فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cuts, cutting, cut
حالات: cuts, cutting, cut
• (1) تعریف: to pierce, slice, or hew with a sharp-edged implement such as a knife, ax, saw, or scissors.
• مشابه: amputate, barber, carve, chop, clip, crop, dock, gash, hack, hew, incise, knife, lacerate, lance, mow, nick, notch, pierce, saw, score, sever, shear, slash, slice, slit, snip, split, stab, tear, trim, wound
• مشابه: amputate, barber, carve, chop, clip, crop, dock, gash, hack, hew, incise, knife, lacerate, lance, mow, nick, notch, pierce, saw, score, sever, shear, slash, slice, slit, snip, split, stab, tear, trim, wound
- He took out the scissors and cut the fabric.
[ترجمه سودا] آن مرد قیچی را برداشت و پارچه را برش داد.|
[ترجمه Gg] آن مرد قیچی را برداشت و پارچه را برید|
[ترجمه Niyayesh] ان مردقیچی را برداشت و پارچه را برید|
[ترجمه سروش نظیری] آن مرد قیچی را برداشت و پارچه را برید ( برش داد )|
[ترجمه پرنیان افزوده] او با قیچی پارچه رو برید|
[ترجمه Alireza] آن مرد با قیچی پارچه را برید|
[ترجمه گوگل] قیچی را بیرون آورد و پارچه را برید[ترجمه ترگمان] قیچی را بیرون آورد و پارچه را برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need to cut more wood for the fire.
[ترجمه Miss.Raya] ما به چوب بیشتری برای سوزاندن داریم|
[ترجمه عرفان] ما نیاز به بریدن چوب های بیشتر برای اتش درست کردن داریم.|
[ترجمه H] ما نیاز به بریدن چوب های بیشتری برای درست کردن اتش داریم|
[ترجمه سروش نظیری] ما نیاز به بریدن چوب های بیشتری برای آتش درست کردن داریم.|
[ترجمه n] لاز م است ما چوب های بیشتری را برای درست کردن اتش ببریم|
[ترجمه پرنیان افزوده] ما چوب بیشتری باید ببینم برای آتیش|
[ترجمه Sina] ما به چوب بیشتری برای سوزاندن نیلز داریم|
[ترجمه Roya] ما باید برای آتش، چوب بیشتری ببریم.|
[ترجمه Roya] ما باید برای اتش چوب بیشتری ببریم.|
[ترجمه Banafshe] برای آتش باید چوب بیشتری ببریم|
[ترجمه Farhad Darabi] ما باید چوب های بیشتری را برای درست کردن آتش بسوزانیم|
[ترجمه گوگل] برای آتش باید چوب بیشتری ببریم[ترجمه ترگمان] باید هیزم بیشتری برای آتش ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to divide with something sharp.
• مترادف: cleave, section, slice
• مشابه: amputate, divide, rive, sever, split
• مترادف: cleave, section, slice
• مشابه: amputate, divide, rive, sever, split
- She cut the string in two.
[ترجمه Diana] او نخ را به دو قسمت تقسیم کرد.|
[ترجمه سروش نظیری] او نخ را به دو تکه تبدیل کرد.|
[ترجمه پرنیان افزوده] او نخ را برید|
[ترجمه گوگل] ریسمان را به دو نیم کرد[ترجمه ترگمان] نخ را در دو تکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I cut the cake into twelve pieces.
[ترجمه پرنیان افزوده] من کیک رو دوازده تیکه کردم|
[ترجمه گوگل] کیک را دوازده تکه کردم[ترجمه ترگمان] کیک را به دوازده تکه بریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to cause to be a certain way when cutting or by cutting.
- I tried to cut my bangs straight, but now I can see they are crooked.
[ترجمه پرنیان افزوده] من موهایم را صاف کردم، اما موهام شکستند|
[ترجمه گوگل] سعی کردم چتری هایم را صاف کنم، اما اکنون می بینم کج شده است[ترجمه ترگمان] سعی کردم موهایم را صاف کنم، اما حالا می بینم که کج و معوج هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The kite was tangled in the bush, and I had to cut it loose.
[ترجمه گوگل] بادبادک در بوته گره خورده بود و من مجبور شدم آن را شل کنم
[ترجمه ترگمان] بادبادک در بوته گیر کرده بود و مجبور بودم آن را باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بادبادک در بوته گیر کرده بود و مجبور بودم آن را باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were all surprised when she cut her hair very short.
[ترجمه کیانا] خیلی تعجب کردیم وقتی او موهایش را کوتاه کرد|
[ترجمه سروش نظیری] ما خیلی تعجب کردیم وقتی او موهایش را خیلی کوتاه کرده بود!|
[ترجمه گوگل] وقتی موهایش را خیلی کوتاه کرد همه ما تعجب کردیم[ترجمه ترگمان] وقتی موهایش را کوتاه می کرد خیلی تعجب کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to form or create by cutting.
- They cut their names into the old tree.
[ترجمه دختر شاه پریون] آنها اسمشان را بر درخت حکاکی کردند|
[ترجمه گوگل] آنها نام خود را به درخت کهنسال بریدند[ترجمه ترگمان] اسمشان را در آن درخت کهن سال قطع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She cut thin slices of ham.
[ترجمه گوگل] او برش های نازکی از ژامبون را برید
[ترجمه ترگمان] تکه های گوشت را جدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تکه های گوشت را جدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I cut him a big piece of cake.
[ترجمه یکتا] من برای او یک تیکه کیک بزرگ برش دادم|
[ترجمه گوگل] یک تکه کیک بزرگ برایش بریدم[ترجمه ترگمان] براش یه تیکه کیک درست کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to shorten or otherwise diminish.
• مترادف: abridge, curtail, shorten, truncate
• مشابه: abbreviate, clip, diminish, dock, reduce, retrench
• مترادف: abridge, curtail, shorten, truncate
• مشابه: abbreviate, clip, diminish, dock, reduce, retrench
- He cut his speech to ten minutes.
[ترجمه Diana] او سخنرانی خود را ده دقیقه کوتاه کرد|
[ترجمه گوگل] سخنرانی خود را به ده دقیقه کاهش داد[ترجمه ترگمان] اون تا ده دقیقه دیگه سخنرانی - ش رو قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The store cut its prices drastically.
[ترجمه گوگل] این فروشگاه قیمت های خود را به شدت کاهش داد
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه قیمت های خود را به شدت کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این فروشگاه قیمت های خود را به شدت کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to make weaker; dilute.
• مترادف: dilute
• مشابه: reduce, water down, weaken
• مترادف: dilute
• مشابه: reduce, water down, weaken
- He cut the whiskey with water.
[ترجمه Diana] او ویسکی را با آب رقیق تر کرد.|
[ترجمه گوگل] ویسکی را با آب برید[ترجمه ترگمان] ویسکی را با آب قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to turn off.
• مترادف: switch off
• مشابه: douse, shut off, turn off
• مترادف: switch off
• مشابه: douse, shut off, turn off
- Cut the lights.
[ترجمه Diana] چراغ ها را خاموش کن.|
[ترجمه گوگل] چراغ ها را قطع کن[ترجمه ترگمان] چراغا رو خاموش کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: to hurt the feelings of; insult.
• مترادف: hurt, insult
• مشابه: afflict, affront, crush, offend, pain, wound
• مترادف: hurt, insult
• مشابه: afflict, affront, crush, offend, pain, wound
- Her remark cut him, but he had to admit there was some truth in it.
[ترجمه گوگل] اظهارات او او را ناراحت کرد، اما او مجبور شد اعتراف کند که حقیقتی در آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان] این حرف او را قطع کرد، اما ناچار شد اعتراف کند که در این کار حقیقتی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این حرف او را قطع کرد، اما ناچار شد اعتراف کند که در این کار حقیقتی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: to grow (a new tooth) through the gum.
• مشابه: grow, teethe
• مشابه: grow, teethe
- The baby is cutting her first tooth.
[ترجمه سینا] کودک اولین دندانش افتاده|
[ترجمه گوگل] نوزاد اولین دندان خود را می برد[ترجمه ترگمان] نوزاد اولین دندان خود را می برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm starting to cut a wisdom tooth, but I think it will need to be pulled.
[ترجمه گوگل] من شروع به بریدن دندان عقل کردم، اما فکر می کنم باید کشیده شود
[ترجمه ترگمان] دارم شروع به خرد کردن دندان خرد می کنم، اما فکر می کنم لازم باشد که آن را بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دارم شروع به خرد کردن دندان خرد می کنم، اما فکر می کنم لازم باشد که آن را بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (10) تعریف: to deliberately absent oneself from.
• مترادف: skip
• مشابه: miss
• مترادف: skip
• مشابه: miss
- He cut all his classes today.
[ترجمه Diana] او امروز در تمام کلاس هایش غایب بود.|
[ترجمه گوگل] او امروز تمام کلاس های خود را قطع کرد[ترجمه ترگمان] امروز کلاس هاش رو قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (11) تعریف: in computing, to remove (a file or section of a file's data) causing it to be stored in a temporary location, typically in order to place a copy of it in a different location.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: cut down, cut in, cut out
عبارات: cut down, cut in, cut out
• (1) تعریف: to pierce, slice or divide something with a sharp-edged implement.
• مشابه: carve, clip, hack, hew, knife, mow, pierce, shear, snip
• مشابه: carve, clip, hack, hew, knife, mow, pierce, shear, snip
• (2) تعریف: to allow cutting or being cut.
• مشابه: saw
• مشابه: saw
- A dull knife doesn't cut well.
[ترجمه Diana] چاقوی کند به خوبی نمی برد.|
[ترجمه گوگل] یک چاقوی کسل کننده به خوبی برش نمی دهد[ترجمه ترگمان] یک چاقوی سنگین به خوبی قطع نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A tender roast cuts easily.
[ترجمه سما] یک کباب لطیف به راحتی بریده می شود. ( با توجه به or being cut )|
[ترجمه گوگل] کباب لطیف به راحتی برش می دهد[ترجمه ترگمان] یک مرغ بریان به آسانی از جا کنده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make a quick shift from one thing to another.
• مشابه: segue, shift, switch
• مشابه: segue, shift, switch
- The film cut to another scene.
[ترجمه گوگل] فیلم به صحنه دیگری تبدیل شد
[ترجمه ترگمان] فیلم به صحنه ای دیگر ختم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فیلم به صحنه ای دیگر ختم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to hurt one's feelings.
• مترادف: hurt
• مشابه: offend, wound
• مترادف: hurt
• مشابه: offend, wound
• (5) تعریف: to traverse something, usu. in order to reach one's destination as quickly as possible (usu. fol. by "through" or "across").
• مترادف: cross
• مشابه: go through, pass through, traverse
• مترادف: cross
• مشابه: go through, pass through, traverse
- He cut through the neighbor's yard on his way home.
[ترجمه گوگل] در راه خانه همسایه را برید
[ترجمه ترگمان] در راه بازگشت به خانه، حیاط همسایه را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در راه بازگشت به خانه، حیاط همسایه را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: having been separated into parts or detached by cutting.
• متضاد: uncut
• مشابه: carved, chopped, cleft, clipped, cropped, detached, divided, lacerate, separated, severed, sliced, trimmed
• متضاد: uncut
• مشابه: carved, chopped, cleft, clipped, cropped, detached, divided, lacerate, separated, severed, sliced, trimmed
- cut bread
[ترجمه Diana] بریدن نان به قطعه های کوچکتر|
[ترجمه گوگل] نان بریدن[ترجمه ترگمان] نان می برید،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: shaped on the surface by cutting.
• متضاد: uncut
• مشابه: beveled
• متضاد: uncut
• مشابه: beveled
- cut gems
• (3) تعریف: reduced.
• مترادف: reduced
• متضاد: uncut
• مشابه: abridged, curtailed, decreased, diminished, lowered, shortened, slashed, truncated
• مترادف: reduced
• متضاد: uncut
• مشابه: abridged, curtailed, decreased, diminished, lowered, shortened, slashed, truncated
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or result of cutting.
• مترادف: cutting
• مشابه: carving, chop, cleft, clip, clipping, gash, incision, laceration, piece, slash, slashing, slice, snip, trimming, wound
• مترادف: cutting
• مشابه: carving, chop, cleft, clip, clipping, gash, incision, laceration, piece, slash, slashing, slice, snip, trimming, wound
• (2) تعریف: the manner in which something is cut.
• (3) تعریف: a reduction.
• مترادف: decrease, reduction, slash
• متضاد: raise
• مشابه: abatement, cutback, discount
• مترادف: decrease, reduction, slash
• متضاد: raise
• مشابه: abatement, cutback, discount
- a cut in prices
[ترجمه مهدیا] کاهش در قیمت|
[ترجمه Danial] کاهشی در قیمت ها|
[ترجمه B] کاهش داخل قیمت ها . : )|
[ترجمه گوگل] کاهش قیمت ها[ترجمه ترگمان] کاهشی در قیمت ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an insult.
• مترادف: affront, insult
• مشابه: dig, gibe, offense, rub, slight, snub
• مترادف: affront, insult
• مشابه: dig, gibe, offense, rub, slight, snub
• (5) تعریف: something omitted or edited.
• مترادف: deletion, omission
• مترادف: deletion, omission
• (6) تعریف: a quick shift, as in a film, from one thing to another.
• مشابه: shift, switch
• مشابه: shift, switch