صفت ( adjective )
عبارات: break even, get even
عبارات: break even, get even
• (1) تعریف: smooth, level, or flat.
• مترادف: flat, level, plane, smooth
• متضاد: bumpy, uneven
• مترادف: flat, level, plane, smooth
• متضاد: bumpy, uneven
- The new road has an even surface.
[ترجمه عبدالعزیز میرخزیمه] این جادهء جدید سطحی هموار و صاف دارد ( مسطح )|
[ترجمه Setayesh hodinkhani] جاده جدید دارای سطحی صاف و هموار است.|
[ترجمه گوگل] جاده جدید سطح یکنواختی دارد[ترجمه ترگمان] این جاده جدید حتی سطحی نیز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ice was not even and caused the skater to fall.
[ترجمه مهدی فروزش] یخ هموار نبود و باعث افتادن اسکیت باز شد.|
[ترجمه گوگل] یخ یکنواخت نبود و باعث سقوط اسکیت باز شد[ترجمه ترگمان] یخ حتی باعث سقوط اسکیت باز هم نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in the same line or plane; parallel.
• مترادف: collateral, flush, parallel
• متضاد: uneven
• مشابه: equidistant, horizontal, linear, plane
• مترادف: collateral, flush, parallel
• متضاد: uneven
• مشابه: equidistant, horizontal, linear, plane
- This painting should be even with the other ones.
[ترجمه هدیه] این نقاشی باید زوج یک نقاشی دیگر باشد. ( مکمل )|
[ترجمه hadis] حتی این نقاشی با دیگران باشد|
[ترجمه گوگل] این نقاشی باید با نقاشی های دیگر یکنواخت باشد[ترجمه ترگمان] این نقاشی باید حتی با بقیه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: without variations or irregularities; unbroken or continuous.
• مترادف: consistent, constant, continuous, equable, unbroken, uniform
• متضاد: uneven, variable
• مشابه: monotonous, regular, steady
• مترادف: consistent, constant, continuous, equable, unbroken, uniform
• متضاد: uneven, variable
• مشابه: monotonous, regular, steady
- She spoke in an even tone.
[ترجمه هدیه] چرا s, spoke نداره؟مگه واسه she نباید s بگیره|
[ترجمه هدیه] او با صدایی آرام صحبت کرد|
[ترجمه علی] هدیه خانم ، spoke فعل گذشته speek هستش. افعال گذشته که S نمیگیرن|
[ترجمه گوگل] با لحن یکنواخت صحبت کرد[ترجمه ترگمان] با لحنی حتی ملایم تر صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: steady; calm.
• مترادف: calm, composed, cool, equable, imperturbable, placid, serene, smooth, stable, steady, tranquil, unruffled
• متضاد: excitable, mercurial, moody
• مشابه: consistent, constant, dispassionate, level, regular, uniform
• مترادف: calm, composed, cool, equable, imperturbable, placid, serene, smooth, stable, steady, tranquil, unruffled
• متضاد: excitable, mercurial, moody
• مشابه: consistent, constant, dispassionate, level, regular, uniform
- They were fortunate to have a boss with an even temperament.
[ترجمه گوگل] آنها خوش شانس بودند که رئیسی با خلق و خوی یکنواخت داشتند
[ترجمه ترگمان] شانس آورده بودن که یه رئیس با خلق و خوی even داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شانس آورده بودن که یه رئیس با خلق و خوی even داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: equal in measure.
• مترادف: equal, same
• متضاد: unequal, uneven
• مشابه: commensurate, exact, identical, level, round, similar
• مترادف: equal, same
• متضاد: unequal, uneven
• مشابه: commensurate, exact, identical, level, round, similar
- The recipe calls for even amounts of flour and water.
[ترجمه مصطفی مرتجی] دستور پخت نیاز به مقادیر مساوی آرد و آب دارد|
[ترجمه گوگل] دستور پخت به مقدار مساوی آرد و آب نیاز دارد[ترجمه ترگمان] دستور پخت نیازمند مقادیر زیادی از آرد و آب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: uniformly distributed.
• مترادف: consistent, uniform
• متضاد: uneven
• مشابه: smooth
• مترادف: consistent, uniform
• متضاد: uneven
• مشابه: smooth
- She worked carefully to make sure the paint was even.
[ترجمه گوگل] او با دقت کار کرد تا مطمئن شود رنگ یکدست است
[ترجمه ترگمان] با دقت کار می کرد تا مطمئن شود که رنگ آن حتی رنگ هم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با دقت کار می کرد تا مطمئن شود که رنگ آن حتی رنگ هم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: exactly matched.
• مترادف: equal, identical, same
• متضاد: unequal
• مشابه: equivalent, exact, parallel, similar
• مترادف: equal, identical, same
• متضاد: unequal
• مشابه: equivalent, exact, parallel, similar
- The two players seem to be even in their abilities.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد این دو بازیکن در توانایی های خود هستند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که این دو بازیکن در توانایی های خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که این دو بازیکن در توانایی های خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: able to be divided exactly by two.
• متضاد: odd, uneven
• متضاد: odd, uneven
- Six is an even number.
• (9) تعریف: fair; equitable.
• مترادف: disinterested, equitable, fair, honest, impartial, just, square, unbiased, unprejudiced
• متضاد: uneven, unfair
• مشابه: dispassionate, upright
• مترادف: disinterested, equitable, fair, honest, impartial, just, square, unbiased, unprejudiced
• متضاد: uneven, unfair
• مشابه: dispassionate, upright
- I thought it was an even deal.
[ترجمه Aydin Jz] من فک میکردم این معامله منصفانه ست|
[ترجمه گوگل] من فکر می کردم این یک معامله یکنواخت است[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم که این یه معامله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• (1) تعریف: used as an intensive to indicate something surprising or contrary to the expected.
• مشابه: indeed, really
• مشابه: indeed, really
- Even the dog wouldn't eat it.
[ترجمه Amir] سگ هم حتی آن را نمی خورد|
[ترجمه گوگل] حتی سگ هم آن را نمی خورد[ترجمه ترگمان] حتی سگ هم نمی توانست آن را بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to a greater degree (used as an intensive in a comparison).
• مترادف: still
• مترادف: still
- She is an even better athlete than her sister.
[ترجمه گوگل] او حتی از خواهرش ورزشکار بهتری است
[ترجمه ترگمان] او نسبت به خواهرش ورزشکاری بهتری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نسبت به خواهرش ورزشکاری بهتری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: used as an intensive before though and if.
- Even though I'm not hungry, I feel like eating something.
[ترجمه سعید] با وجود اینکه گرسنه نیستم، مایلم یه چیزی بخورم|
[ترجمه گوگل] با وجود اینکه گرسنه نیستم، دلم می خواهد چیزی بخورم[ترجمه ترگمان] با اینکه گرسنه نیستم، حس می کنم دارم یه چیزی می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I won't go even if you beg me.
[ترجمه فاطمه محمودی] حتی اگر مرا نبخشی، نمیروم|
[ترجمه گوگل] حتی اگر التماس کنی هم نمی روم[ترجمه ترگمان] حتی اگر به من التماس کنی، نخواهم رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: just like; exactly.
• مترادف: exactly, just, precisely
• مشابه: expressly
• مترادف: exactly, just, precisely
• مشابه: expressly
- The situation is even as you describe.
[ترجمه زهرا رحمانی] وضعیت همون طوره که وصف کردی.|
[ترجمه گوگل] وضعیت همینطور است که شما توصیف می کنید[ترجمه ترگمان] این وضعیت حتی همان طور که شما توصیف می کنید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: at the same moment.
• مشابه: already
• مشابه: already
- He's probably robbing another bank even as we speak.
[ترجمه Aydin Jz] درست تو زمانی که الان ما داریم حرف می زنیم اون محتمل داره از یه بانکی دیگه دزدی میکنه|
[ترجمه گوگل] او احتمالاً در حال سرقت از یک بانک دیگر حتی در حال صحبت کردن است[ترجمه ترگمان] احتمالا به محض اینکه ما داریم صحبت می کنیم از بانک دیگه دزدی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: evens, evening, evened
حالات: evens, evening, evened
• (1) تعریف: to cause to be level, flat, smooth, or without irregularity.
• مترادف: grade, level, smooth
• مشابه: balance, equalize, lay, plane, square
• مترادف: grade, level, smooth
• مشابه: balance, equalize, lay, plane, square
- The landscapers evened the backyard.
[ترجمه گوگل] منظره گران حیاط خلوت را یکنواخت کردند
[ترجمه ترگمان] The حیاط پشتی را به تساوی کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] The حیاط پشتی را به تساوی کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cause to be equal (often fol. by up).
• مترادف: equalize, level, smooth
• مشابه: balance
• مترادف: equalize, level, smooth
• مشابه: balance
- The other team soon evened up the score.
[ترجمه گوگل] تیم دیگر خیلی زود نتیجه را مساوی کرد
[ترجمه ترگمان] تیم دیگر به زودی امتیار را هماهنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیم دیگر به زودی امتیار را هماهنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: evenly (adj.), evenness (n.)
مشتقات: evenly (adj.), evenness (n.)
• : تعریف: to become even.
• مترادف: level
• مشابه: balance, neutralize, poise
• مترادف: level
• مشابه: balance, neutralize, poise
- The paint will even as it dries.
[ترجمه گوگل] رنگ حتی با خشک شدن هم می شود
[ترجمه ترگمان] رنگ حتی وقتی خشک می شود که خشک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رنگ حتی وقتی خشک می شود که خشک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید