commit

/kəˈmɪt//kəˈmɪt/

معنی: سپردن، مرتکب شدن، اعزام داشتن برای، متعهدبانجامامری نمودن
معانی دیگر: (به امانت) سپردن، تحویل دادن، (خواهی نخواهی) فرستادن، متعهد کردن، مقید کردن، قول دادن، به گردن گرفتن، اختصاص دادن، (برای تصویب یا بررسی) ارجاع کردن، اعزام داشتن برای مجازات وغیره، سرسپردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: commits, committing, committed
(1) تعریف: to dedicate, devote, or pledge.
مترادف: pledge, plight
مشابه: bind, covenant, promise, undertake, vow

- She committed herself to helping the poor for the rest of her life.
[ترجمه گوگل] او متعهد شد تا آخر عمر به فقرا کمک کند
[ترجمه ترگمان] اون خودش رو متعهد کرد تا برای بقیه عمرش به فقرا کمک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll need to commit a lot of time to the project.
[ترجمه گوگل] شما باید زمان زیادی را به پروژه اختصاص دهید
[ترجمه ترگمان] شما باید زمان زیادی را صرف پروژه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was afraid of committing himself to just one woman.
[ترجمه مریم] اواوازمتعهد شدن به یک زن ترسیده بود
|
[ترجمه گوگل] او می ترسید که فقط به یک زن متعهد شود
[ترجمه ترگمان] می ترسید که خود را به یک زن برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll never succeed in this sport if you don't commit more effort.
[ترجمه گوگل] اگر تلاش بیشتری نکنید، هرگز در این ورزش موفق نخواهید شد
[ترجمه ترگمان] اگر بیشتر تلاش نکنی هرگز موفق نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We can't spend that money because we have committed it to our children's education.
[ترجمه احسان ویکتور] ما نمی توانیم آن پول را خرج کنیم چون ما آن را به تحصیلات فرزندانمان اختصاص داده این.
|
[ترجمه گوگل] ما نمی توانیم آن پول را خرج کنیم زیرا آن را به آموزش فرزندانمان متعهد کرده ایم
[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم این پول را خرج کنیم زیرا ما آن را به آموزش فرزندانمان ملتزم کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to do; perform.
مترادف: do, perform, perpetrate
مشابه: execute

- Who do you think committed the crime?
[ترجمه محمد م] فکر می کنید چه کسی جنایت را انجام داده است ؟
|
[ترجمه آنیا] فکر می کنید ( یا می کنی ) چه کسی جرم را مرتکب شده است؟
|
[ترجمه گوگل] به نظر شما چه کسی مرتکب جرم شده است؟
[ترجمه ترگمان] فکر می کنی کی این جنایت رو مرتکب شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police believe that the woman committed suicide.
[ترجمه گوگل] پلیس معتقد است این زن خودکشی کرده است
[ترجمه ترگمان] پلیس بر این باور است که این زن خودکشی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The man had already committed one murder.
[ترجمه گوگل] این مرد قبلاً یک قتل انجام داده بود
[ترجمه ترگمان] اون مرد قبلا یه قتل رو مرتکب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wants to repent for the sins he has committed.
[ترجمه گوگل] او می خواهد از گناهانی که کرده است توبه کند
[ترجمه ترگمان] او می خواهد برای گناهانی که مرتکب شده پشیمان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Who could commit such a foul act?
[ترجمه گوگل] چه کسی می تواند مرتکب چنین عمل زشتی شود؟
[ترجمه ترگمان] چه کسی می تواند مرتکب چنین کاری شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to put into confinement, as in a mental hospital.
مترادف: confine, institutionalize
مشابه: hospitalize

- Because he had become a danger to himself and others, his brother committed him to a mental hospital.
[ترجمه گوگل] از آنجا که او برای خود و دیگران خطرناک شده بود، برادرش او را به بیمارستان روانی منتقل کرد
[ترجمه ترگمان] چون او برای خودش و دیگران خطر محسوب می شد، برادرش او را به بیمارستان روانی رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to consign in order to retain.
مترادف: memorize

- I committed the poem to memory.
[ترجمه گوگل] شعر را به یادگار گذاشتم
[ترجمه ترگمان] من این شعر را به خاطر سپردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to give over in trust.
مترادف: commend, consign, delegate, entrust, trust
مشابه: assign, hand over, transfer

- She committed her estate in support of the arts.
[ترجمه گوگل] او دارایی خود را در حمایت از هنر متعهد کرد
[ترجمه ترگمان] اون خونه اش رو برای حمایت از هنر انجام داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: committed (adj.)
• : تعریف: to dedicate, devote, or pledge oneself.

- As hard as she tried, she found she could not commit to life as a nun.
[ترجمه گوگل] به همان اندازه که تلاش کرد، متوجه شد که نمی تواند به عنوان یک راهبه به زندگی متعهد شود
[ترجمه ترگمان] به همان اندازه که تلاش می کرد، متوجه شد که نمی تواند به عنوان یک راهبه زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. commit a crime
مرتکب جنایت (بزه یا جرم) شدن

2. commit oneself
متعهد شدن،تعهد سپردن

3. commit to paper (or writing)
نوشتن،روی کاغذ آوردن

4. to commit a sin
گناه کردن

5. to commit adultery
زنا کردن

6. to commit an offense
خطا کردن،تخلف کردن،گناه کردن

7. to commit murder
مرتکب قتل عمد شدن

8. to commit suicide
خودکشی کردن

9. to commit to memory
به حافظه (خاطر) سپردن

10. we commit his fame to posterity
ما شهرت او را به آیندگان می سپاریم.

11. we will commit ourselves to the protection of the poor
ما خود را متعهد به حمایت از بینوایان خواهیم کرد.

12. o, god, into thy hands i commit my spirit
خداوندا،روح خود را به تو می سپارم.

13. she was arrested on a charge of conspiracy to commit murder
به اتهام تبانی در ارتکاب قتل بازداشت شد.

14. I am not proud, also not commit tomfoolery, is tired of all depend on.
[ترجمه گوگل]من افتخار نمی کنم، همچنین مرتکب حماقت نمی شوم، خسته از همه وابسته است
[ترجمه ترگمان]من که مغرور نیستم و نیز مرتکب گناه نشده ام، از همه چیز دیگر خسته شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. So many children who commit violent crimes have themselves been brutalized by years of abuse and neglect.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکانی که مرتکب جنایات خشونت‌آمیز می‌شوند، سال‌ها مورد آزار و اذیت و بی‌توجهی قرار گرفته‌اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکانی که مرتکب جرایم خشن می شوند، توسط سال ها سو استفاده و غفلت مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Soldiers who obey orders to commit atrocities should be answerable for their crimes.
[ترجمه گوگل]سربازانی که از دستورات برای ارتکاب جنایات اطاعت می کنند باید پاسخگوی جنایات خود باشند
[ترجمه ترگمان]سربازانی که از دستورها اطاعت می کنند باید مسئول جنایات آنان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. More people commit suicide at Christmas than at any other time.
[ترجمه گوگل]بیشتر از هر زمان دیگری در کریسمس افراد خودکشی می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد بیشتری نسبت به هر زمان دیگری در کریسمس دست به خودکشی می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He was charged with conspiracy to commit criminal damage.
[ترجمه گوگل]او به توطئه برای ارتکاب خسارت جنایی متهم شد
[ترجمه ترگمان]او به توطئه برای ارتکاب به خسارات جانی متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I shall commit to her success.
[ترجمه گوگل]من به موفقیت او متعهد خواهم شد
[ترجمه ترگمان]من به موفقیت او متعهد می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. It makes me sick that people commit offences and never get punished.
[ترجمه گوگل]این که مردم مرتکب تخلف می شوند و هرگز مجازات نمی شوند، حالم را بد می کند
[ترجمه ترگمان]این باعث می شود حالم به هم بخورد که مردم مرتکب جرم می شوند و هرگز مجازات نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. It isn't their diplomatic style to commit themselves on such a delicate issue.
[ترجمه گوگل]این سبک دیپلماتیک آنها نیست که خود را در مورد چنین موضوع حساسی متعهد کنند
[ترجمه ترگمان]این سبک دیپلماتیک آن ها برای متعهد شدن به چنین مساله ای حساس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The novelist makes his heroine commit suicide at the end of the book.
[ترجمه گوگل]رمان نویس در پایان کتاب قهرمان خود را به خودکشی وادار می کند
[ترجمه ترگمان]رمان نویس، قهرمان داستان خود را در پایان کتاب خودکشی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سپردن (فعل)
surrender, confide, deposit, award, entrust, consign, commit, intrust, depute, reposit

مرتکب شدن (فعل)
commit, perpetrate

اعزام داشتن برای (فعل)
commit

متعهد به انجام امری نمودن (فعل)
commit

تخصصی

[حقوق] مرتکب شدن، سپردن، ارجاع کردن، زندانی کردن، تعهد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• perform, do, execute; offer, pledge (one's loyalty, etc.); be obliged; give, entrust; send to prison, send to an institution (i.e. mental institution)
if someone commits a crime or a sin, they do something wrong.
to commit money or resources to something means to use them for a particular purpose.
if you commit yourself or someone else to a course of action, you definitely decide that you or they will do it, and you inform other people of your decision.
if someone is committed to a hospital or prison, they are officially sent there.
if you commit something to memory, you memorize it.

پیشنهاد کاربران

1. مرتکب شدن 2. سپردن به 3. فرستادن 4. متعهد کردن 5. تعهد کردن. به گردن گرفتن 6. قول دادن 7. اختصاص دادن 8. اظهار نظر کردن
مثال:
he committed a murder
او مرتکب یک قتل شد.
she was committed to their care
...
[مشاهده متن کامل]

مراقبت آنها به او سپرده شده بود.
they committed themselves to the project
آنها خودشان در برابر پروژه متعهد شده بودند. / آنها خودشان متعهد به انجام پروژه شده بودند.
the judge committed him to prison
قاضی او را {برای مجازات} به زندان فرستاد.

نوشتن روی کاغذ
Commit to paper
در برنامه نویسی کامپیوتر � به عملیات ارسال اطلاعات به مخزن Git گفته می شود. �
The government must commit itself to improving healthcare .
دولت باید خودش را متعهد کند تا مراقبت بهداشتی بهبود پیدا کند .
مرتکب شدن
مثال: He was arrested for committing a serious crime.
او به اتهام ارتکاب جرم جدی دستگیر شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
- ارتکاب ( جرم ، خودکشی و . . . )
- فرستادن به زندان یا بیمارستان.
- متعهد شدن برای انجام کاری.
- وقف کردن خود ( پول و زمان و انرژی ) برای کاری.
انجام دادن
رعایت کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : commit
✅️ اسم ( noun ) : commitment
✅️ صفت ( adjective ) : committed
✅️ قید ( adverb ) : _
مرتکب جرم شدن
Commit=سپردن
مثال:I committed it to my memory
✅فرستادن یا اعزام داشتن شخصی برای ( انجام کاری )
Arsenal committed to signing Porto striker Mehdi Taremi
آرسنال واسه امضای قرارداد با مهدی طارمی ( مهاجم پورتو پرتقال ) نفر فرستاد
1. مرتکب شدن
2. متعهد کردن/مقید کردن
3. تعهد دادن ( از نظر love or support )
4. اختصاص دادن
noun: commitment
فقط دو معنی
1 مرتکب شدن
She committed a lot of crimes
اون کلی جرم "مرتکب" شده
2 انتقال دادن ( بیشر موارد یک زندانی را انتقال دادن یا یک بیمار روانی و. . )
they committed her to state hospital
اون رو به بیمارستان انتقال دادن
Commit to your goals
به اهدافت متعهد باش
دست به کار شدن
Commit a foul :مرتکب خطا شدن ( در ورزش )
در Git و Github: ارائه کردن نسخه بازنگری شده
https://stackoverflow. com/questions/43970559/what - is - exactly - meaning - of - commit - command - in - git#:~:text=git github git - commit, made when and by who.
نوشتن ( بر روی کاغذ )
Do something bad
جمله برای کلمه =Her husband has commited a very serious crime.
معنای کلمه= مرتکب شدن به جرمی ، کار خلافی انجام دادن
مترادف کلمه =execute
مرتکب شدن
وقف کردن
مبادرت، تبادر
در GIT که مربوط به علوم کامپیوتر ی می شود منظور از واژه commit ارائه کردن نسخه بازنگری شده ای است به مخزن که قبلاً تحت عنوان working copy در دست تغییر و آزمایش بوده. پس از این کار یعنی پس از commit کاربر یا کاربران نرم افزار ذیربط می توانند از آن به عنوان نسخه بازنگری شده استفاده کنند.

پذیرفتن
1 - ارتکاب یا انجام ( اشتباه، جرم و جنایت، یا عمل غیر اخلاقی ) . "he committed an uncharacteristic error"
2 - تعهد یا پیوند ( یک فرد یا یک سازمان ) به یک دوره یا سیاست خاص. pledge or bind ( a person or an organization ) to a certain course or policy.
"they were reluctant to commit themselves to an opinion"
به ( چیزی ) اختصاص یا تعهد داده شود.
تعهد یا کنار گذاشتن ( منابع ) برای استفاده در آینده.
تصمیم گرفتید در رابطه احساسی طولانی مدت با ( کسی ) باقی بمانید.
در روابط عاطفی طولانی مدت با ( کسی ) باشید.
3 - ارسال یا سپردن چیزی به جایی که حفظ یا نگهداری شود. ( مثل ارسال به دولت یا محل که می تواند نگهداری یا حفظ شود ) .
به طور رسمی سپردن به زندان، به ویژه در مورد بازداشت.
فرستادن ( یک فرد یا پرونده ) برای محاکمه در یک دادگاه عالی.
ارسال ( کسی ) به یک بیمارستان روانی که نگهداری شود.
تخصیص دادن
سپرده گذاری
اختصاص دادن
پایبندی
کامپیوتر ( پایگاه داده ) : تثبیت کردن
commit is abbreviation of Carry out.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس