قید ( adverb )
حالات: earlier, earliest
حالات: earlier, earliest
• (1) تعریف: in the first stage of a time period.
• متضاد: late, latter
• متضاد: late, latter
- The carpenters start work early in the morning before it gets too hot.
[ترجمه iahmadrezam] نجاران صبح زود ( اوایل صبح ) قبل از اینکه هوا خیلی گرم شه شروع بکار میکنند.|
[ترجمه گوگل] نجارها صبح زود قبل از اینکه هوا خیلی گرم شود شروع به کار می کنند[ترجمه ترگمان] صبح ها قبل از اینکه هوا خیلی گرم شود، carpenters شروع به کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Early in the play, one of the characters dies.
[ترجمه sh] به زودی در این بازی یکی از شخصیت ها می میرد|
[ترجمه نسرین رنجبر] در ابتدای نمایش یکی از شخصیتها میمیرد.|
[ترجمه گوگل] در اوایل نمایش، یکی از شخصیت ها می میرد[ترجمه ترگمان] در ابتدای بازی، یکی از شخصیت های آن می میرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had great success early in her career.
[ترجمه گوگل] او در اوایل کارش موفقیت بزرگی داشت
[ترجمه ترگمان] او موفقیت بزرگی در کارش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او موفقیت بزرگی در کارش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: ahead of or before the usual or expected time.
• مترادف: ahead, before, beforehand, betimes, in advance
• متضاد: late
• مشابه: first, shortly, soon
• مترادف: ahead, before, beforehand, betimes, in advance
• متضاد: late
• مشابه: first, shortly, soon
- He wanted to get to the interview just a little early to make a good impression.
[ترجمه گوگل] او می خواست کمی زودتر به مصاحبه برود تا تأثیر خوبی بگذارد
[ترجمه ترگمان] او می خواست کمی زودتر به مصاحبه برود تا تاثیر خوبی بر جای بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می خواست کمی زودتر به مصاحبه برود تا تاثیر خوبی بر جای بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The train arrived early, and no one was there yet to pick me up.
[ترجمه گوگل] قطار زود رسید و هنوز کسی نبود که مرا ببرد
[ترجمه ترگمان] قطار زود رسید و هیچ کس آنجا نبود که مرا بلند کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قطار زود رسید و هیچ کس آنجا نبود که مرا بلند کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We got to the store early, and it wasn't open yet.
[ترجمه گوگل] زود به مغازه رسیدیم و هنوز باز نشده بود
[ترجمه ترگمان] زود به فروشگاه رسیدیم و هنوز باز نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زود به فروشگاه رسیدیم و هنوز باز نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: near the beginning of the day.
• متضاد: late
• متضاد: late
- I have to get up early tomorrow.
[ترجمه گوگل] باید فردا زود بیدار شوم
[ترجمه ترگمان] فردا صبح زود بیدار می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فردا صبح زود بیدار می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in the past.
• مترادف: before
• متضاد: late
• مشابه: beforehand, heretofore
• مترادف: before
• متضاد: late
• مشابه: beforehand, heretofore
- I knew about him earlier.
[ترجمه گوگل] قبلاً از او خبر داشتم
[ترجمه ترگمان] قبلا در موردش می دونستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قبلا در موردش می دونستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: earlier, earliest
مشتقات: earlier (adj.), earliest (adj.), earlier (adv.)
حالات: earlier, earliest
مشتقات: earlier (adj.), earliest (adj.), earlier (adv.)
• (1) تعریف: of the initial stage of a time period or series of occurrences.
• متضاد: late
• مشابه: primary, prime
• متضاد: late
• مشابه: primary, prime
- early evening
• (2) تعریف: near the beginning of a process or series of events.
• متضاد: final, last, latter
• متضاد: final, last, latter
- the early part of her life
[ترجمه گوگل] اوایل زندگی او
[ترجمه ترگمان] نخستین قسمت زندگی او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نخستین قسمت زندگی او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- his early days as president
[ترجمه گوگل] روزهای اولیه او به عنوان رئیس جمهور
[ترجمه ترگمان] روزه ای اول او را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روزه ای اول او را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: taking place near the beginning of the day.
• متضاد: late
• متضاد: late
- early classes
- early wake-up call
[ترجمه گوگل] زنگ بیداری زودهنگام
[ترجمه ترگمان] یک تماس اولیه بیدار - بیدار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک تماس اولیه بیدار - بیدار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: taking place before a usual time or some other established time.
• متضاد: late
• مشابه: forward, premature, untimely
• متضاد: late
• مشابه: forward, premature, untimely
- I took an early swim today.
[ترجمه گوگل] امروز زود شنا کردم
[ترجمه ترگمان] من امروز صبح زود شنا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من امروز صبح زود شنا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: taking place in the near future rather than at some later time.
• مشابه: expeditious, immediate, prompt, quick, rapid, speedy, timely
• مشابه: expeditious, immediate, prompt, quick, rapid, speedy, timely
- I'm hoping for an early reply.
[ترجمه گوگل] امیدوارم زودتر جواب بدهم
[ترجمه ترگمان] منتظر جواب اول هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] منتظر جواب اول هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: of a time very long ago.
• مترادف: ancient, former, past, previous, prior
• متضاد: modern
• مشابه: antecedent, bygone, gone, old, original, prehistoric, primal, primeval, primitive, primordial, remote
• مترادف: ancient, former, past, previous, prior
• متضاد: modern
• مشابه: antecedent, bygone, gone, old, original, prehistoric, primal, primeval, primitive, primordial, remote
- Some early humans lived in caves.
[ترجمه گوگل] برخی از انسان های اولیه در غارها زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] بعضی از انسان های اولیه در غارها زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعضی از انسان های اولیه در غارها زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید