اسم ( noun )
•  (1) تعریف: an element of the face such as the eyes, nose, or chin.
• مشابه: aspect, element, lineament, trait
• مشابه: aspect, element, lineament, trait
- A baby's face has tiny features.
 [ترجمه Fatemeh Farzinfar] صورت نوزاد دارای اندام کوچک است| 
 [ترجمه Hazhir Hashempour] صورت کودک دارای ویژگی های ریزی است.| 
 [ترجمه سوگند] اجزا صورت نوزاد ظریف است| 
 [ترجمه قاسم پورجعفر] صورت کودک ظرافت در اجزا دارد.| 
 [ترجمه طاهره امیریان] ترکیب صورت نوزاد، ظریف است| 
 [ترجمه گوگل] صورت نوزاد دارای ویژگی های ریز است[ترجمه ترگمان] صورت کودک دارای ویژگی های بسیار کمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: (pl.) the face.
• مترادف: countenance, face, lineaments, physiognomy, visage
• مشابه: looks
• مترادف: countenance, face, lineaments, physiognomy, visage
• مشابه: looks
- His rough features made him appear cold and unfeeling.
 [ترجمه علی جادری] چهره خشن او باعث شده تا سرد و بی احساس به نظر برسد .| 
 [ترجمه گوگل] ویژگی های خشن او باعث می شد سرد و بی احساس به نظر برسد[ترجمه ترگمان] چهره اش سرد و بی احساس به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: a distinctive property, characteristic, or quality.
• مترادف: attribute, characteristic, earmark, hallmark, property, quality, trait
• مشابه: aspect, element, part, peculiarity, way
• مترادف: attribute, characteristic, earmark, hallmark, property, quality, trait
• مشابه: aspect, element, part, peculiarity, way
- A keen sense of smell is a common feature among dogs.
 [ترجمه گوگل] حس بویایی قوی یک ویژگی رایج در بین سگ ها است
[ترجمه ترگمان] حس بویایی تیز یک ویژگی مشترک بین سگ ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حس بویایی تیز یک ویژگی مشترک بین سگ ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The large, sunny living room is the best feature of the house.
 [ترجمه گوگل] اتاق نشیمن بزرگ و آفتابگیر بهترین ویژگی خانه است
[ترجمه ترگمان] اتاق نشیمن بزرگ و آفتابی بهترین قسمت خانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتاق نشیمن بزرگ و آفتابی بهترین قسمت خانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: something used as an attraction or inducement; option.
• مترادف: attraction
• مشابه: draw, frill, highlight, inducement, option
• مترادف: attraction
• مشابه: draw, frill, highlight, inducement, option
- These apartments have several luxury features.
 [ترجمه گوگل] این آپارتمان ها دارای چندین ویژگی لوکس هستند
[ترجمه ترگمان] این آپارتمان ها دارای چندین ویژگی لوکس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این آپارتمان ها دارای چندین ویژگی لوکس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (5) تعریف: the main film in a movie theater.
• مشابه: draw, film, motion picture, movie
• مشابه: draw, film, motion picture, movie
- I found the short documentary more interesting than the main feature.
 [ترجمه محمدجواد برهانی] آن مستندِ کوتاه به نظرم جالب تر از فیلم اصلی [که روی پرده بود] رسید.| 
 [ترجمه گوگل] به نظرم مستند کوتاه جالبتر از ویژگی اصلی بود[ترجمه ترگمان] من این مستند کوتاه را جالب تر از ویژگی اصلی یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The previews start at 6:10, but the feature starts at 6:24.
 [ترجمه علی جادری] پیش نمایش در ساعت 6 و 10 دقیقه شروع می شود ولی نمایش اصلی در ساعت 6 و 24 دقیق شروع می شود .| 
 [ترجمه گوگل] پیش نمایش ها از ساعت 6:10 شروع می شود، اما ویژگی از ساعت 6:24 شروع می شود[ترجمه ترگمان] آلبوم از ۶: ۱۰ شروع می شود، اما ویژگی در ساعت ۶: ۲۴ شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (6) تعریف: a magazine or newspaper article that is given special prominence.
- Did you read the feature on Florida vacations in the magazine section this week?
 [ترجمه Saeedeh] آیا شما خواندیدقسمت تعطیلات فلوریدا در اخبار مربوط این هفته ؟| 
 [ترجمه گوگل] آیا ویژگی تعطیلات فلوریدا را در بخش مجله این هفته خواندید؟[ترجمه ترگمان] آیا این هفته در بخش مجله اخبار مربوط به تعطیلات فلوریدا را خوانده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: features, featuring, featured
حالات: features, featuring, featured
•  (1) تعریف: to present as something especially interesting, appealing, or important.
• مترادف: highlight
• مشابه: accentuate, emphasize, spotlight, stress
• مترادف: highlight
• مشابه: accentuate, emphasize, spotlight, stress
- This week's magazine featured an article on drug addiction.
 [ترجمه مدرس زبان های انگلیسی] ویژگیهای یک چیز| 
 [ترجمه گوگل] مجله این هفته مقاله ای در مورد اعتیاد به مواد مخدر منتشر کرد[ترجمه ترگمان] این مجله هفته مقاله ای درباره اعتیاد به مواد مخدر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The restaurant is featuring lobster dishes all week.
 [ترجمه گوگل] این رستوران در تمام هفته غذاهای خرچنگ را سرو می کند
[ترجمه ترگمان] رستوران غذاهای دریایی سراسر این هفته را در بر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رستوران غذاهای دریایی سراسر این هفته را در بر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to exist as a feature or particular characteristic of.
• مترادف: characterize, mark
• مشابه: betoken, define, differentiate, distinguish, identify, indicate, typify
• مترادف: characterize, mark
• مشابه: betoken, define, differentiate, distinguish, identify, indicate, typify
- The Natural History Museum features in most school trips to New York City.
 [ترجمه گوگل] موزه تاریخ طبیعی در اکثر سفرهای مدرسه به شهر نیویورک دیده می شود
[ترجمه ترگمان] موزه تاریخ طبیعی در بیشتر سفره ای دانشگاهی به شهر نیویورک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موزه تاریخ طبیعی در بیشتر سفره ای دانشگاهی به شهر نیویورک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: of a film or play, to present (an actor or actors) in a prominent role or roles.
• مترادف: star
• مشابه: present
• مترادف: star
• مشابه: present
- The film featured two relatively new actors.
 [ترجمه گوگل] در این فیلم دو بازیگر نسبتا جدید حضور داشتند
[ترجمه ترگمان] این فیلم دو بازیگر نسبتا جدید را به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این فیلم دو بازیگر نسبتا جدید را به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید