فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: defies, defying, defied
حالات: defies, defying, defied
• (1) تعریف: to resist or challenge openly; act against the wishes or decrees of.
• مترادف: disobey, flout, resist
• متضاد: follow, obey, submit, yield
• مشابه: break, challenge, confront, disdain, fly in the face of, mock, oppose, protest
• مترادف: disobey, flout, resist
• متضاد: follow, obey, submit, yield
• مشابه: break, challenge, confront, disdain, fly in the face of, mock, oppose, protest
- She defied her parents by dropping out of college.
[ترجمه بهار] او با انصراف از دانشگاه از والدینش سرپیچی کرد|
[ترجمه موسی] او با ترک تحصیل از والدینش سرپیچی کرد.|
[ترجمه گوگل] او با انصراف از دانشگاه والدینش را به چالش کشید[ترجمه ترگمان] اون با افتادن از دانشگاه از پدر و مادرش سرپیچی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to withstand attempts at.
• مشابه: resist, survive, withstand
• مشابه: resist, survive, withstand
- This puzzle defies solution.
[ترجمه گوگل] این پازل راه حل را به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان] این معما هنوز راه حل را به چالش می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این معما هنوز راه حل را به چالش می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to challenge or dare (someone) to do something very difficult or impossible.
• مترادف: challenge
• مشابه: dare, egg on, incite, provoke, spur
• مترادف: challenge
• مشابه: dare, egg on, incite, provoke, spur
- He defied them to disprove his testimony.
[ترجمه موسی] او برای انکار شهادت خود از آنها سرپیچی کرد.|
[ترجمه Javad Keyhan] آنها را برای اثبات نادرست بودن شهادت به چالش طلبید ( که قطعا امکان پذیر نیست مو لا درزش نمیره شهادته )|
[ترجمه گوگل] او برای رد شهادت خود از آنها سرپیچی کرد[ترجمه ترگمان] او آن ها را به مبارزه دعوت کرد تا مدارک شهادت او را تکذیب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید