declaration

/ˌdekləˈreɪʃn̩//ˌdekləˈreɪʃn̩/

معنی: اعلامیه، اظهار، اعلان، اعلام، اظهارنامه، بیان، عرضه داشت
معانی دیگر: بیانیه، اظهاریه، ابراز، بازنمود، آشکاره، اظهارنامه (گمرکی یا مالیاتی)، مطلب اعلام شده، (بازی ورق) دست خود را اعلام کردن، ورق رو کردن، (حقوق) ادعانامه، گواهی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of declaring.
مترادف: affirmation, announcement, assertion, proclamation
مشابه: acknowledgment, allegation, annunciation, disclosure, expression, notification, profession, publication, revelation

- His declaration of love came as a surprise to her.
[ترجمه گوگل] اظهار عشق او برای او غافلگیر کننده بود
[ترجمه ترگمان] اظهار عشق او را متعجب ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that is declared.
مترادف: announcement, assertion, avowal, statement
مشابه: acknowledgment, admission, allegation, disclosure, edict, expression, revelation

- His declaration met deaf ears.
[ترجمه رها یگانه نهاد] یاسین به گوش خر می خوند
|
[ترجمه گوگل] اعلامیه او با گوش های ناشنوا مواجه شد
[ترجمه ترگمان] His گوشش را کر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an official or formal announcement or proclamation, or the document containing it.
مترادف: announcement, proclamation, pronouncement
مشابه: decree, dictum, edict, manifesto, notification, oath, testimonial, vow

- The government issued a declaration of war.
[ترجمه گوگل] دولت اعلامیه جنگ صادر کرد
[ترجمه ترگمان] دولت بیانیه ای از جنگ صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a statement indicating goods or income to be taxed.
مشابه: statement

جمله های نمونه

1. declaration of human rights
اعلامیه ی حقوق بشر

2. a declaration of war
اعلان جنگ

3. joint declaration
اعلامیه ی مشترک

4. a customs declaration
اظهارنامه ی گمرکی

5. a solemn declaration
اعلام قانونی

6. a universal declaration of human rights
اعلامیه ی جهانی حقوق بشر

7. according to the declaration of human rights, "no one shall be subjected to torture"
طبق اعلامیه ی حقوق بشر ((هیچکس نباید مورد شکنجه قرار بگیرد. ))

8. any violent crossing of the border will be tantamount to a declaration of war
هرگونه عبور خشونت آمیز از مرز به منزله ی اعلان جنگ خواهد بود.

9. They will sign the declaration tomorrow.
[ترجمه حمید حمیدنیا] آنها ، فردا بیانیه را امضا خواهند کرد .
|
[ترجمه گوگل]فردا اعلامیه را امضا می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها فردا اعلامیه را امضا خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Ancient people like to have a declaration before war.
[ترجمه گوگل]مردم باستان دوست دارند قبل از جنگ اعلامیه داشته باشند
[ترجمه ترگمان]مردم باستان دوست دارند قبل از جنگ اظهارنامه خود را اعلام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Russian leader received a ringing declaration of support yesterday.
[ترجمه گوگل]رهبر روسیه دیروز یک اعلامیه حمایتی زنگ دار دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]رهبر روسیه دیروز اعلام حمایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Who's the first man to subscribe to the Declaration of Independence?
[ترجمه گوگل]چه کسی اولین مردی است که اعلامیه استقلال را امضا کرد؟
[ترجمه ترگمان]اولین کسی که اعلامیه استقلال را امضا کرد کیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some delegates believe the final declaration is likely to be too timorous.
[ترجمه گوگل]برخی از نمایندگان بر این باورند که اعلامیه نهایی به احتمال زیاد بسیار ترسناک خواهد بود
[ترجمه ترگمان]برخی از نمایندگان معتقدند که بیانیه نهایی احتمالا ترسو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The government will issue a formal declaration tomorrow.
[ترجمه گوگل]دولت فردا اعلامیه رسمی صادر خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]دولت فردا یک اعلامیه رسمی صادر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Another war declaration was handed down by the government.
[ترجمه گوگل]اعلامیه جنگ دیگری توسط دولت صادر شد
[ترجمه ترگمان]اعلان جنگ دیگری توسط دولت تحویل داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was meant to sound like an epoch-making declaration.
[ترجمه گوگل]این قرار بود که مانند یک اعلامیه دوران ساز به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به نظر می رسد که یک بیانیه رسمی در زمان اعلام زمان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We read the declaration posted on the bulletin board.
[ترجمه گوگل]اعلامیه درج شده در تابلوی اعلانات را خواندیم
[ترجمه ترگمان]ما بیانیه رو که روی تابلوی اعلانات نوشته شده رو خونده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The declaration proclaimed the full sovereignty of the republic.
[ترجمه گوگل]این اعلامیه حاکمیت کامل جمهوری را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]این اعلامیه استقلال کامل این جمهوری را اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعلامیه (اسم)
assertion, statement, act, declaration, proclamation, communique, manifesto, manifest

اظهار (اسم)
signification, statement, avouchment, declaration, saying, utterance, remark, say, adduction, adductor, testimony, allegation, proposal, showing, predication, say-so

اعلان (اسم)
assertion, announcement, declaration, proclamation, notice, advertisement, advertising, sign, poster, signboard, placard

اعلام (اسم)
declaration, promulgation, annunciation, warning, enunciation, indiction, predication, meld

اظهارنامه (اسم)
assertion, declaration

بیان (اسم)
pronunciation, explanation, exposition, statement, declaration, display, quotation, remark, presentation, interpretation, mouth, presentment, averment, expression, lip, recitation, diction, wording, locution, say-so

عرضه داشت (اسم)
statement, declaration, remark, petition, memorial

تخصصی

[حسابداری] اظهار نامه
[کامپیوتر] تعریف
[حقوق] بیانیه، اعلامیه، اظهارنامه، اظهار، شکواییه، دادخواست

انگلیسی به انگلیسی

• proclamation, statement
a declaration is a firm, emphatic statement.
a declaration is also an official announcement or statement.

پیشنهاد کاربران

🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه ( دِکلِرِیْشِن ) می باشد
to release your container from the customs you have to fill out customs declaration
برای خروج کانتینر خود ، باید فرم اظهارنامه گمرکی را پر کنید
گواهی
اعلام
اراده ( حقوقی )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : declare
✅️ اسم ( noun ) : declaration
✅️ صفت ( adjective ) : declared / declarative
✅️ قید ( adverb ) : declaratively
عبارت
declaration form=فرم اظهار نامه
اظهارنامه ( مالی )
گزاره
اعلامیه
اظهار
برنامه نویسی: توصیف، تعریف
evidence
کامپیوتر: تعریف
اعلان، اعلامیه، بیانیه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس