• (1)تعریف: one that contributes individually or with others to a common fund or collective effort.
- She was one of the major contributors to the library fund; without her help the project might have failed.
[ترجمه حسن رحیمی] او یکی از حامیان مالی صندوق کتابخانه بود بدون کمک او امکان شکست پروژه وجود داشت
|
[ترجمه گوگل] او یکی از کمک کنندگان عمده به صندوق کتابخانه بود بدون کمک او ممکن بود پروژه شکست بخورد [ترجمه ترگمان] او یکی از حامیان اصلی صندوق کتابخانه بود؛ بدون کمک او پروژه ممکن است شکست خورده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: one who, along with others, provides written material for publication in a magazine, book, or the like.
• (3)تعریف: something that plays a role in causing something.
- Lack of sanitation is a contributor to ill health.
[ترجمه اراد] کمبود بهداشت عاملی برای سلامت بیمار است.
[ترجمه گوگل] فقدان سرویس بهداشتی یکی از عوامل بد سلامتی است [ترجمه ترگمان] کمبود بهداشت یکی از عوامل سلامت بیمار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their dog is a big contributor to the noise in this neighborhood.
[ترجمه گوگل] سگ آنها سهم زیادی در ایجاد سر و صدا در این محله دارد [ترجمه ترگمان] سگ آن ها نقش بزرگی در سر و صداها در این محله دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Dr Win was a major contributor to the research.
[ترجمه فیروزآبادی] دکتر وین کمک شایانی به تحقیقات کرد.
|
[ترجمه گوگل]دکتر وین یکی از مشارکت کنندگان اصلی این تحقیق بود [ترجمه ترگمان]دکتر پیروزی یکی از عوامل اصلی این تحقیق بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Sulphur dioxide is a pollutant and a major contributor to acid rain.
[ترجمه گوگل]دی اکسید گوگرد یک آلاینده و عامل اصلی باران اسیدی است [ترجمه ترگمان]گوگرد دی اکسید یک آلاینده بوده و عامل اصلی باران اسیدی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He is a generous contributor.
[ترجمه رعنا] او شرکت کننده ای بخشنده بود.
|
[ترجمه گوگل]او یک مشارکت کننده سخاوتمند است [ترجمه ترگمان]او نویسنده بزرگی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Carbon dioxide is the largest contributor to the greenhouse effect.
[ترجمه گوگل]دی اکسید کربن بزرگترین عامل تأثیر گلخانه ای است [ترجمه ترگمان]دی اکسید کربن بزرگ ترین عامل در اثر گلخانه ای است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The most obvious contributor was indeed the organization.
[ترجمه گوگل]بارزترین مشارکت کننده در واقع سازمان بود [ترجمه ترگمان]برجسته ترین شرکت کننده در واقع سازمان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Astor was a substantial contributor to charities and to the Conservative Party.
[ترجمه گوگل]آستور کمک قابل توجهی به موسسات خیریه و حزب محافظه کار داشت [ترجمه ترگمان]Astor نقش مهمی در موسسات خیریه و حزب محافظه کار ایفا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Unfortunately, the next biggest contributor was Extras, and 286 all out looked very thin; until, that is, I. T.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، بزرگترین مشارکتکننده بعدی Extras بود و 286 نفر بسیار لاغر به نظر میرسند تا، یعنی I T [ترجمه ترگمان]متاسفانه، بزرگ ترین شرکت کننده بعدی Extras بود، و ۲۸۶ نفر بسیار لاغر بودند؛ تا این که، من تی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Harris has been a major contributor to the Dodgers' success this season.
[ترجمه گوگل]هریس سهم عمده ای در موفقیت داجرز در این فصل داشته است [ترجمه ترگمان]هریس عامل اصلی موفقیت Dodgers در این فصل بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Tourism is our second biggest contributor - after North Sea oil - to gross domestic product.
[ترجمه گوگل]گردشگری دومین سهم بزرگ ما - پس از نفت دریای شمال - در تولید ناخالص داخلی است [ترجمه ترگمان]گردشگری دومین عامل بزرگ ما پس از تولید ناخالص ملی نفت به دریای شمال است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Emotional interaction using ideas is therefore an important contributor to creative and flexible thinking.
[ترجمه گوگل]بنابراین تعامل عاطفی با استفاده از ایدهها نقش مهمی در تفکر خلاق و انعطافپذیر دارد [ترجمه ترگمان]تعامل عاطفی با استفاده از ایده ها، عامل مهمی در تفکر خلاق و انعطاف پذیر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Columnist Hal Crowther, a contributor to these pages, wrote one of the few unkind obituaries of Nixon.
[ترجمه گوگل]هال کروتر، ستون نویس، یکی از همکاران این صفحات، یکی از معدود آگهی های ترحیم نامه نیکسون را نوشت [ترجمه ترگمان]Columnist هال Crowther، که یکی از نویسندگان این صفحات بود، یکی از معدود obituaries unkind نیکسون را نوشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Such obstructionism is a major contributor to delay and the high cost of litigation.
[ترجمه گوگل]چنین انسدادی عامل اصلی تاخیر و هزینه بالای دادرسی است [ترجمه ترگمان]چنین obstructionism عامل اصلی تاخیر و هزینه بالای دعوی حقوقی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A major contributor to M. I. 's success is the flexibility of the courses, both in style and structure.
[ترجمه گوگل]یکی از عوامل اصلی موفقیت M I انعطاف پذیری دوره ها، هم از نظر سبک و هم از نظر ساختار است [ترجمه ترگمان]یکی از contributor اصلی ام من موفقیت این دوره ها، هم از لحاظ سبک و هم در ساختار، انعطاف پذیری این دوره ها بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. B has shown she can be a major contributor.
[ترجمه گوگل]B نشان داده است که می تواند مشارکت کننده اصلی باشد [ترجمه ترگمان]B نشان داده است که می تواند کمک کننده بزرگ باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
اعانه دهنده (اسم)
contributor, subscriber
هم بخشگر (اسم)
contributor
شرکت کننده (اسم)
participant, contributor
انگلیسی به انگلیسی
• donor, giver, supporter a contributor is someone who donates money, resources, or help to something. a contributor is also someone who writes something that is published in a book, magazine, or newspaper. you can also use contributor to refer to one of the causes of an event or situation.
پیشنهاد کاربران
عامل نقش آفرین
عامل دلیل علت
دست اندر کاران
1 - در فضای مطبوعاتی مثلا در امریکا کسی برای روزنامه یا مجله مقاله می نویسد . ولی بطور دائمی عضو نیست
مقصر هم معنی میده مقصر تصادف accident contributor
کارمند
شخص یا سازمانی که نقش مهم اما فرعی در ایجاد محتوای منبع داشته و نام آن ذکر نمیشود. شاید بشود "همکار" ترجمه اش کرد یا "کارمند" یا "شاغل" در جایی