صفت ( adjective )
مشتقات: conventionally (adv.)
مشتقات: conventionally (adv.)
• (1) تعریف: adhering closely to accepted customs and standards.
• مترادف: conservative, orthodox
• متضاد: avant-garde, bizarre, daring, eccentric, erratic, innovative, odd, offbeat, rebellious, unconventional, unorthodox
• مشابه: accepted, accustomed, canonical, formal, general, middlebrow, normal, popular, proper, right, square, standard, straight
• مترادف: conservative, orthodox
• متضاد: avant-garde, bizarre, daring, eccentric, erratic, innovative, odd, offbeat, rebellious, unconventional, unorthodox
• مشابه: accepted, accustomed, canonical, formal, general, middlebrow, normal, popular, proper, right, square, standard, straight
- Impressionist painters moved beyond conventional techniques that had been long employed in the art world.
[ترجمه گوگل] نقاشان امپرسیونیست فراتر از تکنیک های مرسوم که مدت ها در دنیای هنر به کار گرفته شده بود حرکت کردند
[ترجمه ترگمان] نقاشان Impressionist از تکنیک های متعارف که مدت ها در دنیای هنر به کار گرفته بودند فراتر رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقاشان Impressionist از تکنیک های متعارف که مدت ها در دنیای هنر به کار گرفته بودند فراتر رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her very conventional parents could not understand why she had no desire to get married.
[ترجمه roza] والدینش عموما نمیتواننددرک کنند چرا او ( مونث ) درخواست ازدواج را نمی پذیرد|
[ترجمه AliNZoN] والدین سنتی او نمیتوانستند درک کنند که چرا او هیج میلی به ازدواج کردن نداشت|
[ترجمه محدثه فرومدی] والدین خیلی سنتی او نمی توانستند بفهمند چرا او هیچ تمایلی به ازدواج ندارد|
[ترجمه shahab] پدر و مادر بسیار سنتی اش نمیتوانستند بفهمند چرا او هیچ تمایلی به ازدواج کردن ندارد.|
[ترجمه گوگل] والدین بسیار معمولی او نمی توانستند بفهمند که چرا او تمایلی به ازدواج ندارد[ترجمه ترگمان] پدر و مادر very نمی توانستند بفهمند که چرا او تمایلی به ازدواج ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: commonplace; ordinary; unimaginative.
• مترادف: common, commonplace, mediocre, ordinary, pedestrian, prosaic, run-of-the-mill, unimaginative, usual
• متضاد: eccentric, exotic, odd, offbeat, unique, unusual, weird, zany
• مشابه: bromidic, clich�, everyday, general, hackneyed, methodical, trite
• مترادف: common, commonplace, mediocre, ordinary, pedestrian, prosaic, run-of-the-mill, unimaginative, usual
• متضاد: eccentric, exotic, odd, offbeat, unique, unusual, weird, zany
• مشابه: bromidic, clich�, everyday, general, hackneyed, methodical, trite
- The new TV season is offering viewers conventional situation comedies that lack any real sparkle.
[ترجمه گوگل] فصل جدید تلویزیون کمدی های موقعیت معمولی را به بینندگان ارائه می دهد که فاقد هرگونه درخشش واقعی هستند
[ترجمه ترگمان] این فصل جدید تلویزیونی به بینندگان کمدی های موقعیت متداول را عرضه می کند که فاقد درخشش واقعی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این فصل جدید تلویزیونی به بینندگان کمدی های موقعیت متداول را عرضه می کند که فاقد درخشش واقعی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: established by custom or usage; traditional.
• مترادف: customary, habitual, normal, routine, standard, traditional, usual
• متضاد: modern
• مشابه: accepted, everyday, general, ordinary, orthodox, regular
• مترادف: customary, habitual, normal, routine, standard, traditional, usual
• متضاد: modern
• مشابه: accepted, everyday, general, ordinary, orthodox, regular
- Shaking hands is a conventional way to acknowledge being introduced to another person and to show acceptance of a new relationship.
[ترجمه Hosseinpoor_24@yahoo.com] دست دادن یک روش سنتی و مرسوم و راهی برای معرفی بقیه افراد به همدیگر و پذیرش روابط دوستانه جدید میباشد|
[ترجمه گوگل] دست دادن یک راه متعارف برای تایید معرفی شدن به شخص دیگر و نشان دادن پذیرش یک رابطه جدید است[ترجمه ترگمان] لرزان کردن دست یک روش مرسوم برای تایید معرفی شدن به فرد دیگر و نشان دادن یک رابطه جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید