فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: concerns, concerning, concerned
حالات: concerns, concerning, concerned
•  (1) تعریف: to relate to or be about; affect.
• مترادف: affect, involve, touch
• مشابه: influence, regard, relate to
• مترادف: affect, involve, touch
• مشابه: influence, regard, relate to
- This is a private matter and does not concern you.
 [ترجمه نازنین حسینی] این یک مسئله شخصی است و به تو مربوط نیست.| 
 [ترجمه گوگل] این یک موضوع خصوصی است و به شما مربوط نیست[ترجمه ترگمان] این یک موضوع خصوصی است و به شما مربوط نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This issue concerns both the teachers and the administrators.
 [ترجمه طغیانی] این معضل به هردوی معلمان ومدیران بستگی دارد| 
 [ترجمه نازنین] این موضوع هم به معلمان و هم مدیران مربوط است.| 
 [ترجمه گوگل] این موضوع هم مربوط به معلمان و هم مدیران می شود[ترجمه ترگمان] این موضوع هم معلمان و هم مدیران را نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You should listen carefully because this change concerns you directly.
 [ترجمه گوگل] شما باید با دقت گوش دهید زیرا این تغییر مستقیماً به شما مربوط می شود
[ترجمه ترگمان] باید به دقت گوش دهید زیرا این تغییر به طور مستقیم به شما مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باید به دقت گوش دهید زیرا این تغییر به طور مستقیم به شما مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to engage or interest (oneself) (usu. fol. by "with").
• مترادف: busy, devote, engage, interest
• مشابه: occupy
• مترادف: busy, devote, engage, interest
• مشابه: occupy
- She concerns herself almost solely with taking care of the family.
 [ترجمه نازنین] محاوره: تنها نگرانی اون، مراقبت از خانوادشه| 
 [ترجمه گوگل] او تقریباً فقط به مراقبت از خانواده توجه دارد[ترجمه ترگمان] او به تنهایی با مراقبت از خانواده خودش را نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I've never concerned myself with local politics until now.
 [ترجمه A.A] من تا حالا خودم را قاطی سیاستهای محلی نکرده ام| 
 [ترجمه مریم] تا حالا با سیاست های محلی درگیر نبوده ام| 
 [ترجمه نازنین] محاوره: تا الان خودم رو درگیر سیاست های محلی نکرده بودم.| 
 [ترجمه گوگل] من تا به حال هرگز به سیاست های محلی توجه نکرده ام[ترجمه ترگمان] تا الان هیچ وقت به سیاست محلی فکر نکرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: to make worried or troubled.
• مترادف: trouble, worry
• متضاد: ease
• مشابه: bother, distress, disturb, perturb, vex
• مترادف: trouble, worry
• متضاد: ease
• مشابه: bother, distress, disturb, perturb, vex
- She's a bright student, but her carelessness concerns me.
 [ترجمه انسی] او یک دانش آموز باهوش است اما بی دقتی او مرا نگران میکند| 
 [ترجمه نازنین] محاوره: اون دانش آموز درخشانیه، اما بیخیالیش نگرانم می کنه.| 
 [ترجمه گوگل] او دانش آموز باهوشی است، اما بی احتیاطی او مرا نگران می کند[ترجمه ترگمان] او دانش آموز درخشانی است، اما بی توجهی او به من مربوط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It concerns her that her father sometimes forgets to take his medicine.
 [ترجمه A.A] چیزی که نگرانش میکند پدرش گاهی خوردن دارویش را فراموش میکند| 
 [ترجمه نازنین] محاوره: اینکه پدرش بعضی وقتا داروهاش رو فراموش میکنه، نگرانش می کنه.| 
 [ترجمه گوگل] او را نگران می کند که پدرش گاهی فراموش می کند داروهایش را بخورد[ترجمه ترگمان] به او مربوط می شود که پدرش گاهی فراموش می کند که او دارو بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It concerns me when I see her so upset.
 [ترجمه النا] این منو نگران می کنه وقتی اونو آنقدر ناراحت می بینم| 
 [ترجمه نازنین] وقتی اینجوری ناراحت میبینمش، نگران میشم.| 
 [ترجمه گوگل] وقتی او را خیلی ناراحت می بینم نگرانم می کند[ترجمه ترگمان] وقتی او را خیلی ناراحت می بینم به من مربوط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It concerned him to discover that he'd forgotten to pay that bill.
 [ترجمه نازنین] اینکه یادش رفته بود صورت حساب را بپردازد، فکرش را درگیر کرده بود.| 
 [ترجمه گوگل] او متوجه شد که فراموش کرده است آن صورت حساب را بپردازد[ترجمه ترگمان] به او مربوط می شد که او را فراموش کرده باشد تا آن صورتحساب را بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please don't concern yourself about me; I'll be fine.
 [ترجمه کیمیا] خودت رو بخاطر من ناراحت نکن. من خوب میشم| 
 [ترجمه Mman] داره میگه نگران نکن نه ناراحت نکن| 
 [ترجمه گوگل] لطفاً نگران من نباشید خوب می شوم[ترجمه ترگمان] لطفا نگران من نباش، من خوبم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
•  (1) تعریف: a matter or issue that engages attention.
• مترادف: affair, business, care, interest, matter
• متضاد: unconcern
• مشابه: case, consideration, issue, lookout, worry
• مترادف: affair, business, care, interest, matter
• متضاد: unconcern
• مشابه: case, consideration, issue, lookout, worry
- The city's economy is the new mayor's first concern.
 [ترجمه گوگل] اقتصاد شهر اولین دغدغه شهردار جدید است
[ترجمه ترگمان] اقتصاد شهر اولین نگرانی شهردار جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اقتصاد شهر اولین نگرانی شهردار جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: worry, anxiety, or caring attitude.
• مترادف: anxiety, care, worry
• متضاد: indifference, unconcern
• مشابه: business, disquiet, disquietude, doubt, matter, misgiving, solicitude
• مترادف: anxiety, care, worry
• متضاد: indifference, unconcern
• مشابه: business, disquiet, disquietude, doubt, matter, misgiving, solicitude
- Your concern for your father's health is understandable.
 [ترجمه گوگل] نگرانی شما برای سلامتی پدرتان قابل درک است
[ترجمه ترگمان] نگرانی شما برای سلامت پدرتان قابل درک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگرانی شما برای سلامت پدرتان قابل درک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her strange behavior filled her husband with concern.
 [ترجمه احمد] رفتار عجیبش [ذهن] شوهرش را پر از دلشوره کرد.| 
 [ترجمه گوگل] رفتار عجیب او شوهرش را پر از نگرانی کرد[ترجمه ترگمان] رفتار عجیب او شوهرش را نگران می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His concern about my condition is unwarranted; I'm perfectly fine.
 [ترجمه احمد] نگرانی او درمورد وضعیت من بیجا است، من کاملاً خوبم.| 
 [ترجمه گوگل] نگرانی او در مورد وضعیت من بی دلیل است من کاملا خوبم[ترجمه ترگمان] نگرانی او در مورد شرایط من بی دلیل است؛ من کاملا خوبم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor felt some concern over the patient's sudden weight loss.
 [ترجمه Zahra] دکتر پس از کاهش وزن ناگهانی بیمار ، اندکی احساس نگرانی کرد.| 
 [ترجمه گوگل] پزشک نسبت به کاهش وزن ناگهانی بیمار احساس نگرانی کرد[ترجمه ترگمان] دکتر احساس کرد که نگرانی ناگهانی بیمار را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: a business firm.
• مترادف: business, company, enterprise, firm, house
• مشابه: establishment, office, outfit
• مترادف: business, company, enterprise, firm, house
• مشابه: establishment, office, outfit
- In just one year, our company has become a thriving concern.
 [ترجمه احمد] تنها در یک سال ، شرکت ما تبدیل به یک شرکت �ررونق شده است.| 
 [ترجمه گوگل] تنها در یک سال، شرکت ما به یک نگرانی پر رونق تبدیل شده است[ترجمه ترگمان] در یک سال، شرکت ما تبدیل به یک نگرانی پر رونق شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید