frigid

/ˈfrɪdʒəd//ˈfrɪdʒɪd/

معنی: خنک، منجمد، بسیار سرد، دارای اندکی تمایل جنسی
معانی دیگر: (بسیار) سرد، یخ زده، بستناک، سجیده، (شخصیت و رفتار) سرد، خشک و نا دوست وار، سرد و بی احساس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: frigidly (adv.), frigidity (n.), frigidness (n.)
(1) تعریف: extremely cold; freezing.
مترادف: freezing, gelid, glacial, hyperborean, ice-cold, icy, piercing
متضاد: scalding, scorching, sweltering
مشابه: arctic, bitter, cutting, frosty, wintry

- Our area will be experiencing frigid temperatures this week.
[ترجمه گوگل] منطقه ما در این هفته دمای سردی را تجربه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] منطقه ما در این هفته دماهای بسیار سرد را تجربه خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's warmer today, but it was frigid yesterday.
[ترجمه سارا] امروز گرمتر است اما دیروز خیلی سرد بود
|
[ترجمه گوگل] امروز هوا گرمتر است، اما دیروز هوا سرد بود
[ترجمه ترگمان] امروز گرم تر است، اما دیروز سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: emotionally cold; unfriendly or unemotional.
مترادف: cold, frosty, glacial, ice-cold, icy
متضاد: ardent, fiery, warm
مشابه: chilly, cold-hearted, unfriendly

- He eyed us with a frigid stare.
[ترجمه الناز فراهانی] پسره با سردی به ما نگاه کرد
|
[ترجمه گوگل] با نگاهی سرد به ما نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] او با نگاهی سرد به ما نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a woman, sexually unresponsive or unable to experience orgasm.
متضاد: passionate
مشابه: cold, ice-cold

- She was not frigid; she had simply fallen out of love with her husband.
[ترجمه عبدالخالق] میل جنسیش مشکلی نداشت فقط دیگ عاشق شوهرش نبود
|
[ترجمه گوگل] او سرد نبود او به سادگی عاشق شوهرش شده بود
[ترجمه ترگمان] او سرد نبود، فقط عاشق شوهرش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his frigid reaction to our proposal
واکنش بسیار سرد او نسبت به پیشنهاد ما

2. the frigid waters of the north atlantic
آب های بسیار سرد شمال اقیانوس اطلس

3. a wellcome that was polite but frigid
استقبالی که مودبانه ولی بسیار سرد بود.

4. the northern part of canada becomes frigid in winter
بخش شمالی کانادا در زمستان بسیار سرد می شود.

5. The jealous bachelor was treated in a frigid manner by his girlfriend
[ترجمه مینو] دوست دختر مرد مجرد ، رفتار سردی با او داشت
|
[ترجمه گوگل]دوست دخترش با مرد مجرد حسود به طرز سردی رفتار کرد
[ترجمه ترگمان]مرد مجرد حسود رفتار سرد و سردی با دوست دخترش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Inside the butcher's freezer the temperature was frigid.
[ترجمه گوگل]دمای داخل فریزر قصابی سرد بود
[ترجمه ترگمان]داخل فریزر قصابی، دمای هوا سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The guard looked at us with a frigid stare.
[ترجمه گوگل]نگهبان با نگاهی سرد به ما نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]نگهبان با نگاهی سرد و سرد به ما نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There's a rather frigid atmosphere in the school.
[ترجمه گوگل]فضای نسبتاً سردی در مدرسه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]فضای نسبتا سردی در مدرسه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My husband says I am frigid.
[ترجمه هاشم] شوهرم میگوید من سرد و بی احساس هستم
|
[ترجمه گوگل]شوهرم می گوید من سردم است
[ترجمه ترگمان]شوهرم می گوید من یخ زده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a frigid atmosphere in the room.
[ترجمه گوگل]فضای سردی در اتاق حاکم بود
[ترجمه ترگمان]فضای سرد و سردی در اتاق حک مفرما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In this frigid season, crowds lined up to buy sugar, milk, chocolate and potatoes.
[ترجمه گوگل]در این فصل سرد، جمعیت برای خرید شکر، شیر، شکلات و سیب زمینی صف کشیده بودند
[ترجمه ترگمان]در این فصل یخ بندان، جمعیت برای خرید شکر، شیر، شکلات و سیب زمینی صف کشیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The frigid lands, to my way of thinking, provide good support of the Catastrophe Theory of Earth's evolution.
[ترجمه گوگل]زمین های سرد، به طرز فکر من، پشتیبانی خوبی از نظریه فاجعه تکامل زمین است
[ترجمه ترگمان]زمین های یخ زده، به طرز تفکر من، حمایت خوبی از مصیبت انقراض زمین را فراهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Likewise, during the frigid eras of ice sheet advances, numerous brief episodes of extreme warming occurred.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، در طول دوران سرد پیشرفت ورقه های یخی، دوره های کوتاه متعددی از گرم شدن شدید رخ داد
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، در دوران یخ بندان لایه های یخ، قسمت های کوتاه متعددی از گرم شدن شدید گرم شدن کره زمین رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A frigid wind surged through the arches, producing a ghoulish whine.
[ترجمه گوگل]باد سردی از میان طاق ها می گذرد و ناله ای غم انگیز ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]باد سردی از زیر طاق های قوسی بیرون آمد و صدای ناله مانندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Isabelle Huppert dominates the film with slightly frigid poise.
[ترجمه گوگل]ایزابل هوپر با حالتی کمی سرد بر فیلم مسلط است
[ترجمه ترگمان]ایزابل Huppert در حالت سرد و سردی بر این فیلم تسلط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The frigid opening of every congressional and presidential term inspires a bounty of new proposals.
[ترجمه گوگل]افتتاح سرد هر دوره کنگره و ریاست جمهوری الهام بخش انبوهی از پیشنهادات جدید است
[ترجمه ترگمان]گشایش سرد هر دوره ریاست جمهوری و ریاست جمهوری باعث ایجاد پیشنهادها برای پیشنهادها جدید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The temperature dropped as soon as the frigid lands appeared.
[ترجمه گوگل]به محض ظهور زمین های سرد، دما کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه زمین یخ زده پدیدار شد دما پایین آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She was frigid and strait-laced and therefore somewhat ill-equipped to keep me on the straight and narrow.
[ترجمه گوگل]او یخ زده و تنگ بود و بنابراین تا حدودی برای نگه داشتن من در مسیر مستقیم و باریک ضعیف بود
[ترجمه ترگمان]او یخ زده و سفت بود، و به خاطر همین، تا حدی آمادگی نداشتم که مرا به سمت راست و باریک نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خنک (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, fresh, flat, insipid, vapid, breezy, frigid, icy

منجمد (صفت)
solid, frigid, rimy

بسیار سرد (صفت)
frigid, icy, gelid, hyperborean

دارای اندکی تمایل جنسی (صفت)
frigid

تخصصی

[خاک شناسی] فریجید
[آب و خاک] رژیم سرد فریجید

انگلیسی به انگلیسی

• cold; frozen; sexually unresponsive
if someone says that a woman is frigid, they mean that she does not easily become sexually aroused.
a frigid place or type of weather is very cold.

پیشنهاد کاربران

1. بسیار سرد/ خیلی سرد/ منجمد.
2 . سردمزاج ( ار نظر جنسی ) .
مترادف: Cold
خیلی سرد، منجمد
زمهریر، سردِ موذی.
سرد ( خنک ) /سرد ( بی مهر )
frigid ( adj ) ( frɪdʒəd ) =very cold, e. g. frigid air. =not showing any feelings of friendship or kindness, e. g. a frigid voice. = ( of a woman ) not able to enjoy sex, frigidly ( adv )
frigid
a word used in the past to describe a woman who does not like having sex, which is now considered offensive
توهین آمیز/ صفت
به زنی گفته می شود که تمایلی به رابطه جنسی ندارد، اجاق کور هم معنا شده
Frigid bitch
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/frigid?q=Frigid
استخوان سوز
the air was frigid, and spectators shivered against the cold
بی احساس، خشک و بی روح
معنی ( بسیار سرد ) ( سرد ) ( منجمد )
یَخناک. سردناک.
قطب شمال - منجمد
بسیار سرد
Very cold
خیلی سرد
In side the butcher's freezer the temperature was very frigid
🔹دمای داخل فریزر قصابی، بسیار سرد بود.

بسیار خنک
بسیار سرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس