فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: commits, committing, committed
حالات: commits, committing, committed
• (1) تعریف: to dedicate, devote, or pledge.
• مترادف: pledge, plight
• مشابه: bind, covenant, promise, undertake, vow
• مترادف: pledge, plight
• مشابه: bind, covenant, promise, undertake, vow
- She committed herself to helping the poor for the rest of her life.
[ترجمه گوگل] او متعهد شد تا آخر عمر به فقرا کمک کند
[ترجمه ترگمان] اون خودش رو متعهد کرد تا برای بقیه عمرش به فقرا کمک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون خودش رو متعهد کرد تا برای بقیه عمرش به فقرا کمک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll need to commit a lot of time to the project.
[ترجمه گوگل] شما باید زمان زیادی را به پروژه اختصاص دهید
[ترجمه ترگمان] شما باید زمان زیادی را صرف پروژه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما باید زمان زیادی را صرف پروژه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was afraid of committing himself to just one woman.
[ترجمه مریم] اواوازمتعهد شدن به یک زن ترسیده بود|
[ترجمه گوگل] او می ترسید که فقط به یک زن متعهد شود[ترجمه ترگمان] می ترسید که خود را به یک زن برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll never succeed in this sport if you don't commit more effort.
[ترجمه گوگل] اگر تلاش بیشتری نکنید، هرگز در این ورزش موفق نخواهید شد
[ترجمه ترگمان] اگر بیشتر تلاش نکنی هرگز موفق نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر بیشتر تلاش نکنی هرگز موفق نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We can't spend that money because we have committed it to our children's education.
[ترجمه احسان ویکتور] ما نمی توانیم آن پول را خرج کنیم چون ما آن را به تحصیلات فرزندانمان اختصاص داده این.|
[ترجمه گوگل] ما نمی توانیم آن پول را خرج کنیم زیرا آن را به آموزش فرزندانمان متعهد کرده ایم[ترجمه ترگمان] ما نمی توانیم این پول را خرج کنیم زیرا ما آن را به آموزش فرزندانمان ملتزم کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to do; perform.
• مترادف: do, perform, perpetrate
• مشابه: execute
• مترادف: do, perform, perpetrate
• مشابه: execute
- Who do you think committed the crime?
[ترجمه محمد م] فکر می کنید چه کسی جنایت را انجام داده است ؟|
[ترجمه آنیا] فکر می کنید ( یا می کنی ) چه کسی جرم را مرتکب شده است؟|
[ترجمه گوگل] به نظر شما چه کسی مرتکب جرم شده است؟[ترجمه ترگمان] فکر می کنی کی این جنایت رو مرتکب شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police believe that the woman committed suicide.
[ترجمه گوگل] پلیس معتقد است این زن خودکشی کرده است
[ترجمه ترگمان] پلیس بر این باور است که این زن خودکشی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس بر این باور است که این زن خودکشی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The man had already committed one murder.
[ترجمه گوگل] این مرد قبلاً یک قتل انجام داده بود
[ترجمه ترگمان] اون مرد قبلا یه قتل رو مرتکب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون مرد قبلا یه قتل رو مرتکب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wants to repent for the sins he has committed.
[ترجمه گوگل] او می خواهد از گناهانی که کرده است توبه کند
[ترجمه ترگمان] او می خواهد برای گناهانی که مرتکب شده پشیمان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می خواهد برای گناهانی که مرتکب شده پشیمان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Who could commit such a foul act?
[ترجمه گوگل] چه کسی می تواند مرتکب چنین عمل زشتی شود؟
[ترجمه ترگمان] چه کسی می تواند مرتکب چنین کاری شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چه کسی می تواند مرتکب چنین کاری شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to put into confinement, as in a mental hospital.
• مترادف: confine, institutionalize
• مشابه: hospitalize
• مترادف: confine, institutionalize
• مشابه: hospitalize
- Because he had become a danger to himself and others, his brother committed him to a mental hospital.
[ترجمه گوگل] از آنجا که او برای خود و دیگران خطرناک شده بود، برادرش او را به بیمارستان روانی منتقل کرد
[ترجمه ترگمان] چون او برای خودش و دیگران خطر محسوب می شد، برادرش او را به بیمارستان روانی رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چون او برای خودش و دیگران خطر محسوب می شد، برادرش او را به بیمارستان روانی رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to consign in order to retain.
• مترادف: memorize
• مترادف: memorize
- I committed the poem to memory.
[ترجمه گوگل] شعر را به یادگار گذاشتم
[ترجمه ترگمان] من این شعر را به خاطر سپردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من این شعر را به خاطر سپردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to give over in trust.
• مترادف: commend, consign, delegate, entrust, trust
• مشابه: assign, hand over, transfer
• مترادف: commend, consign, delegate, entrust, trust
• مشابه: assign, hand over, transfer
- She committed her estate in support of the arts.
[ترجمه گوگل] او دارایی خود را در حمایت از هنر متعهد کرد
[ترجمه ترگمان] اون خونه اش رو برای حمایت از هنر انجام داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون خونه اش رو برای حمایت از هنر انجام داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: committed (adj.)
مشتقات: committed (adj.)
• : تعریف: to dedicate, devote, or pledge oneself.
- As hard as she tried, she found she could not commit to life as a nun.
[ترجمه گوگل] به همان اندازه که تلاش کرد، متوجه شد که نمی تواند به عنوان یک راهبه به زندگی متعهد شود
[ترجمه ترگمان] به همان اندازه که تلاش می کرد، متوجه شد که نمی تواند به عنوان یک راهبه زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به همان اندازه که تلاش می کرد، متوجه شد که نمی تواند به عنوان یک راهبه زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید