even

/ˈIː.vən//ˈiːvn/

معنی: زوج، عدد زوج، اعداد جفت، هموار، مسطح، صاف، درست، مساوی، متعادل، صاف کردن، هموار کردن، واریز کردن، مسطح کردن، حتی، هم، بلکه
معانی دیگر: تخت، ترازمند، یکنواخت، یکدست، هم دیس، جور، همجور، مداوم، (صدا) بی زیروبم، (خلق و خو) آرام، ملایم، میانبود، هم سطح، هم تراز، هم سنگ، هم وزن، ترازو شده، نه بدهکار نه طلبکار، نه دارای سود نه زیان، سر به سر، بی حساب، تلاقی شده، (از نظر انتقام و غیره) برابر، منصفانه، برابرنگرانه، آزرمانه، دادورانه، (شمار یا مقدار یا میزان یا زینه و غیره) برابر، جفت (در برابر: طاق odd)، کامل، بی کم و زیاد، بی کم وکاست، تمام، (برای نشان دادن تشدید یا تاکید) حتی، به درستی که، در حقیقت، دقیقا، همان، (قدیمی) به نام، برابر کردن، مساوی کردن یا شدن، ترازمند کردن، تخت کردن (با: out)، یکنواخت کردن، تنظیم کردن (با: out)، (مهجور) به طور برابر، متساویا، (شعر قدیم) شب، شامگاه، شبانگه، مثل 4و8

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
عبارات: break even, get even
(1) تعریف: smooth, level, or flat.
مترادف: flat, level, plane, smooth
متضاد: bumpy, uneven

- The new road has an even surface.
[ترجمه عبدالعزیز میرخزیمه] این جادهء جدید سطحی هموار و صاف دارد ( مسطح )
|
[ترجمه Setayesh hodinkhani] جاده جدید دارای سطحی صاف و هموار است.
|
[ترجمه گوگل] جاده جدید سطح یکنواختی دارد
[ترجمه ترگمان] این جاده جدید حتی سطحی نیز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ice was not even and caused the skater to fall.
[ترجمه مهدی فروزش] یخ هموار نبود و باعث افتادن اسکیت باز شد.
|
[ترجمه گوگل] یخ یکنواخت نبود و باعث سقوط اسکیت باز شد
[ترجمه ترگمان] یخ حتی باعث سقوط اسکیت باز هم نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in the same line or plane; parallel.
مترادف: collateral, flush, parallel
متضاد: uneven
مشابه: equidistant, horizontal, linear, plane

- This painting should be even with the other ones.
[ترجمه هدیه] این نقاشی باید زوج یک نقاشی دیگر باشد. ( مکمل )
|
[ترجمه hadis] حتی این نقاشی با دیگران باشد
|
[ترجمه گوگل] این نقاشی باید با نقاشی های دیگر یکنواخت باشد
[ترجمه ترگمان] این نقاشی باید حتی با بقیه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: without variations or irregularities; unbroken or continuous.
مترادف: consistent, constant, continuous, equable, unbroken, uniform
متضاد: uneven, variable
مشابه: monotonous, regular, steady

- She spoke in an even tone.
[ترجمه هدیه] چرا s, spoke نداره؟مگه واسه she نباید s بگیره
|
[ترجمه هدیه] او با صدایی آرام صحبت کرد
|
[ترجمه علی] هدیه خانم ، spoke فعل گذشته speek هستش. افعال گذشته که S نمیگیرن
|
[ترجمه گوگل] با لحن یکنواخت صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] با لحنی حتی ملایم تر صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: steady; calm.
مترادف: calm, composed, cool, equable, imperturbable, placid, serene, smooth, stable, steady, tranquil, unruffled
متضاد: excitable, mercurial, moody
مشابه: consistent, constant, dispassionate, level, regular, uniform

- They were fortunate to have a boss with an even temperament.
[ترجمه گوگل] آنها خوش شانس بودند که رئیسی با خلق و خوی یکنواخت داشتند
[ترجمه ترگمان] شانس آورده بودن که یه رئیس با خلق و خوی even داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: equal in measure.
مترادف: equal, same
متضاد: unequal, uneven
مشابه: commensurate, exact, identical, level, round, similar

- The recipe calls for even amounts of flour and water.
[ترجمه مصطفی مرتجی] دستور پخت نیاز به مقادیر مساوی آرد و آب دارد
|
[ترجمه گوگل] دستور پخت به مقدار مساوی آرد و آب نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] دستور پخت نیازمند مقادیر زیادی از آرد و آب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: uniformly distributed.
مترادف: consistent, uniform
متضاد: uneven
مشابه: smooth

- She worked carefully to make sure the paint was even.
[ترجمه گوگل] او با دقت کار کرد تا مطمئن شود رنگ یکدست است
[ترجمه ترگمان] با دقت کار می کرد تا مطمئن شود که رنگ آن حتی رنگ هم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: exactly matched.
مترادف: equal, identical, same
متضاد: unequal
مشابه: equivalent, exact, parallel, similar

- The two players seem to be even in their abilities.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد این دو بازیکن در توانایی های خود هستند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که این دو بازیکن در توانایی های خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: able to be divided exactly by two.
متضاد: odd, uneven

- Six is an even number.
[ترجمه گوگل] شش عدد زوج است
[ترجمه ترگمان] شش عدد زوج هم هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: fair; equitable.
مترادف: disinterested, equitable, fair, honest, impartial, just, square, unbiased, unprejudiced
متضاد: uneven, unfair
مشابه: dispassionate, upright

- I thought it was an even deal.
[ترجمه Aydin Jz] من فک میکردم این معامله منصفانه ست
|
[ترجمه گوگل] من فکر می کردم این یک معامله یکنواخت است
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم که این یه معامله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: used as an intensive to indicate something surprising or contrary to the expected.
مشابه: indeed, really

- Even the dog wouldn't eat it.
[ترجمه Amir] سگ هم حتی آن را نمی خورد
|
[ترجمه گوگل] حتی سگ هم آن را نمی خورد
[ترجمه ترگمان] حتی سگ هم نمی توانست آن را بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to a greater degree (used as an intensive in a comparison).
مترادف: still

- She is an even better athlete than her sister.
[ترجمه گوگل] او حتی از خواهرش ورزشکار بهتری است
[ترجمه ترگمان] او نسبت به خواهرش ورزشکاری بهتری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: used as an intensive before though and if.

- Even though I'm not hungry, I feel like eating something.
[ترجمه سعید] با وجود اینکه گرسنه نیستم، مایلم یه چیزی بخورم
|
[ترجمه گوگل] با وجود اینکه گرسنه نیستم، دلم می خواهد چیزی بخورم
[ترجمه ترگمان] با اینکه گرسنه نیستم، حس می کنم دارم یه چیزی می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I won't go even if you beg me.
[ترجمه فاطمه محمودی] حتی اگر مرا نبخشی، نمیروم
|
[ترجمه گوگل] حتی اگر التماس کنی هم نمی روم
[ترجمه ترگمان] حتی اگر به من التماس کنی، نخواهم رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: just like; exactly.
مترادف: exactly, just, precisely
مشابه: expressly

- The situation is even as you describe.
[ترجمه زهرا رحمانی] وضعیت همون طوره که وصف کردی.
|
[ترجمه گوگل] وضعیت همینطور است که شما توصیف می کنید
[ترجمه ترگمان] این وضعیت حتی همان طور که شما توصیف می کنید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: at the same moment.
مشابه: already

- He's probably robbing another bank even as we speak.
[ترجمه Aydin Jz] درست تو زمانی که الان ما داریم حرف می زنیم اون محتمل داره از یه بانکی دیگه دزدی میکنه
|
[ترجمه گوگل] او احتمالاً در حال سرقت از یک بانک دیگر حتی در حال صحبت کردن است
[ترجمه ترگمان] احتمالا به محض اینکه ما داریم صحبت می کنیم از بانک دیگه دزدی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: evens, evening, evened
(1) تعریف: to cause to be level, flat, smooth, or without irregularity.
مترادف: grade, level, smooth
مشابه: balance, equalize, lay, plane, square

- The landscapers evened the backyard.
[ترجمه گوگل] منظره گران حیاط خلوت را یکنواخت کردند
[ترجمه ترگمان] The حیاط پشتی را به تساوی کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to be equal (often fol. by up).
مترادف: equalize, level, smooth
مشابه: balance

- The other team soon evened up the score.
[ترجمه گوگل] تیم دیگر خیلی زود نتیجه را مساوی کرد
[ترجمه ترگمان] تیم دیگر به زودی امتیار را هماهنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: evenly (adj.), evenness (n.)
• : تعریف: to become even.
مترادف: level
مشابه: balance, neutralize, poise

- The paint will even as it dries.
[ترجمه گوگل] رنگ حتی با خشک شدن هم می شود
[ترجمه ترگمان] رنگ حتی وقتی خشک می شود که خشک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. even and uneven numbers
اعداد جفت و اعداد تاق

2. even at the expense of rupturing arab unity
حتی به قیمت از هم گسیختن اتحاد اعراب

3. even brave men who saw his might quailed
حتی مردان دلیری هم که قدرت او را دیدند خود را باختند.

4. even function
تابع زوج

5. even ground
زمین صاف

6. even his own parents ill-used him
حتی والدین خودش با او بد رفتاری کردند.

7. even if
حتی اگر

8. even if i had the money, i wouldn't go for such luxuries as jewelry and gold watches
حتی اگر پول داشتم دنبال تجملاتی مثل جواهر و ساعت طلا نمی رفتم.

9. even if she was there, i didn't see her
اگر هم آنجا بود من او را ندیدم.

10. even if you kill me i will not give up
حتی اگر مرا بکشید دست بر نخواهم داشت.

11. even in a crowded movie house i could recognize my father by his cough
حتی در سینمای شلوغ هم پدرم را از سرفه اش می شناختم.

12. even now
هم اکنون،حتی حالا

13. even one sniff of this powder can kill a man
حتی یک بار استنشاق این گرد می تواند انسان را بکشد.

14. even strangers showed reverence toward the old professor
حتی غریبه ها استاد پیر را تکریم می کردند.

15. even the old man enjoyed his lusty moments
حتی آن پیرمرد هم از لحظات شهوانی خود بهره مند می شد.

16. even the president must be amenable to the laws
حتی رئیس جمهور هم باید در مقابل قانون مسئول باشد.

17. even though he had lived in tehran for many years, his speech was still rather countrified
با آنکه سال ها در تهران زیسته بود هنوز هم گفتارش تا اندازه ای دهاتی بود.

18. even though he is thirty years old, he is still clinging to his parents
با آنکه سی سال دارد هنوز به والدینش چسبیده است.

19. even though he was angry he tried to be civil to everyone
با آنکه عصبانی بود کوشید نسبت به همه مودب باشد.

20. even though he was baseborn, he gained wealth and position
با آنکه اصل و نسبی نداشت به جاه و مقام رسید.

21. even though he was very cagey, he was finally caught by the police
با وجود آن که خیلی ناقلا بود بالاخره به چنگ پلیس افتاد.

22. even though i am old, lock me in your arms for a night . . .
گرچه پیرم توشبی تنگ در آغوشم گیر . . .

23. even though i didn't agree with him, i liked his candor
با آنکه با او موافق نبودم از صداقت او خوشم آمد.

24. even though it was early in the morning, there was a considerable patronage
با آنکه صبح زود بود تعداد مشتریان قابل ملاحظه بود.

25. even unto death
حتی تا مرگ

26. even a blind pig occasionally picks up an acorn
حتی اشخاص بی عرضه هم گاهی موفق می شوند

27. even distribution
توزیع یکنواخت

28. even so
با این وجود،در هر صورت

29. even though
هر چند،با آن که

30. even up
متعادل کردن،برابر کردن

31. an even disposition
خلق متعادل

32. an even dollar
یک دلار تمام

33. an even exchange
مبادله ی منصفانه

34. an even kilometer
یک کیلومتر کامل،درست یک کیلومتر

35. an even number of shares
سهام به تعداد مساوی

36. an even tempo
آهنگ (یا ضربه های) یکنواخت

37. an even worse mistake
اشتباه حتی بدتر

38. he even banters with his grandfather
او حتی با پدر بزرگش شوخی دارد.

39. he even bilked his own brother
او سر برادر خودش هم کلاه گذاشت.

40. he even deceived his own mother
او حتی مادر خود را هم گول می زد.

41. he even hoaxed the experts
حتی کارشناسان را هم گول زد.

42. he even libeled the prime minister
او حتی به نخست وزیر هم تهمت زد.

43. he even negated the testimony of his own son
او گواهی پسر خودش را هم انکار کرد.

44. i even eat a pear's core
من حتی وسط گلابی را هم می خورم.

45. not even by the longest stretch of imagination
نه حتی با نهایت گسترش قدرت تخیل

46. not even the brains of oxford can solve this problem
حتی مخ های آکسفورد هم نمی توانند این مسئله را حل کنند.

47. the even motion of the airplane
حرکت یکنواخت هواپیما

48. the even tenor of his life
مسیر هموار زندگی او

49. they even printed a caricature of the british queen
آنها حتی کاریکاتور ملکه ی انگلیس را هم چاپ کردند.

50. to even out the soil with a spade
با بیل زمین را هموار کردن

51. water even with the pot's rim
آب هم سطح با لبه ی دیگ

52. break even
(عامیانه - مسابقات و غیره) مساوی کردن،برابر شدن،سر به سر شدن

53. get even with
تلافی کردن،به حساب کسی رسیدن،معامله ی به مثل کردن

54. don't imagine even for a moment that i would let you enter without a ticket
حتی برای یک لحظه هم تصور نکن که اجازه بدهم بدون بلیط وارد شوی.

55. he can't even read a lick of this
او نمی تواند حتی یک ذره از این را بخواند.

56. he can't even walk, let alone run!
او راه هم نمی تواند برود چه برسد به اینکه بدود!

57. he could even tack big ships in heavy weather
او می توانست حتی کشتی های بزرگ را هم در هوای بد مخالف جهت باد بچرخاند.

58. he couldn't even name one african country
او نمی توانست حتی یک کشور افریقایی را نام ببرد.

59. he didn't even get a chance to grab a bite of food
فرصت اینکه حتی یک لقمه غذا بخورد را هم نداشت.

60. he didn't even give a hint of remorse
او حتی اثری از ندامت از خود نشان نداد.

61. he didn't even have the courtesy to apologize
حتی آنقدر معرفت نداشت که عذرخواهی کند.

62. he doesn't even have a drop of kindness
او حتی یک ذره محبت ندارد.

63. he doesn't even have a penny, let alone a house!
آهی در بساط ندارد،چه رسد به خانه و زندگی !

64. he doesn't even shrink from hurting his own children
او حتی از آزار دادن فرزندان خودش ابا ندارد.

65. it happened even as i predicted
درست همان طور که پیش بینی کردم اتفاق افتاد.

66. parking or even stopping is fobidden at crossroads
سرچهارراه ها پارک کردن و حتی توقف کردن قدغن است.

67. she didn't even remember my name!
حتی اسم مرا هم یادش نبود!

68. she has even learned to make chinese dishes
او درست کردن خوراک چینی را هم یاد گرفته است.

69. there wasn't even a single sail in sight
حتی یک کشتی هم به چشم نمی خورد.

70. waves abrade even rocks
امواج حتی صخره ها را هم می سایند.

مترادف ها

زوج (اسم)
couple, twin, even, conjunction, pair, spouse, twain

عدد زوج (اسم)
even

اعداد جفت (اسم)
even

هموار (صفت)
plain, even, level, plane, flat, smooth, tabulate

مسطح (صفت)
even, level, plane, flat, flattish, glace, glassy

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

مساوی (صفت)
adequate, identical, identic, equal, alike, even, level

متعادل (صفت)
moderate, equal, even, equivalent, balanced

صاف کردن (فعل)
clear, fine, filter, face, even, sleek, plane, strain, perk, smooth, shave, hone, percolate, pave, liquidize, unwrap, filtrate, smoothen, sleeken

هموار کردن (فعل)
even, grade, smooth, shim

واریز کردن (فعل)
settle, even, square

مسطح کردن (فعل)
even, level, flatten, tabulate

حتی (قید)
even

هم (قید)
even, too, likewise, both

بلکه (قید)
even, but, rather

تخصصی

[عمران و معماری] یکدست کردن - یکنواخت کردن - همواری - مسطح - هموار
[نساجی] یکنواختی رنگ منسوج رنگ شده - اصطلاحی برای بیان یکنواختی رنگ و یا چاپ در سطح پارچه
[ریاضیات] زوج، حتی، هموار، جفت

انگلیسی به انگلیسی

• become even; make even; make level, smooth; balance
smooth, straight, level; parallel; equal; uniform; consistent; calm, not easily excited or angered; fair; divisible by two, able to be divided exactly by two (mathematics)
yet, still
you use even to emphasize that what precedes it or follows it in the sentence is surprising.
you use even with comparative adjectives for emphasis.
if a measurement or rate is even, it stays at about the same level.
even surfaces are smooth and flat.
if there is an even distribution or division of something, each person, group, or area involved has an equal amount.
if a contest or competition is even, the people taking part are all equally skilful.
an even number can be divided exactly by the number two.
see also evening.
if there is an even chance of something happening, the probability of it happening or not happening is equal.
you use even if or even though to indicate that a particular fact does not make the rest of your statement untrue.
you use even so to introduce a surprising fact that relates to what you have just said.
if you say you will get even with someone, you mean that you intend to harm them because they have harmed you; an informal expression.
when an amount of something evens out or when you even it out, it becomes more evenly distributed or steadier.

پیشنهاد کاربران

حتی
مثال: She didn't even say goodbye.
او حتی خداحافظی نکرد.
Even the most foolish ones have a staggering genius for self - deception, let alone the so - called intellectuals
● عد زوج
● حتی
● هموار، یک دست
● ادامه دار ( با یک کیفیت یا حالت ) ، یه جور
هم
even: یکسان، حتی
متعادل ( در مورد خلق و خو )
گاهی وقتا معنی �اصلا� رو میده. به مثل:
?do you even know what I got you
تو اصلا می دانی چه چیزی برایت آوردم؟
?Do you even know who I am
اصلا می دانی من کی هستم؟
even as a plant: درست مثل یک گیاه
we are even
ما بی حسابیم.
حسابمون تسویه شده
چه بسا، اگر هم
به مراتب ( مثلا: even better = به مراتب بهتر )
در حد اعلا، بی نهایت ( مثلا: an even more interesting problem = مسأله ای بی نهایت جالب )
even:حتی
اصلا به زوج ربطی نداره
Ev'n = Conjugate Even in English
بجز معانی ای که بقیه گفتن معنی بی حساب شدن و برابر شدن هم میده مثلا:
buy me a pepsi and we`re even
حتی
!And sometimes musicians even play on a bridge
و گاهی موزیسین ها حتی روی پل می نوازند! ( Interchange intro| Austin city limits, reading, page 112 )
You can to do even better!
حتی بهتر هم می تونی انجام بدی!
یکنواخت و آروم
His voice was even.
صدایش یکنواخت و آرام بود.
یکنواخت
even متضاد odd
زوج و فرد
عدد زوج
مثال: 2، 4، 6، . . .
E={x | x=2k, k∈Z}
با وجود این که؛ با این که
ترکیب Even heating به معنای گرمایش یکنواخت هستش که روی جعبه بعضی ظروف آشپزخاه مثل قابلمه میتونید ببینید.
, , we're even, , حسابمان باهم صاف شد
الان دیگه بهم مدیون نیستیم

هم - حتی - همچنین
also
too
فکر کنم معنی بالاخره هم میده
where do we even begin: بالاخره از کجا شروع می کنیم؟
متضاد odd
اعداد زوج در کامپیوتر
Make level
یر به یر
1 - حتی
2 - عدد زوج ( . . . ، ۲، ۴، ۶ )
even foot
حتی پا
حتی
Revocation. An offer may be revoked at any time prior to acceptance, even where stated to be open for a certain period of
time
رجوع، یک ایجاب ممکن است درهرزمانی قبل ازپذیرش پس گرفته شود، حتی درجاییکه گفته میشودبرای یک دوره مشخص بازاست.
حتی ، صاف ، مسطح ، منظم و مرتب
It's a very difficult job It might even take a year to finish it
کار خیلی سختیه ، شاید حتی یک سال طول بکشه تا تموم بشه ⛳️
اصلا
Is there even a way
( در شرایط یکسان )
دقیقا این کلمه نیست اما این حس رو انتقال میده
اصلا
حتی
used for emphasizing sth that is surprising
Adj - یکسان
Adv - حتی
n - عدد زوج
* با event به معنای اتفاق و رویداد اشتباه گرفته نشود*
get even
به دست آوردن
تلافی کردن، انتقام گرفتن
( برای نشان دادن تاکید یا تشدید ) تازشم
Cambridge:👇👇👇👇👇
used to show that something is surprising, unusual, unexpected, or extreme.
Eg: she didn't even remember my name!
تازشم اسمم رو هم یادش نبود!
...
[مشاهده متن کامل]

Eg: I haven't even told you the best part.
تازشم، بهترین قسمتش رو بهت نگفته ام.

Even chance
شانس پنجاه پنجاه
شانس برابر
یکنواخت - صاف - هموار
اتفاق، رویداد، حادثه
( در آغاز جمله برای بیان حالت تاکید ) : در نهایت
مثال:
Even a formal suggestion system doesn't work
در نهایت روش طرح پیشنهاد به صورت رسمی هم راه به جایی نمی برد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس