contributor

/kənˈtrɪbjətər//kənˈtrɪbjuːtə/

معنی: اعانه دهنده، هم بخشگر، شرکت کننده
معانی دیگر: شرکت کننده، اعانه دهنده، هم بخشگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one that contributes individually or with others to a common fund or collective effort.

- She was one of the major contributors to the library fund; without her help the project might have failed.
[ترجمه حسن رحیمی] او یکی از حامیان مالی صندوق کتابخانه بود بدون کمک او امکان شکست پروژه وجود داشت
|
[ترجمه گوگل] او یکی از کمک کنندگان عمده به صندوق کتابخانه بود بدون کمک او ممکن بود پروژه شکست بخورد
[ترجمه ترگمان] او یکی از حامیان اصلی صندوق کتابخانه بود؛ بدون کمک او پروژه ممکن است شکست خورده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who, along with others, provides written material for publication in a magazine, book, or the like.

(3) تعریف: something that plays a role in causing something.

- Lack of sanitation is a contributor to ill health.
[ترجمه اراد] کمبود بهداشت عاملی برای سلامت بیمار است.
|
[ترجمه Mrjn] عدم بهداشت ( یک ) عامل بیماری است .
|
[ترجمه گوگل] فقدان سرویس بهداشتی یکی از عوامل بد سلامتی است
[ترجمه ترگمان] کمبود بهداشت یکی از عوامل سلامت بیمار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their dog is a big contributor to the noise in this neighborhood.
[ترجمه گوگل] سگ آنها سهم زیادی در ایجاد سر و صدا در این محله دارد
[ترجمه ترگمان] سگ آن ها نقش بزرگی در سر و صداها در این محله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Dr Win was a major contributor to the research.
[ترجمه فیروزآبادی] دکتر وین کمک شایانی به تحقیقات کرد.
|
[ترجمه گوگل]دکتر وین یکی از مشارکت کنندگان اصلی این تحقیق بود
[ترجمه ترگمان]دکتر پیروزی یکی از عوامل اصلی این تحقیق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sulphur dioxide is a pollutant and a major contributor to acid rain.
[ترجمه گوگل]دی اکسید گوگرد یک آلاینده و عامل اصلی باران اسیدی است
[ترجمه ترگمان]گوگرد دی اکسید یک آلاینده بوده و عامل اصلی باران اسیدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is a generous contributor.
[ترجمه رعنا] او شرکت کننده ای بخشنده بود.
|
[ترجمه گوگل]او یک مشارکت کننده سخاوتمند است
[ترجمه ترگمان]او نویسنده بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Carbon dioxide is the largest contributor to the greenhouse effect.
[ترجمه گوگل]دی اکسید کربن بزرگترین عامل تأثیر گلخانه ای است
[ترجمه ترگمان]دی اکسید کربن بزرگ ترین عامل در اثر گلخانه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The most obvious contributor was indeed the organization.
[ترجمه گوگل]بارزترین مشارکت کننده در واقع سازمان بود
[ترجمه ترگمان]برجسته ترین شرکت کننده در واقع سازمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Astor was a substantial contributor to charities and to the Conservative Party.
[ترجمه گوگل]آستور کمک قابل توجهی به موسسات خیریه و حزب محافظه کار داشت
[ترجمه ترگمان]Astor نقش مهمی در موسسات خیریه و حزب محافظه کار ایفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Unfortunately, the next biggest contributor was Extras, and 286 all out looked very thin; until, that is, I. T.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، بزرگ‌ترین مشارکت‌کننده بعدی Extras بود و 286 نفر بسیار لاغر به نظر می‌رسند تا، یعنی I T
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، بزرگ ترین شرکت کننده بعدی Extras بود، و ۲۸۶ نفر بسیار لاغر بودند؛ تا این که، من تی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Harris has been a major contributor to the Dodgers' success this season.
[ترجمه گوگل]هریس سهم عمده ای در موفقیت داجرز در این فصل داشته است
[ترجمه ترگمان]هریس عامل اصلی موفقیت Dodgers در این فصل بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Tourism is our second biggest contributor - after North Sea oil - to gross domestic product.
[ترجمه گوگل]گردشگری دومین سهم بزرگ ما - پس از نفت دریای شمال - در تولید ناخالص داخلی است
[ترجمه ترگمان]گردشگری دومین عامل بزرگ ما پس از تولید ناخالص ملی نفت به دریای شمال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Emotional interaction using ideas is therefore an important contributor to creative and flexible thinking.
[ترجمه گوگل]بنابراین تعامل عاطفی با استفاده از ایده‌ها نقش مهمی در تفکر خلاق و انعطاف‌پذیر دارد
[ترجمه ترگمان]تعامل عاطفی با استفاده از ایده ها، عامل مهمی در تفکر خلاق و انعطاف پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Columnist Hal Crowther, a contributor to these pages, wrote one of the few unkind obituaries of Nixon.
[ترجمه گوگل]هال کروتر، ستون نویس، یکی از همکاران این صفحات، یکی از معدود آگهی های ترحیم نامه نیکسون را نوشت
[ترجمه ترگمان]Columnist هال Crowther، که یکی از نویسندگان این صفحات بود، یکی از معدود obituaries unkind نیکسون را نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Such obstructionism is a major contributor to delay and the high cost of litigation.
[ترجمه گوگل]چنین انسدادی عامل اصلی تاخیر و هزینه بالای دادرسی است
[ترجمه ترگمان]چنین obstructionism عامل اصلی تاخیر و هزینه بالای دعوی حقوقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A major contributor to M. I. 's success is the flexibility of the courses, both in style and structure.
[ترجمه گوگل]یکی از عوامل اصلی موفقیت M I انعطاف پذیری دوره ها، هم از نظر سبک و هم از نظر ساختار است
[ترجمه ترگمان]یکی از contributor اصلی ام من موفقیت این دوره ها، هم از لحاظ سبک و هم در ساختار، انعطاف پذیری این دوره ها بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. B has shown she can be a major contributor.
[ترجمه گوگل]B نشان داده است که می تواند مشارکت کننده اصلی باشد
[ترجمه ترگمان]B نشان داده است که می تواند کمک کننده بزرگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعانه دهنده (اسم)
contributor, subscriber

هم بخشگر (اسم)
contributor

شرکت کننده (اسم)
participant, contributor

انگلیسی به انگلیسی

• donor, giver, supporter
a contributor is someone who donates money, resources, or help to something.
a contributor is also someone who writes something that is published in a book, magazine, or newspaper.
you can also use contributor to refer to one of the causes of an event or situation.

پیشنهاد کاربران

1. مشارکت کننده
2. عامل ( در ایجاد چیزی )
3. اهداکننده
عامل
نقش آفرین
عامل
دلیل
علت
دست اندر کاران
1 - در فضای مطبوعاتی مثلا در امریکا کسی برای روزنامه یا مجله مقاله می نویسد . ولی بطور دائمی عضو نیست
مقصر هم معنی میده
مقصر تصادف accident contributor
کارمند
شخص یا سازمانی که نقش مهم اما فرعی در ایجاد محتوای منبع داشته و نام آن ذکر نمیشود.
شاید بشود "همکار" ترجمه اش کرد یا "کارمند" یا "شاغل" در جایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : contribute
✅️ اسم ( noun ) : contribution / contributor
✅️ صفت ( adjective ) : contributory / contributive
✅️ قید ( adverb ) : _
درمورد خیریه : ( شخص ) خَیِر
عامل سهیم در
کسب کار پول
کسی است که به نشریه و مجله ای مقاله میدهد و عضوی از هیئت تحریریه آن نیست.
برای معنی این کلمه نویسنده یا مقاله نویس آزاد پیشنهاد میشود
عامل - عوامل
یک عامل احتمالی : A likely contributor
عامل
سهیم، مشارکت کننده
colleague
نویسنده
نویسندگان ( روانشناسی )
دست اندرکار
عامل، پشتیبان، حامی، تأمین کننده
مقاله نویس، نویسنده
مشارکت کننده، عامل
عامل نشر وگسترش
دلال
کسی که اجازه میدهد قطعات هنری و نوشته هایش به نمایش گذاشته شود یا چاپ شود در کتاب. در واقع کسایی هستند که مطالب به جایی اضافه می کنند.
یاری رساننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)