counter

/ˈkaʊntər//ˈkaʊntə/

معنی: ژتون، ژتن، شمارنده، پیشخوان، باجه، بساط، ضربت متقابل، جواب دادن، تلافی کردن، بالعکس، در جهت مخالف، در روبرو
معانی دیگر: پیشوند: پاد، ضد، متقابل، پد، وارو [counterattack]، (دکان و غیره) پیشخوان، میز، (آشپزخانه) میز کنار چراغ خوراک پزی، (دستگاه یا شخصی که می شمارد) شمارشگر، شمارگر، رایانه، کنتور، - شمار، آماردگر، (فیزیک) کنتور گیگر (geiger)، شمارگر گیگر، جرقه شمار، اخگر شمار، (مکانیک - ابزاری که تعداد ضربات یا چرخش های موتور و غیره را نشان می دهد) ضربه شمار، چرخش شمار، (بازی) ژتون، مهره، پشیز، (از نظر جهت یا روش یا روند و غیره) ضد، مخالف، ناهمسو، وارون، آخشیج، برعکس، برخلاف، کیاگن، مغایر، پاد، مقابله کردن، رو در رو شدن، عمل متقابل کردن، پاسخگویی کردن، (کفش) پاشنه (که قوزک و پشت پا را می پوشاند)، (در برخی کشتی ها) جلوآمدگی پاشنه، (شمشیر بازی) دفع حمله (از راه زدن تیغه ی شمشیر خود به شمشیر حریف)، (مهجور) سینه ی اسب، (فوتبال امریکایی) حرکت حامل توپ در جهت عکس حرکت بازیکنان مدافع (عنوان کامل آن: counter play)، (مشت بازی) رجوع شود به: counterpunch، (در حین جاخالی دادن یا ضربه خوردن) مشت زدن، adj پیشخوان، معکوس، معامله بمثل کردن با
counter(punch)
ورزش : ضربه زدن پس از رد ضربه حریف

بررسی کلمه

پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: contrary; opposing.

- counteract
[ترجمه باقر یلوه] عکس العمل
|
[ترجمه سهیلا] عمل متقابل
|
[ترجمه یک عدد سیب] در گیم : مبارزه حمله مشت زدن - بلعکس
|
[ترجمه گوگل] مقابله کند
[ترجمه ترگمان] بی اثر کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- counterpoint
[ترجمه سهیلا] نقطه مقابل
|
[ترجمه گوگل] نقطه مقابل
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: complementary; corresponding.

- countersignature
[ترجمه نسرین رنجبر] تصدیق امضای دیگری، امضا پس از امضا
|
[ترجمه گوگل] امضای متقابل
[ترجمه ترگمان] با امضای آن،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- counterpart
[ترجمه نسرین رنجبر] نقطۀ مقابل، همتا، همکار
|
[ترجمه گوگل] همتا
[ترجمه ترگمان] طرف مقابل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: over the counter, under the counter
(1) تعریف: a high, flat surface, usu. long and narrow and with a solid or bulky base, at which people sit on stools or stand to transact business, eat, or prepare food.
مشابه: buffet

- She put down the bags of groceries on the kitchen counter.
[ترجمه tina] او ( مونث ) کیسه های مواد غذایی را روی پیشخوان آشپزخانه گذاشت.
|
[ترجمه آناهیتا] ان خانم کیسه های مواد غذایی را روی اپن آشپزخانه گذاشت.
|
[ترجمه گوگل] کیسه های مواد غذایی را روی میز آشپزخانه گذاشت
[ترجمه ترگمان] او کیسه groceries را روی پیشخوان آشپزخانه گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The salesclerk stood behind the counter waiting for customers.
[ترجمه نادیا] فروشندگان, پشت پیشخوان ایستاده بودند و منتظر مشتریها بودند.
|
[ترجمه شان] فروشندگان ایستاده در پشت پیشحوان در انتظار مشتریان بودند.
|
[ترجمه مرسلی] فروشندگان در انتظار مشتریان پشت پیشخوان ایستادند.
|
[ترجمه گوگل] فروشنده پشت پیشخوان منتظر مشتریان ایستاده بود
[ترجمه ترگمان] The پشت باجه منتظر مشتری ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The coffee shop was busy, so they gave up waiting for a table and took two seats at the counter.
[ترجمه یه کسی] کافه شلوغ بود، بنابراین آنها از منتظر بودن برای یک میز دست کشیدند و دو تا صندلی در ر وبه روی هم قرار دادند.
|
[ترجمه شان] کافی شاپ شلوغ بود بنابراین آنها از منتظر ماندن برای ( حالی شدن ) یک میز صرف نظر کردند و بر روی دو صندلی در پشت پیشخوان نشستند.
|
[ترجمه مرسلی] کافی شاپ شلوغ بود، بنابراین آنها از انتظار برای خالی شدن یک میز غذاخوری نا امید شدند و دوتا صندلی کنار پیشخوان گذاشتند و نشستند.
|
[ترجمه گوگل] کافی شاپ شلوغ بود، بنابراین آنها از انتظار برای یک میز دست کشیدند و دو صندلی پشت پیشخوان نشستند
[ترجمه ترگمان] میخانه شلوغ بود، بنابراین منتظر یک میز شدند و دو صندلی را در پیشخوان جا دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an object, used for counting, such as a bead or a small piece of wood or metal, as in a game.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a manual or automatic device for keeping count of something.

(2) تعریف: a person who counts.
قید ( adverb )
• : تعریف: in an opposite or contrary manner or direction.
مشابه: contrary

- He was drunk and driving counter to the oncoming traffic.
[ترجمه و. نجاری] درحالی که مست بود ( با حالت مستی ) در جهت مخالف ماشین ها رانندگی می کرد.
|
[ترجمه مرسلی] او مست بود و داشت بر خلاف ترافیک پیش آیند رانندگی می کرد.
|
[ترجمه گوگل] او مست بود و برخلاف ترافیک پیش رو رانندگی می کرد
[ترجمه ترگمان] او مست بود و به طرف ترافیک در حال حرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her ideas usually ran counter to the norm.
[ترجمه گوگل] ایده‌های او معمولاً برخلاف معمول بود
[ترجمه ترگمان] معمولا عقاید او برخلاف هنجار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: contrary; opposed.
مشابه: contrary, reverse, thwart

- The counter current flows from west to east.
[ترجمه گوگل] جریان مخالف از غرب به شرق جریان دارد
[ترجمه ترگمان] جریان مخالف از غرب به شرق جریان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The student's argument was counter to the professor's.
[ترجمه mansour228] استدلال دانشجویان مخالف با استاد بود.
|
[ترجمه مرسلی] استدلال دانشجو بر خلاف استدلال استاد بود.
|
[ترجمه گوگل] استدلال دانشجو برخلاف استدلال استاد بود
[ترجمه ترگمان] بحث محصل مغایر با پروفسور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: counters, countering, countered
(1) تعریف: to respond to in order to make ineffective; oppose.
متضاد: support
مشابه: contradict, oppose, rebut

- She countered his emotional argument with factual evidence.
[ترجمه پی ناین] او ( she ) با شواهد واقعی با استدلال احساسی او ( he ) مخالفت کرد.
|
[ترجمه رضا ابراهیمی] او استدلال احساسی خود را با شواهد مبتی بر حقیقت تلافی کرد.
|
[ترجمه مرسلی] او ( خانم ) با استدلال احساسی او ( مرد ) با شواهد واقعی مخالفت کرد.
|
[ترجمه گوگل] او استدلال عاطفی او را با شواهد واقعی مقابله کرد
[ترجمه ترگمان] او استدلال emotional را با مدارک واقعی رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to say in response as an opposing argument or verbal return of attack.
مشابه: retort

- Some academics claimed that the study gave conclusive evidence, but others countered that the methodology was flawed.
[ترجمه مرسلی] برخی از دانشگاهیان ادعا کردند که بررسی شهادت قطعی ارائه داد، اما دیگران مخالفت کردند که روش تحقیق ناقص بود.
|
[ترجمه گوگل] برخی از دانشگاهیان ادعا کردند که این مطالعه شواهد قطعی ارائه می دهد، اما برخی دیگر مخالفت کردند که روش شناسی ناقص است
[ترجمه ترگمان] برخی از دانشگاهیان ادعا کردند که این مطالعه شواهد قاطعی به دست آورده است، اما برخی دیگر معتقدند که این روش معیوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He accused her of having an affair, and she countered that he had been having one himself for years.
[ترجمه گوگل] او او را به داشتن رابطه نامشروع متهم کرد و او در پاسخ گفت که خود او سال هاست که رابطه داشته است
[ترجمه ترگمان] او را متهم به عشق بازی متهم کرد و او در پاسخ گفت که سال ها است که خود را به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to go against something; take a countering action.
مشابه: retort

- When one partner pronounced the job applicant perfect, the other countered by saying she lacked the right experience.
[ترجمه گوگل] زمانی که یکی از شرکا اعلام کرد که متقاضی کار بی نقص است، دیگری با گفتن اینکه او فاقد تجربه مناسب است، مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان] زمانی که یک شریک، متقاضی کار را کامل اعلام کرد، دیگری با گفتن اینکه او تجربه درست را ندارد، مخالفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in boxing, to deliver a blow while receiving or blocking one from one's opponent.

- He countered with his left.
[ترجمه گوگل] با چپ مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان] او با دست چپ مخالفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: something contrary or opposite, as in manner or effect.

(2) تعریف: in boxing, a blow delivered while receiving or blocking one from one's opponent.

جمله های نمونه

1. geiger-müller counter
دستگاه سنجشگر پرتوافشانی اتمی،شمارگر گایگر - مولر

2. a bargaining counter
عامل برابر ساز در مذاکرات (یا معاملات)

3. he acted counter to the wishes of his father
او برخلاف خواسته های پدرش عمل کرد.

4. to run counter to something
در جهت عکس چیزی حرکت کردن یا بودن

5. over the counter
1- (دارو) قابل خریدن بدون نسخه ی پزشک

6. under the counter
سری،زیرجلی،غیرقانونی،از زیر پیشخوان

7. we decided to counter their propaganda
تصمیم گرفتیم که تبلیغات آنها را پاسخگویی کنیم.

8. he planked the coins on the counter
او پول ها را جرینگی روی پیشخوان ریخت.

9. this medicine can be bought over the counter
این دارو را می شود بدون نسخه خرید.

10. a fat man was standing behind the medicine counter
مرد چاقی پشت پیشخوان داروها ایستاده بود.

11. there, they also sell smuggled goods under the counter
در آنجا کالای قاچاق را هم یواشکی می فروشند.

12. These tablets are available over the counter.
[ترجمه الهه] این قرص ها بدون نیاز به نسخه در دسترس هستند.
|
[ترجمه گوگل]این تبلت ها بدون نسخه در دسترس هستند
[ترجمه ترگمان]این لوح ها بر روی پیشخوان موجود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Electronic banking may make overthe - counter transactions obsolete.
[ترجمه گوگل]بانکداری الکترونیک ممکن است معاملات خارج از بورس را منسوخ کند
[ترجمه ترگمان]بانکداری الکترونیکی ممکن است تراکنش های ضد دولتی را منسوخ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He wondered if the girl behind the counter recognised him.
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که آیا دختر پشت پیشخوان او را می شناسد؟
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که آیا دختر پشت پیشخوان او را شناخت یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The robber vaulted over the counter and took $200 in cash.
[ترجمه گوگل]سارق از پشت باجه رفت و 200 دلار پول نقد گرفت
[ترجمه ترگمان]دزد از روی پیشخوان پرید و ۲۰۰ دلار نقد برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The pig to be hogtied was on the counter.
[ترجمه گوگل]خوکی که قرار بود بغل شود روی پیشخوان بود
[ترجمه ترگمان]خوک ها رو می be روی پیشخوان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Where is the Japan Airlines counter?
[ترجمه گوگل]پیشخوان هواپیمایی ژاپن کجاست؟
[ترجمه ترگمان]باجه خطوط هوایی ژاپن کجاست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They moved two destroyers into the area to counter the threat from the enemy battleship.
[ترجمه گوگل]آنها دو ناوشکن را برای مقابله با تهدید ناو جنگی دشمن وارد منطقه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها دو ناوشکن را به منطقه انتقال دادند تا با تهدید from دشمن مقابله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ژتون (اسم)
token, counter, chip

ژتن (اسم)
counter, chip, jetton

شمارنده (اسم)
counter, computer, numerator

پیشخوان (اسم)
counter

باجه (اسم)
eye, counter, wicket

بساط (اسم)
stand, counter, stall, layout

ضربت متقابل (اسم)
counter

جواب دادن (فعل)
answer, counter

تلافی کردن (فعل)
revenge, counter, compensate, avenge, retaliate, reprise, pay, reciprocate, repay, recoup

بالعکس (قید)
counter

در جهت مخالف (قید)
counter, vice versa

در روبرو (قید)
counter

تخصصی

[شیمی] شمارنده، شمارگر
[عمران و معماری] شمارشگر
[کامپیوتر] شمارنده ؛ شمارشگر ؛ تلافی کردن ؛ باجه
[برق و الکترونیک] شمارنده، شمارشگر 1. ابزاری که توالی مشخصی از رویدادها را پس از آشکارسازی و جمعبندی ،نمایش می دهد. شمارنده ی الکترونیکی یا بسامد سنج رقمی وسیله ای است که بسامد شکل موجها را از طریق شمارش تناوب آنها در یک ثانیه اندازه می گیرد و نتیجه را به صورت عددی برحسب هرتز نمایش می دهد . 2. r.adiation 3. accumlator
[زمین شناسی] شمارشگر، شمارنده در سنگ شناسی ساختمانی، دستگاهی که برای شمارش چگالی در واحد سطح توزیع قطبها در یک تصویر هم مساحت استفاده می شود. این دستگاه از یک قطعه پلاستیک یا ماده مشابه به همراه یک سوراخ مدور که مساحت آن معمولاً 0%-1 مساحت دیاگرام (نمودار) است، تشکیل شده است. مقایسه شود با: شمارشگر محیطی.
[نساجی] کنتور - شمارنده - عدد حرکت - فاصله ( در بافت ساتین )
[ریاضیات] شمارنده
[آمار] شمارنده

انگلیسی به انگلیسی

• bar, long flat surface (in a restaurant, kitchen, etc.); counting device; (computers) series of numbers used to indicate how many people have visited a web page
oppose; retaliate
against, in contrast to
against, opposed
a counter in a shop is a long, flat surface where goods are displayed or sold.
if you counter something that is being done, you take action to make it less effective.
if you counter something that has just been said, you say something in reaction to it or in opposition to it; a formal use.
if something is used as a bargaining counter, it is put forward as a potential item of exchange for something of equal value.
a counter is also a small, flat round object used in board games.
counter- is added to other words that refer to actions or activities to form words that put forward an opposite course of action or activity.

پیشنهاد کاربران

1. پیشخوان 2. بادجه. گیشه 3. بار // 1. ( بازی ) ژتون 2. ( در ترکیب ) شمار. سنج 3. ( مجازی ) ورق برنده. برگ برنده // 1. تلافی کردن. معامله به مثل کردن 2. مقابله کردن با. خنثی کردن 3. جواب دادن. برگشتن و گفتن. واکنش کردن 4. مخالفت کردن. ضدیت کردن// ( بر ) ضدِ. ( بر ) خلافِ مغایرِ . عکسِ
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
the second argument is more difficult to counter
استدلال دوم برای مخالفت کردن سخت تر است.
workers countered accusations of dishonesty with claims of oppression
کارگران اتهامات ِ خیانت را با دادخواستهایی {مبنی بر} ظلم و ستم جواب دادند. {خنثی کردند}
a counter bid
یک پیشنهاد مخالف

contra/counter
از نظر ریشه شناسی به معنای مقابل، مخالف, در برابر هست.
مثال:
contradict
encounter
contradict: speak ‘against’
counterOne who counts, or reckons up; a calculator; a reckoner.
...
[مشاهده متن کامل]

counteractact in opposition to
counterbalanceTo oppose with an equal weight or power; to counteract the power or effect of; to countervail; to equiponderate; to balance.
counterclockwisein the opposite direction to that in which the hands of a clock rotate, as viewed from in front of the clock face; - - of rotatory motion or spiral direction. Opposite of clockwise, or right - handed
counterculturemovement that opposes an established culture
counterespionagespying to counteract another’s spying
counterintelligencethe blocking of an enemy’s sources of information
countermineAn underground gallery excavated to intercept and destroy the mining of an enemy.
counteroffensivethe leading of an attack to stop another attack
counterpoiseTo act against with equal weight; to equal in weight; to balance the weight of; to counterbalance.
counterproductivetending to hinder the achievement of a goal
counterrevolutiona revolution whose aim is to reverse the changes introduced by a previous revolution
countersignTo sign on the opposite side of ( an instrument or writing ) ; hence, to sign in addition to the signature of a principal or superior, in order to attest the authenticity of a writing.
countervailTo act against with equal force, power, or effect; to thwart or overcome by such action; to furnish an equivalent to or for; to counterbalance; to compensate.
counterweighta weight that is equal to another weight
countryA tract of land; a region; the territory of an independent nation; ( as distinguished from any other region, and with a personal pronoun ) the region of one's birth, permanent residence, or citizenship.
encounterTo come against face to face; to meet; to confront, either by chance, suddenly, or deliberately; especially, to meet in opposition or with hostile intent; to engage in conflict with; to oppose; to struggle with; as, to encounter a friend in traveling; two armies encounter each other; to encounter obstacles or difficulties, to encounter strong evidence of a truth.

پایگاه، مخالفت کردن
مثال: She leaned against the counter while waiting for her coffee.
او در مقابل پایگاه ایستاده بود در حالی که منتظر قهوه خود بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
پیشخان
دوستان پیشخوان به معنای روضه خوان و کسی است که قبل از شروع جلسه ای در مدح و ستایش کسی می سراید کلمه درست پیشخان هست
retaliate, answer, hit back, meet, oppose, parry, resist, respond, ward off
- opposite to, against, at variance with, contrariwise, conversely, in defiance of, versus
retaliate, answer, hit back, meet, oppose, parry, resist, respond, ward off
Synonyms:
- opposite to, against, at variance with, contrariwise, conversely, in defiance of, versus
[ادبیات عمومی] ۱ - پیش وند به معنی �ضد�: counter attack = پدآفند؛ ضدحمله؛۲ - ژتون ( برای شمردن امتیاز در بازی ) ؛ ۳ - حاضرجوابی؛ ارائه ی پاسخ آنی به پرسش یا نکته؛ ۴ - در جهت عکس
[معماری] ۱ - پیش خان، میزی مجاور آشپزخانه برای صرف غذا؛ ۲ - میز خدمت؛ پیشخان خدمت
...
[مشاهده متن کامل]

[هندسه] محیط؛ خطوط محیطی شکل دوبعدی یا سه بعدی
[مهندسی]۱ - شمارنده؛ تجهیز یا مداری که روی دادهای معینی مانند تردد افراد را می شمارد؛ ۲ - دورشمار؛ وسیله ای برای اندازه گیری تعداد دوران محور؛ ۳ - شمارنده؛در کامپیوتر، رجیستری که محتوای آن اعداد صحیح متوالی است
[مدیریت] متصدی شمارش؛ شخصی که مسئول شمردن اقلام معینی هنگام تحویل و تحول یا انبارش است.
[ورزش] ضدحمله؛ ضربه ی متقابل؛ ضربه ی بکس وارد شده در پاسخ ضربه ی دریافتی؛ حمله ی ناگهانی بلافاصله پس از دفاع
[دریانوردی] عرشه ی پاشنه؛ در کشتی ها سکوی عقبی مسطح که می تواند بخشی از عرشه باشد

باجه
پیشخوان؛ شمارشگر
گیشه، دستگاه شمارنده، باجه، بساط، شمارنده، ضربت متقابل، درجهت مخالف، در روبرو، معکوس، بالعکس، مقابله کردن، تلافی کردن، جواب دادن، معامله به مثل کردن، علوم مهندسی: کنتور، کامپیوتر: شمارشگر، معماری: پیشخوان، قانون فقه: معامله به مثل، شیمی: شمارگر، روانشناسی: شمارشگر، بازرگانی: متقابل، ورزش: چرخش از جلو به عقب و بالعکس یا ساختن سه دایره مماس، علوم نظامی: عقربه شمارش
...
[مشاهده متن کامل]

counter 3 ( n ) =an electronic device for counting sth, e. g. You need to reset the counter.
counter
counter 2 ( n ) ( also countertop ) =a flat surface in a kitchen for preparing food on
counter
counter 1 ( n ) ( kaʊntər ) =a long flat surface over which business is done in a store, bank, etc. , e. g. I asked the woman behind the counter if they had any postcards.
counter
به عنوان پیشوند هرگاه به واژه ای افزوده شود، معنای آن واژه را منفی میسازد.
برای مثال: intuitive = عقل سلیم
counterintuitive = برخلاف عقل سلیم
نکته هایی درباره یِ پیشوندِ " پاد" به چمِ " ضد، مخالف" در زبانِ پارسی:
نکته 1: پیشوندِ " پاد" در زبانِ پارسی کارکردِ یکسانی با پیشوندهایِ " entgegen/ wider " در زبانِ آلمانی دارد.
نکته 2: پیشوندِ " پاد" در زبانِ پارسی کارکردِ یکسانی با پیشوندهایِ " counter/ anti" در زبانهایِ اروپایی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

برای نمونه به جایِ واژه یِ " تناقض"، واژه " پادگویی، پادگویِش" برابر با " wider. sprechung " و به جایِ واژه یِ " widersprechen" در زبانِ آلمانی به چمِ " تناقض داشتن" واژه یِ" پادگفتن/پادگوییدن" پیشنهاده شده است.
واژگانِ " پادگویی/پادگفتن/پادگوییدن" را دکتر ادیب سلطانی در نوشته هایشان بکار برده است.
نکته 3 : در برخی واژگانی که با پیشوندهایِ نامبرده در بالا می آیند، می توان به جایِ " پاد" از پیشوندِ " برابر " بهره جُست.
نکته 4 : پیامِ من دربردارنده یِ آموزشِ واژگانِ بیگانه نیست، بَرکه ( =بلکه ) در راستایِ " پالایندگی و سره سازیِ " زبانِ پارسی است.

👈🏿اجزاء واژگان پزشکی ( نوع: پیشوند ) : counter ⭐ معنی انگلیسی اجزاء: opposite / against 💎مثال انگلیسی از کاربرد اجزاء در پزشکی: countertransport ✔️ توضیح و تفسیر مثال انگلیسی: movement in an opposite dirrection
بدل زدن در ورزش
برعکس، خلافِ چیزی
Counter ( v ) means reply to somebody to show you disagree with something
دو دو حالت
اسم باشه میشه پیشخوان
فعل باشه میشه تقابل با روبه رو شدن ضدیت با
the turning of the counters
چرخش مهره ها، حرکت مهره ها ( مثلا در بازی تخته نرد )
در آشپزخانه همان اُپِن است
تلافی کردن، جبران کردن
یه معنیش همون اپن آشپزخانه میشه
همخوانی نداشتن، ضدیت داشتن با
counter ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: باجه
تعریف: جایگاهی برای دریافت کارت پرواز |||* مصوب فرهنگستان اول
به عنوان پیشوند معنای ضد و مخالف دارد.
counter - terrorism
ضد تروریسم
پیشخوان، باجه
پیشخوان
She is siting at the counter
او در پیشخوان نشسته بود
Counterexample
مثال نقض
اپن اشپزخانه
نپذیرفتن
. . . متقابل
میز
رد کردن
خنثی و بی اثر کردن

مقابله کردن
شیوۀ صحیح نگارش فارسی این واژه ( پیشخان ) است. پیشخان هتل، پیشخان آشپزخانه، پیشخان مغازه
پیشخوان با این سبک نوشتار به کسی اطلاق می شود که در مراسم روضه خوانی پیش از روضه خوان، مجلس را گرم می کند که اصطلاحا به آن ( پامنبری ) نیز می گویند.

Verb جواب دادن - پاسخ به چیزی معمولا بطور متقابل
to say something in order to try to prove that what someone said was not true or as a reply to something
مثال:
He was determined to counter the bribery allegations.
او مصمم بود که علیه ادعاهای رشوه خواری پاسخ دهد.

مهره ( در بردگیم ها )
متضاد/مخالف بودن، تضاد داشتن، در تضاد بودن، رد کردن، نافی بودن، منافات داشتن، مخالفت کردن
A long flat surface
you can buy your tickets at the counter
در اینجا معنی باجه هم میده
تو میتونی بلیت ها تو از باجه بخری🀄️
There were many fifty cent coins on the counter
مواجه شدن
پیشخوان
شمارش کردن، شماردن، حساب کردن
برخورد با، ضدِّ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٧)

بپرس