اسم ( noun )
عبارات: on edge
عبارات: on edge
• (1) تعریف: a line where two surfaces converge.
• مشابه: boundary, line, perimeter
• مشابه: boundary, line, perimeter
- A cube has twelve edges.
[ترجمه lusiffer] مکعب دارای دوازده ضلع میباشد|
[ترجمه t] مکعب دارای دوازده لبه میباشد|
[ترجمه ایلقار] مکعب دوازده راس ( گوشه ) دارد|
[ترجمه viana] مکعب دوازده بعد ( ضلع. یال ) دارد|
[ترجمه گوگل] یک مکعب دوازده لبه دارد[ترجمه ترگمان] یک مکعب دارای دوازده یال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: border.
• مترادف: border, margin, perimeter, rim
• مشابه: bound, boundary, fringe, hem, limit, line, lip, periphery, verge
• مترادف: border, margin, perimeter, rim
• مشابه: bound, boundary, fringe, hem, limit, line, lip, periphery, verge
- There is fringe around the edge of her shawl.
[ترجمه ایلقار] اطراف لبه شال او حاشیه تزئینی دارد|
[ترجمه گوگل] دور لبه شالش حاشیه است[ترجمه ترگمان] حاشیه شال او حاشیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They saw a deer at the edge of the forest.
[ترجمه گوگل] آنها یک آهو را در لبه جنگل دیدند
[ترجمه ترگمان] آن ها گوزن را در حاشیه جنگل دیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها گوزن را در حاشیه جنگل دیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the surface of the thin sides of a flat or shallow object.
• مترادف: brim, lip, rim
• مترادف: brim, lip, rim
- The edge of the plate is chipped.
[ترجمه شان] لبه این بشقاب پریده است.|
[ترجمه گوگل] لبه بشقاب بریده شده است[ترجمه ترگمان] لبه صفحه شکسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an ending point; verge.
• مترادف: brink, verge
• مشابه: bank, border, bound, boundary, brow, ledge, point, precipice, threshold
• مترادف: brink, verge
• مشابه: bank, border, bound, boundary, brow, ledge, point, precipice, threshold
- He nearly fell over the edge of the cliff.
[ترجمه گوگل] نزدیک بود از لبه صخره بیفتد
[ترجمه ترگمان] نزدیک بود روی لبه صخره بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نزدیک بود روی لبه صخره بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The pencil rolled close to the edge of the table.
[ترجمه گوگل] مداد به لبه میز نزدیک شد
[ترجمه ترگمان] مداد به لبه میز نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مداد به لبه میز نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were on the edge of disaster when help finally arrived.
[ترجمه مینا] وقتی بالاخره کمک بهمون رسید، ما در مرز بروز یک فاجعه بودیم.|
[ترجمه گوگل] ما در لبه فاجعه بودیم که بالاخره کمک رسید[ترجمه ترگمان] ما در حال فاجعه بودیم که بالاخره به او کمک کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the cutting side of a knife blade or other such instrument.
• مترادف: cutting edge
• مشابه: blade
• مترادف: cutting edge
• مشابه: blade
- We keep the edges of the scissors sharp.
[ترجمه گوگل] لبه های قیچی را تیز نگه می داریم
[ترجمه ترگمان] ما لبه های قیچی را تیز می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما لبه های قیچی را تیز می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: an advantage.
• مترادف: advantage, upper hand, vantage, whip hand
• متضاد: disadvantage
• مشابه: catbird seat, handicap, head start, lead, odds, start
• مترادف: advantage, upper hand, vantage, whip hand
• متضاد: disadvantage
• مشابه: catbird seat, handicap, head start, lead, odds, start
- He has an edge on me in this game.
[ترجمه n] او در این بازی بر من برتری دارد|
[ترجمه گوگل] او در این بازی بر من برتری دارد[ترجمه ترگمان] تو این بازی با من لبه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: edges, edging, edged
حالات: edges, edging, edged
• (1) تعریف: to provide a trim or border for.
• مترادف: border, fringe, rim
• مشابه: braid, margin, outline, purfle, purl, trim
• مترادف: border, fringe, rim
• مشابه: braid, margin, outline, purfle, purl, trim
- She edged the sleeves with lace.
[ترجمه ب ا] او آستین ها را با توری لبه دوزی کرد.|
[ترجمه گوگل] آستین ها را با توری لبه زد[ترجمه ترگمان] آستین ها را بالا می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to advance or cause to advance by small degrees.
• مترادف: inch
• مشابه: ease, sneak, steal, work
• مترادف: inch
• مشابه: ease, sneak, steal, work
- He edged his way through the crowd.
[ترجمه گوگل] او راه خود را از میان جمعیت طی کرد
[ترجمه ترگمان] از میان جمعیت راه خود را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از میان جمعیت راه خود را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: edge out
عبارات: edge out
• : تعریف: to advance by small degrees or with hesitancy.
• مترادف: crawl, creep, inch
• مشابه: ease, prowl, sidle, slink, sneak, steal, worm
• مترادف: crawl, creep, inch
• مشابه: ease, prowl, sidle, slink, sneak, steal, worm
- As the crowd edged forward, the police officers formed a cordon.
[ترجمه گوگل] هنگامی که جمعیت به جلو می رفت، افسران پلیس یک حلقه تشکیل دادند
[ترجمه ترگمان] هنگامی که جمعیت به سمت جلو حرکت کردند، افسران پلیس یک محاصره را تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنگامی که جمعیت به سمت جلو حرکت کردند، افسران پلیس یک محاصره را تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید