friendly

/ˈfrendli//ˈfrendli/

معنی: مساعد، مهربان، دوستانه، خودمانی، تعاونی
معانی دیگر: دوست وار، صمیمانه، یارمند، دوست داشتنی، شفیق، یاور، مددگر، موافق، خودی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: friendlier, friendliest
(1) تعریف: of, relating to, or typical of a friend or a friendship.
متضاد: chilly, distant, inimical
مشابه: chummy, companionable, companionate, intimate, neighborly, sociable, social, sympathetic, warm

- We've had a close, friendly relationship for years.
[ترجمه گوگل] ما سال ها رابطه صمیمی و دوستانه ای داشتیم
[ترجمه ترگمان] ما سال ها با هم رابطه صمیمی و صمیمی داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I know him, but I'm not actually friendly with him.
[ترجمه Miss.Raya] او را می شناسم اما با او صمیمی نیستم
|
[ترجمه *__*] من اورا میشناسم ولی با او صمیمی نیستم
|
[ترجمه Ebadi] من او ( مذکر ) را میشناسم ولی در حقیقت با او صمیمی نیستم. . .
|
[ترجمه هستی] من اونو می شناسم اما با او رابطه ی دوستانه و صمیمی ندارم
|
[ترجمه ....] من اورا میشناسم ، اما در واقع با او دوست نیستم
|
[ترجمه ۰] من او را می شناسم اما با او صمیمی نیستم
|
[ترجمه mohammadlp] من با اواشنا هستم {او = مذکز مرد پسر} اما با هاش رابطخ صمیمی ندارم
|
[ترجمه Hamta] من او ( مرد ) را میشناسم، امادر حقیقت من با او رابطه دوستانه ای نداریم
|
[ترجمه گوگل] من او را می شناسم، اما در واقع با او دوست نیستم
[ترجمه ترگمان] او را می شناسم، اما در واقع با او دوست نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: sociable and lacking hostility.
مترادف: affable, amiable, amicable, chummy, congenial, pleasant, sociable, warm
متضاد: antagonistic, antisocial, baleful, bellicose, belligerent, gruff, hostile, icy, ill, ill-disposed, inhospitable, standoffish, stern, uncongenial, unfriendly, unsociable
مشابه: approachable, companionable, convivial, cordial, genial, hospitable, intimate, kindhearted, neighborly, outgoing, social

- Our new neighbors were quite friendly, and we felt welcome in the neighborhood.
[ترجمه گوگل] همسایه های جدید ما کاملاً صمیمی بودند و ما در محله احساس خوش آمدگویی می کردیم
[ترجمه ترگمان] همسایه های جدید ما خیلی دوستانه بودند و ما احساس می کردیم به این محله خوش آمدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The friendly campers enjoyed a meal together.
[ترجمه آوا] دوستانه باهم در اردوگاه یک وعده غذا لذت می بردند
|
[ترجمه گوگل] اردونشینان دوستانه از یک وعده غذایی با هم لذت بردند
[ترجمه ترگمان] The دوستانه با هم از یک وعده غذا لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I tried to be friendly toward her, but she avoided talking to me.
[ترجمه گوگل] سعی کردم با او دوستانه رفتار کنم، اما او از صحبت کردن با من اجتناب کرد
[ترجمه ترگمان] سعی کردم با او دوستانه رفتار کنم، اما از حرف زدن با من خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: kind and helpful.
مترادف: amiable, amicable, benevolent, kind, kindly, neighborly
متضاد: abrupt, antagonistic, cool, dour, hostile, ill-disposed, unfriendly, wintry
مشابه: brotherly, cordial, generous, helpful, kindhearted, sisterly, sympathetic, warm, warm-hearted

- The friendly waiter made our meal enjoyable.
[ترجمه گوگل] گارسون صمیمی غذای ما را لذت بخش کرد
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت دوستانه غذای ما را لذت بخش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: friendlier, friendliest
مشتقات: friendliness (n.)
• : تعریف: in a friendly manner.
مشابه: cordially, kindly

- He always acts very friendly with people he doesn't know.
[ترجمه Ebadi] او همیشه خیلی دوستانه با کسانی که با آنها آشنایی ندارد رفتار میکند. . .
|
[ترجمه گوگل] او همیشه با افرادی که نمی شناسد بسیار دوستانه رفتار می کند
[ترجمه ترگمان] اون همیشه با کسایی که آشنا نیست رفتار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. friendly aircraft
هواپیماهای خودی

2. a friendly atmosphere
محیطی دوستانه

3. a friendly reception
یک پذیرایی دوستانه

4. a friendly smile
لبخند دوستانه

5. a friendly wind
باد مساعد

6. establish friendly relations with
روابط دوستانه برقرار کردن با

7. in a friendly fashion
به روش دوستانه

8. on a friendly basis
به طریقی دوستانه،بادوستی

9. radars homed friendly aircraft to the nearest airports
رادارها هواپیماهای خودی را به نزدیکترین فرودگاه ها می فرستادند.

10. he entertained a friendly correspondance with his teacher
به مکاتبه ی دوستانه با معلم خود ادامه داد.

11. he had a friendly attitude
برخوردی دوستانه داشت.

12. her tone was friendly but noncommittal
لحن او دوستانه ولی پیمان گریزانه بود.

13. the rupture of friendly relations
قطع روابط دوستانه

14. he has a warm and friendly disposition
او طبیعت گرم و مهربانی دارد.

15. he treated us in a friendly way
او با ما دوستانه رفتار کرد.

16. our new teacher is very friendly
معلم جدید ما خیلی مهربان است.

17. the government's failure in establishing friendly relations with . . .
ناکامی دولت در برقراری روابط حسنه با . . . .

18. they are no longer on friendly terms with each other
آنها دیگر با هم روابط دوستانه ندارند.

19. we are desirous of establishing friendly relations with pakistan
ما خواستار برقراری روابط دوستانه با پاکستان هستیم.

20. we wish to maintain our friendly relations with them
ما خواستار حفظ روابط دوستانه با آنها هستیم.

21. he repeated his country's desire for friendly relations with all neighboring countries
او تمایل کشور خود را برای برقراری روابط دوستانه با همه ی کشورهای همجوار تکرار کرد.

22. he returned my greeting with a friendly smile
به سلام من با لبخندی دوستانه پاسخ داد.

23. let's keep the discussion on a friendly plane
بیا بحث را در سطح دوستانه نگهداریم.

24. the two former enemies are on a friendly footing now
دو دشمن دیرین اکنون رابطه ی دوستانه ای دارند.

25. after the formal meeting, the negotiators had a friendly chat
پس از جلسه ی رسمی مذاکره کنندگان باهم دوستانه صحبت کردند.

26. We used to be friendly with some people who worked at the Swedish Embassy.
[ترجمه Ebadi] ما قبلاً با کسانی که در سفارت سوئد کار میکردند صمیمی بودیم. . .
|
[ترجمه گوگل]ما قبلا با چند نفری که در سفارت سوئد کار می کردند صمیمی بودیم
[ترجمه ترگمان]ما عادت داشتیم با برخی از افرادی که در سفارت سوئد کار می کردند، دوست باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. We're always sure of a friendly welcome at this hotel.
[ترجمه matin] ما همیشه مطمئن هستیم که این هتل خوشامد گویی دوستانه میگوید
|
[ترجمه گوگل]ما همیشه از استقبال دوستانه در این هتل مطمئن هستیم
[ترجمه ترگمان]ما همیشه مطمئن هستیم که به این هتل خوش آمدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Friendly contacts between different peoples facilitate the cultural and economic interchange.
[ترجمه گوگل]تماس های دوستانه بین مردمان مختلف تبادل فرهنگی و اقتصادی را تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان]تماس دوستانه بین مردم مختلف، تبادل فرهنگی و اقتصادی را تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. 'You must be Annie,' he said in a friendly tone.
[ترجمه گوگل]با لحنی دوستانه گفت: "تو باید آنی باشی "
[ترجمه ترگمان]با لحنی دوستانه گفت: تو باید آنی باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Godfrey had been friendly to me.
[ترجمه گوگل]گادفری با من دوستانه بود
[ترجمه ترگمان]Godfrey با من دوستانه برخورد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مساعد (صفت)
adjutant, favorable, conducive, friendly, propitious, auspicious, fortunate, large-hearted

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

دوستانه (صفت)
quiet, friendly, amicable, fraternal, cosh, sociable, blithe, matey

خودمانی (صفت)
close, related, friendly, private, bosom, inner, intimate, familiar, comradely, heart-to-heart, hob-and-nob, hob-a-nob

تعاونی (صفت)
friendly, cooperative

تخصصی

[کامپیوتر] دوستانه
[فوتبال] دوستانه

انگلیسی به انگلیسی

• kindly, welcoming, cordial, amicable
in a friendly manner
a friendly person is kind and pleasant.
if you are friendly with someone, you like each other and behave to each other like friends.
a friendly place or object makes you feel comfortable and reassured.
in warfare, a friendly country or armed force is one that is your ally.
a friendly fight or argument is not serious.
a friendly is a sports match that is played for practice and not as part of a competition.

پیشنهاد کاربران

Out going
سازگار ( با محیط زیست ) در بحث انرژی های تجدیدپذیر
سازگار ( با محیط زیست )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : befriend
✅️ اسم ( noun ) : friend / friendship / friendliness / friendly / friendlessness
✅️ صفت ( adjective ) : friendly / friendless
✅️ قید ( adverb ) : friendlily
گرم و صمیمی
سازگار ( مثلاً : سازگار با شبکه برق )
Friendly
الهه چقدر قشنگ معنی کردند
یکی از معانیش راحت تر ، اسانی بدون دردسر
You can make your meal even more weight loss friendly
میتونی حتی با خوردن غذای بیشتر وزن خودتو کم کنی راحت تر یا بدون دردسر یا با آرومی
خیرخواهانه
Sociable
دوستانه، دوست داشتنی
It is hoped that friendly relations will lead to the realization of willing relations
This is in the best interest of both of us
friendly ( علوم نظامی )
واژه مصوب: خودی
تعریف: ← هواگرد خودی
خودی
غیر رسمی - دوستانه - خودمانی
متضادهای این کلمه ( Official یا Unfriendly )
مطلوب
مهربان و صمیمی
دوست داشتنی
دوستانه
friendly wishes
صمیمانه ترین آرزوها
دوستانه
صمیمانه
سازگار
دوست داشتنی

Frienly دو تا معنی داره. مربوط به جایگاه اون هاست. یکی از اون ها adj ( صفت ) به معنای دوستانه . مهربان دوست داشتنی. یکی دیگه هم n ( اسم ) به معنای دوستانه هست😉
. . . پسند مثلا کار بر پسند. user friendly
خوش برخورد
مهربان . دوستی
You are the kind, lovely, beautiful boy who bought me the supermarket with your eid money. We have loved each other ever since
همون پسر مهربان ، دوست داشتنی زیبایی هستی که با پول عیدی خود برام از سوپرمارکت خرید میکردی
ما هر از همدیگر از اون زمان خوشمون اومده بود
مهربان. دوستانی
صمیمی، مهربان
پسوند: سازگار با، دوستدارِ، متناسبِ، متناسب با
environment - friendly farming : کشاورزی سازگار با محیط زیست

محبوب
صمیمی خونگرم دوستانه
Kind
مهربان
معانی دیگر:دوستانه و صمیمی
صمیمی
دوستـــــآنــہ😻s😻
اجتماعی/ خونگرم
Friendly متضاد shy
دوستانه
dont miss like
خون گرم
صمیمی و دوستانه
Friendly means talk with someone happier
آسان
دوست_دوست صمیمی
kind
مهربان ( انه )
صمیمی گرم
با دوستی ، با مهربانی ، مهربانانه
[در ترکیب]
- دوست ، - پسند ، - گرا ، - راستا
برای نمونه user friendly به معنی کاربر دوست ، کاربر پسند ، کاربر گرا ، کاربر راستا
یعنی صمیمی
سازگار
دوست داشتنی
دوستانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس