fetch up

/ˈfet͡ʃˈəp//fet͡ʃʌp/

معنی: نائل شدن، به نتیجه رسیدن، تولید کردن، بحال ایست درامدن، متوقف شدن
معانی دیگر: 1- (عامیانه) رسیدن به، توقف کردن در 2- (محلی) بزرگ کردن (بچه)، پروراندن (بچه یا جانور)، عمل اوردن، ختم کردن

جمله های نمونه

1. If you don't work hard, you'll fetch up nowhere.
[ترجمه فرهادی] اگه سخت کار نکنی به هیچ جا نمی رسی
|
[ترجمه گوگل]اگر سخت کار نکنید، به جایی نمی رسید
[ترجمه ترگمان]اگه سخت کار نکنی، هیچ جا نمیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. When Jim's driving, we never know when we'll fetch up.
[ترجمه گوگل]وقتی جیم در حال رانندگی است، ما هرگز نمی دانیم چه زمانی تحویل می گیریم
[ترجمه ترگمان]وقتی جیم رانندگی می کند، هیچ وقت نمی دانیم چه وقت به آنجا می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Who would have guessed that he would fetch up as director of the firm?
[ترجمه گوگل]چه کسی حدس می زد که او به عنوان مدیر شرکت انتخاب شود؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی می توانست حدس بزند که او رئیس شرکت است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Please fetch up the tea - things.
[ترجمه گوگل]لطفا چای - چیزها را بیاورید
[ترجمه ترگمان]لطفا چای را بیاور بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We fetch up at the wharf exactly on time.
[ترجمه گوگل]ما دقیقا سر وقت خود را در اسکله می آوریم
[ترجمه ترگمان]دقیقا سر موقع به بارانداز میریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I never dreamed that I would fetch up owning such a lot of property.
[ترجمه گوگل]هرگز تصور نمی کردم که بتوانم چنین املاکی را داشته باشم
[ترجمه ترگمان]هرگز تصورش را هم نمی کردم که با این همه دارایی و املاک به آنجا بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The collection had been expected to fetch up to eighty thousand pounds.
[ترجمه گوگل]انتظار می رفت این مجموعه تا هشتاد هزار پوند به فروش برسد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که این مجموعه به هشتاد هزار پوند برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They're expected to fetch up to £000 and every penny will go to charity.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود آنها تا 000 پوند به دست آورند و هر پنی آن صرف امور خیریه شود
[ترجمه ترگمان]آن ها انتظار دارند تا ۱۰۰،۰۰۰ پوند را بیاورند و هر پنی هم به خیریه خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was teased about it but nevertheless would fetch up most evenings on my cot, smoking his chillum in companionable silence.
[ترجمه گوگل]او در مورد آن مسخره شده بود، اما با این حال اکثر شب ها را با تخت خواب من می آورد و در سکوت همراهش را می کشید
[ترجمه ترگمان]در این باره به شوخی می پرداخت، اما با وجود این، بیشتر شب ها را روی تخت من می کشید و در سکوت او سیگار می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It fetch up the shortage of ordinary information managements such as blueprints and common relational database.
[ترجمه گوگل]کمبود مدیریت‌های اطلاعاتی معمولی مانند نقشه‌ها و پایگاه داده‌های رابطه‌ای مشترک را برطرف می‌کند
[ترجمه ترگمان]این مساله کمبود مدیریت اطلاعات معمولی از قبیل طرح ها و پایگاه داده های منطقی مشترک را به دنبال خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Give her another injection – then she'll fetch up.
[ترجمه گوگل]یک آمپول دیگر به او بزنید - سپس او بلند می شود
[ترجمه ترگمان]یه آمپول دیگه بهش بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had to fetch up her younger sister.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد خواهر کوچکترش را بیاورد
[ترجمه ترگمان]باید خواهر کوچک تر خود را جمع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I wonder what time George will fetch up.
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که جورج چه ساعتی بیاید
[ترجمه ترگمان]نمی دانم ساعت چند است که جورج خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He must fetch up the time he has lost.
[ترجمه گوگل]او باید زمانی را که از دست داده است، بیاورد
[ترجمه ترگمان]باید خودش را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نائل شدن (فعل)
accede, attain, reach, gain, fetch up

به نتیجه رسیدن (فعل)
fetch up, aim, wrap up

تولید کردن (فعل)
breed, raise, fetch up, supply, generate, produce, beget, turn out, procreate, inbreed, bring forward, manufacture

بحال ایست درامدن (فعل)
fetch up

متوقف شدن (فعل)
fetch up, pull in

پیشنهاد کاربران

بپرس