اسم ( noun )
• (1) تعریف: a settlement of differences by partial concession of demands by each party, or the result of such a settlement.
• مترادف: accord, give-and-take, tradeoff
• متضاد: intransigence, polarization, schism
• مشابه: accommodation, agreement, appeasement, arrangement, concession, deal, resolution, settlement, understanding
• مترادف: accord, give-and-take, tradeoff
• متضاد: intransigence, polarization, schism
• مشابه: accommodation, agreement, appeasement, arrangement, concession, deal, resolution, settlement, understanding
- The two sides negotiated for several days before reaching a compromise.
[ترجمه ایلقار] این دو طرف قبل از رسیدن به یک توافق چندین روز مذاکره کردند|
[ترجمه شان] پیش از رسیدن به سازش دوطرف روز های متمادی گفتگو کردند .|
[ترجمه محمد اقا] متاسفانه ترجمه گوگل سلیس تر است|
[ترجمه زهرا علیزاده] دو طرف پیش از رسیدن به توافق روزها مذاکره کردند.|
[ترجمه گوگل] دو طرف چند روز قبل از رسیدن به مصالحه با یکدیگر مذاکره کردند[ترجمه ترگمان] این دو طرف چند روز قبل از رسیدن به توافق مذاکره کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an intermediate position between, or combination of qualities of, different things.
• مشابه: golden mean, intermediate, mean, medium
• مشابه: golden mean, intermediate, mean, medium
• (3) تعریف: a concession or other action that endangers, esp. one's reputation or character.
• مشابه: concession, jeopardy, risk, submission, surrender
• مشابه: concession, jeopardy, risk, submission, surrender
- His vote on this issue was a compromise of his principles.
[ترجمه شان] رای او در این مورد عدول از اصولش بود .|
[ترجمه گوگل] رای او در این موضوع، مصالحه با اصول او بود[ترجمه ترگمان] رای او در مورد این موضوع مصالحه اصول او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to make a compromise.
• مترادف: split the difference
• مشابه: agree, compound, meet halfway, settle
• مترادف: split the difference
• مشابه: agree, compound, meet halfway, settle
- As management was calling for pay cuts at the same time as workers were demanding raises, both sides were required to compromise.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که مدیریت همزمان با افزایش حقوق کارگران خواستار کاهش حقوق بود، هر دو طرف ملزم به مصالحه بودند
[ترجمه ترگمان] از آنجا که مدیریت خواستار کاهش دست مزد در همان زمان بود که کارگران خواستار افزایش بودند، هر دو طرف ملزم به تراضی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از آنجا که مدیریت خواستار کاهش دست مزد در همان زمان بود که کارگران خواستار افزایش بودند، هر دو طرف ملزم به تراضی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Neither of us wished to give in, but in the end we compromised.
[ترجمه بهروز مددی] هیچ کدام از ما دوست نداشت تسلیم شود، ولی در آخر ما کوتاه آمدیم.|
[ترجمه آینوش عباسی] هیچکداممان نمیخواستیم وارد ماجرا بشویم اما در انتهاتوافق کردیم.|
[ترجمه lll] هیچ کدام از ما نمیخواستند وارد ماجرا بشوند اما در اخر به خطر افتادند|
[ترجمه شان] هیچ یک از ما دوست نداشتیم کوتاه بیاییم اما در پایان تن به سازش دادیم .|
[ترجمه گوگل] هیچ کدام از ما نمی خواستیم تسلیم شویم، اما در نهایت مصالحه کردیم[ترجمه ترگمان] هیچ یک از ما نمی خواستیم تسلیم بشیم، اما آخرش به خطر افتادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to surrender or endanger one's principles or reputation.
• مشابه: concede, submit, surrender, yield
• مشابه: concede, submit, surrender, yield
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: compromises, compromising, compromised
مشتقات: compromisingly (adv.), compromiser (n.)
حالات: compromises, compromising, compromised
مشتقات: compromisingly (adv.), compromiser (n.)
• (1) تعریف: to settle by mutual concessions.
• مترادف: meet halfway
• مشابه: agree, settle
• مترادف: meet halfway
• مشابه: agree, settle
• (2) تعریف: to imperil the reputation or character of.
• مترادف: endanger, imperil, jeopardize
• مشابه: expose, hazard, menace, prejudice, risk, threaten
• مترادف: endanger, imperil, jeopardize
• مشابه: expose, hazard, menace, prejudice, risk, threaten
- The revelation of his wrongdoing in the press compromised him politically.
[ترجمه گوگل] افشای تخلفات او در مطبوعات او را از نظر سیاسی به خطر انداخت
[ترجمه ترگمان] افشای خطاکاری او در مطبوعات، او را از نظر سیاسی به خطر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افشای خطاکاری او در مطبوعات، او را از نظر سیاسی به خطر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید