی، جوش و خروش، اضطراب، ضربان تند قلب، تندتپش (تپش تند ولی معمولا مرتب)، (هواپیما) لرزش (ارتعاش بخشی از هواپیما مثلا یکی از بال ها که حاکی از خطر زودآیند است)، (انگلیس) قمار کوچک، سرمایه گذاری مخاطره آمیز، بال بال زدن بدون پریدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flutters, fluttering, fluttered
(1) تعریف: to move swiftly back and forth or up and down in a jerky or irregular manner; flap.
مشابه: fluctuate, fly, tremble, wave, waver

- The banners fluttered in the wind.
[ترجمه گوگل] بنرها در باد تکان می خوردند
[ترجمه ترگمان] پرچم ها در باد تکان می خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to fly with light, swift wing movements or to move the wings lightly and swiftly up and down in flight, as a bird.
مشابه: flit

(3) تعریف: to beat or pulsate swiftly or irregularly.

- Her heart fluttered when she heard the news.
[ترجمه مصطفی] با شنیدن این خبر قلبش لرزید
|
[ترجمه گوگل] با شنیدن این خبر قلبش لرزید
[ترجمه ترگمان] وقتی اخبار را شنید، قلبش به تپش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to move about restlessly, nervously, aimlessly, or excitedly; flit.
مشابه: flit
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to flutter; wave, beat, or agitate.
مشابه: bat, fluctuate
اسم ( noun )
مشتقات: flutteringly (adv.), flutterer (n.)
(1) تعریف: a fluttering motion.
مشابه: flit, ruffle, wave

(2) تعریف: a state or the result of agitation or excitement; fluster or flurry; commotion.
مشابه: fluster, fuss, lather

(3) تعریف: an irregular beating, as of the heart.
مشابه: palpitation

(4) تعریف: a distortion in the sound of a recording, due to fluctuations in speed.

جمله های نمونه

1. His heart gave a little flutter as the ladder slipped a couple of inches.
[ترجمه گوگل]وقتی نردبان چند اینچی لیز خورد، قلبش کمی تکان خورد
[ترجمه ترگمان]وقتی نردبان چند اینچ لغزید، قلبش به تپش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I had a flutter on five horses.
[ترجمه آریا] روی پنج تا اسب شرط بستم
|
[ترجمه گوگل]من روی پنج اسب بال زدن داشتم
[ترجمه ترگمان] پنج تا اسب تکون خوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There was a flutter of wings among the trees.
[ترجمه گوگل]صدای بال زدن در میان درختان بود
[ترجمه ترگمان]در میان درختان، بال بال بال بال می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Go and flutter your eyelashes at the barman, Janet, and see if you can get him to serve us.
[ترجمه فاطمه عبدی] برو پیش متصدی بار، جنت، و یک کم براش عشوه بیا، ببین می تونی یه کاری کنی که بیاد رامون بندازه.
|
[ترجمه گوگل]برو مژه هایت را به بارمن بزن، جانت، و ببین آیا می توانی او را به خدمت ما برسانی
[ترجمه ترگمان]برو و eyelashes را به متصدی بار بزن، جنت، و ببین می توانی او را راضی کنی که به ما خدمت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was all in a flutter.
[ترجمه گوگل]او همه در یک بال زدن بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز به هیجان آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She felt a flutter of excitement.
[ترجمه گوگل]او احساس بالندگی از هیجان کرد
[ترجمه ترگمان]تریسی احساس هیجان شدیدی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. James has been making hearts flutter ever since he joined the company.
[ترجمه گوگل]جیمز از زمانی که به شرکت ملحق شد، قلب ها را به بال در می آورد
[ترجمه ترگمان]جیمز از وقتی که به شرکت ملحق شد، قلب ها به تپش افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His arrival put the girls in a flutter.
[ترجمه گوگل]آمدن او دختران را در بال زدن انداخت
[ترجمه ترگمان]ورود او دخترها را به هیجان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She felt a flutter of curiosity.
[ترجمه گوگل]او احساس کنجکاوی کرد
[ترجمه ترگمان]تریسی احساس کنجکاوی شدیدی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The arrival of the first customer caused a flutter in the shop.
[ترجمه گوگل]ورود اولین مشتری باعث ایجاد بال در مغازه شد
[ترجمه ترگمان]ورود اولین مشتری باعث شد که در مغازه به تپش بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His sudden resignation caused quite a flutter.
[ترجمه گوگل]استعفای ناگهانی او باعث ایجاد سر و صدای زیادی شد
[ترجمه ترگمان]استعفای ناگهانی اون باعث شد همه چیز به هم بریزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He felt his stomach flutter when they called his name.
[ترجمه گوگل]وقتی اسمش را صدا زدند احساس کرد شکمش تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]وقتی نام او را صدا می زدند معده اش ناراحت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her heart gave a flutter when she saw him.
[ترجمه گوگل]با دیدنش قلبش لرزید
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دید قلبش به تپش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She smiled and flutter her eyelashes at the ticket inspector.
[ترجمه گوگل]او لبخندی زد و مژه هایش را به سمت بازرس بلیط تکان داد
[ترجمه ترگمان]او لبخند زد و مژه هایش را به سمت بازرس بلیت رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her sudden arrival caused quite a flutter.
[ترجمه گوگل]آمدن ناگهانی او باعث ایجاد یک تکان شدید شد
[ترجمه ترگمان]ورود ناگهانی او باعث flutter شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لرزش (اسم)
shake, vibration, palpitation, flutter, succussion, quake, tremor, quivering, tremolo, friskiness, tremour, trepidation

اهتزاز (اسم)
waft, swing, sway, vibration, flutter, pulsation, vibratility

بال زنی دسته جمعی (اسم)
flutter

بال و پر زنی (اسم)
flutter

حرکت سراسیمه (اسم)
flutter

بال بال زدن (فعل)
bat, flutter, flounder

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

پرپرزدن (فعل)
flutter, flicker, flitter

در اهتزاز بودن (فعل)
flutter, tilt, flicker

سراسیمه بودن (فعل)
flutter

لرزاندن (فعل)
flutter, tremble, shiver, shag, jar, quake, quaver, shake out, wangle

تخصصی

[سینما] پرش - لرزش
[عمران و معماری] بال بال زدن - حرکت نوسانی نامنظم - نوسان کردن - اهتزاز - لرزش
[برق و الکترونیک] سرعت لرزه ؛ لرزش 1. اعوجاجی که در اثر تغییرات نامطلوب سرعت هنگام یا تکثیر، در صدای پخش شده ایجاد می شود. 2. تغییرات سریع در شدت سیگنال دریافتی در اثر تکانهای آنتن در باد شدید یا تداخل با سیگنالی با بسامد متفاوت .

انگلیسی به انگلیسی

• flapping or fluttering movement; agitated state, nervousness, excitedness; commotion; abnormally fast heartbeat; rapid change in pitch
flap, wave; (about the heart) beat; vibrate, tremble, quiver; confuse, agitate; run about aimlessly
if something flutters or if you flutter it, it waves up and down or from side to side.
if something light flutters somewhere, it moves through the air with small quick movements.
a flutter of panic, excitement, or pleasure is a slight feeling of panic, excitement, or pleasure.
if you have a flutter, you have a small bet on something such as a horse race; an informal use.

پیشنهاد کاربران

move lightly and quickly
[پزشکی] لرزش: انقباضات بسیار تند اما منظم ( قلبی )
یک زبان برنامه نویسی که سال ۲۰۱۷ توسط گوگل معرفی شد.
flutter meaning in love
If someone makes your heart flutter,
you find that person very physically attractive and you feel excited when you see or talk to them
تپش افتادن قلب
flutter ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: بال‏لرزه
تعریف: نوسان شدید و نامطلوب سطوح بال و دُم هواگَرد در حین پرواز
شرط کوچکی بستن بر روی چیزی
تکان خوردن , بال بال زدن ؛ به تپش افتادن , تب و تاب کردن ؛ شور و هیجان
– Flags were fluttering in the breeze
– Butterflies fluttered about in the sunshine
– Her heart fluttered when she heard the news
...
[مشاهده متن کامل]

– When I think about my exams my stomach flutters
– She felt a flutter of excitement
– His arrival put the girls in a flutter

بال بال زدن ، حرکات ریز سریع پشت سر هم مثل حرکت پرچم در باد
بال بال زدن ( عامیانه )
به طور کلی حرکت سراسیمه
لرزش شدید
لرزش خمشی ، لرزش پیچشی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس