dawn on

جمله های نمونه

1. The truth began to dawn on him.
[ترجمه گلی افجه ] حقیقت در او شروع به روشن شدن کرد
|
[ترجمه نسرین رنجبر] کم کم حقیقت برایش روشن شد.
|
[ترجمه گوگل]حقیقت برای او روشن شد
[ترجمه ترگمان]حقیقت داشت روشن می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was beginning to dawn on her that she had been fooled.
[ترجمه repayer] اون تازه داشت می فهمید که گول خورده.
|
[ترجمه گوگل]کم کم داشت متوجه می شد که فریب خورده است
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت متوجه می شد که او گول خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Coal from the valleys A. 6 a. m., before dawn on a dark morning in 19
[ترجمه گوگل]زغال سنگ از دره های A 6 a متر، قبل از طلوع صبح در یک صبح تاریک در 19
[ترجمه ترگمان]از دره ها یک زغال سنگ ۶ ام قبل از طلوع آفتاب در ساعت ۱۹ صبح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Billy woke up at dawn on that day in January.
[ترجمه گوگل]بیلی در سحرگاه آن روز ژانویه از خواب بیدار شد
[ترجمه ترگمان]بیلی در همان روز در ماه ژانویه از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was beginning to dawn on him that getting on a jet plane wasn't like stealing a truck.
[ترجمه گلی افجه ] او داشت می فهمید سوار هواپیما شدن مثل دزدیدن کامیون نیست
|
[ترجمه گوگل]داشت متوجه می شد سوار شدن به هواپیمای جت مثل دزدیدن کامیون نیست
[ترجمه ترگمان]تازه شروع به طلوع کرده بود که سوار شدن به هواپیما مثل دزدیدن یک کامیون نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The wholesale fruit and poultry market opens before dawn on Saturday and is all packed up by seven o'clock in the morning.
[ترجمه گوگل]بازار عمده فروشی میوه و مرغ قبل از سحر روز شنبه باز می شود و تا ساعت هفت صبح همه جا پر می شود
[ترجمه ترگمان]بازار عمده فروشی میوه و ماکیان، قبل از طلوع صبح روز شنبه باز می شود و تا ساعت هفت صبح تمام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At dawn on Saturday 6 February the eight-month lull was abruptly brought to an end.
[ترجمه گوگل]در سحرگاه شنبه 6 فوریه، آرامش هشت ماهه ناگهان به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]در سپیده دم روز شنبه ۶ فوریه وقفه ۸ ماهه به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Slowly it began to dawn on the pair that nobody else could possibly represent their work.
[ترجمه گوگل]به آرامی متوجه شد که هیچ کس دیگری نمی تواند کار آنها را نمایندگی کند
[ترجمه ترگمان]یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش یواش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It took ages to dawn on me that I had to find something else to do with my time other than music.
[ترجمه گوگل]سالها طول کشید تا به ذهنم رسید که باید چیز دیگری به جز موسیقی برای زمانم پیدا می کردم
[ترجمه ترگمان]قرن ها طول کشید تا به من نزدیک شود که باید کار دیگری را با وقت دیگری انجام دهم تا موسیقی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Something began to dawn on Sandie Shaw.
[ترجمه گوگل]چیزی در سندی شاو شروع به طلوع کرد
[ترجمه ترگمان]\"یه چیزی شروع کرد به طلوع خورشید خانم\" شاو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It began to dawn on me that I had walked into a pressure cooker; there were a lot of big problems.
[ترجمه گوگل]به نظرم رسید که وارد زودپز شده ام مشکلات بزرگ زیادی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]کم کم شروع به طلوع کرد که من به آشپز فشاری وارد شده بودم؛ مشکلات زیادی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Slowly gathering before dawn on that rainy Seattle morning, the people turned up and the people shut the whole thing down.
[ترجمه گوگل]قبل از طلوع صبح در آن صبح بارانی سیاتل، مردم به آرامی جمع شدند و مردم همه چیز را تعطیل کردند
[ترجمه ترگمان]به آرامی قبل از طلوع آفتاب در آن روز بارانی، مردم چرخیدند و مردم همه چیز را خاموش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It began to dawn on him just what he had said, and to whom.
[ترجمه گوگل]آنچه را که او گفته بود و به چه کسی، شروع کرد
[ترجمه ترگمان]درست همان چیزی بود که او گفته بود و به او گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It began to dawn on people only slowly, very slowly, that they were never coming back to work.
[ترجمه گوگل]آهسته آهسته، خیلی آهسته متوجه مردم شد که دیگر به سر کار باز نمی گردند
[ترجمه ترگمان]کم کم شروع به طلوع کرد، فقط آهسته، خیلی آهسته، که آن ها دیگر به سر کار برنمی گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• begin to understand; come to mind

پیشنهاد کاربران

If sth dawns you, you begi to realize it for the first time
معلوم شدن ِ چیزی برای کسی
آشکار شدن چیزی برای کسی
فهمیدن چیزی
متوجه چیزی شدن
Around noon it dawned on me that I had never eaten breakfast
تازه فهمیدم/ همین الان تازه فهمیدم
Wait a second – it just dawned on me
روشن شدن ( موضوع برای کسی )
# The truth began to dawn on him
# It finally dawned on me why my friend was angry
#�It was beginning to dawn on her that she had been fooled
روشن شدن ( مسئله ای )

شست کسی خبردار شدن
پی بردن
به نتیجه ی ( خاصی ) رسیدن
فهمیدن
پی بردن
If something dawn on you, you realise it for the first time
درک/فهمیده/ آشکار/ معلوم شدن برای یا توسط کسی
to begin to be perceived or understood by sb
become apparent to sb
to be suddenly realized by sb
to occur to one
پی بردن ، آگاه شدن
به ذهن خطور کردن - متوجه شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس