1. She gave me a look of commiseration as I entered the room.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد اتاق شدم نگاه محبت آمیزی به من انداخت
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق شدم، با دلسوزی به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق شدم، با دلسوزی به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Tom sent Julie's family a letter of commiseration.
[ترجمه فریبا دیبافر] تام به خانواده جولی یک نامه تسلیت ارسال کرد .|
[ترجمه گوگل]تام نامه ای برای خانواده جولی فرستاد[ترجمه ترگمان]تام با دلسوزی خانواده جولی را فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. And while Super Bowl champions hardly elicit much commiseration, the process has come under question.
[ترجمه گوگل]و در حالی که قهرمانان سوپر بول به سختی حس همدردی را برانگیخته اند، این روند زیر سوال رفته است
[ترجمه ترگمان]و در حالی که قهرمانان سوپر بول به سختی مورد انتقاد قرار می گیرند، این فرآیند زیر سوال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]و در حالی که قهرمانان سوپر بول به سختی مورد انتقاد قرار می گیرند، این فرآیند زیر سوال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I offered him my commiseration.
[ترجمه حسین کتابدار] به او تسلیت گفتم|
[ترجمه گوگل]به او عرض تسلیت دادم[ترجمه ترگمان]دلسوزی مرا به او پیشنهاد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. As he approached I felt a pang of commiseration.
[ترجمه گوگل]وقتی او نزدیک شد، احساس درد و دلسوزی کردم
[ترجمه ترگمان]همین که نزدیک شد، احساس درد و دلسوزی به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]همین که نزدیک شد، احساس درد و دلسوزی به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. With much commiseration she taken out of court.
[ترجمه گوگل]با دلسوزی بسیار او را از دادگاه خارج کردند
[ترجمه ترگمان]با دلسوزی فراوان از دادگاه بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با دلسوزی فراوان از دادگاه بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. There was much commiseration for her as she was removed, and much sympathy with her father.
[ترجمه گوگل]با اخراجش برای او دلسوزی زیادی وجود داشت و با پدرش همدردی زیادی داشت
[ترجمه ترگمان]در حالی که با پدرش همدردی می کرد، احساس همدردی بیشتری به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در حالی که با پدرش همدردی می کرد، احساس همدردی بیشتری به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Mencius regards the heart of commiseration as the beginning of humaneness, so as to set up a universal foundation for the Confucian ideal of humane love in the human heart-nature.
[ترجمه گوگل]منسیوس قلب مهربانی را سرآغاز انسانیت میداند تا پایهای جهانی برای ایدهآل کنفوسیوس عشق انسانی در طبیعت قلب انسان ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]Mencius، قلب را به عنوان آغاز of در نظر می گیرد، به طوری که یک بنیاد جهانی برای آرمان کنفوسیوسی برای عشق انسانی به طبیعت انسانی تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Mencius، قلب را به عنوان آغاز of در نظر می گیرد، به طوری که یک بنیاد جهانی برای آرمان کنفوسیوسی برای عشق انسانی به طبیعت انسانی تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Self - commiseration brewed in her heart.
[ترجمه گوگل]دلسوزی از خود در دل او دم کرده است
[ترجمه ترگمان]دلسوزی از خود در قلبش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دلسوزی از خود در قلبش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. When he left, the other actors offered him clumsy commiseration, as to some one who had been bereaved.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او رفت، بازیگران دیگر به او ابراز همدردی ناشیانه ای کردند، مانند کسی که داغدار شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی از آنجا بیرون رفت، بقیه بازیگرها او را دست و پای خود را به او تعارف کردند، مثل کسی که bereaved کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی از آنجا بیرون رفت، بقیه بازیگرها او را دست و پای خود را به او تعارف کردند، مثل کسی که bereaved کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Poor man! thought Meredith in a sudden burst of commiseration.
[ترجمه گوگل]مرد بیچاره! مردیث در یک ترحم ناگهانی فکر کرد
[ترجمه ترگمان]بی چاره مرد! مردیث ناگهان با تاسف سرش را تکان داد و باخود گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بی چاره مرد! مردیث ناگهان با تاسف سرش را تکان داد و باخود گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I often wonder whether being successful in the ballot is a matter for congratulation or commiseration.
[ترجمه گوگل]من اغلب به این فکر می کنم که آیا موفقیت در رای گیری جای تبریک است یا تسلیت؟
[ترجمه ترگمان]من اغلب تعجب می کنم که آیا موفق شدن در انتخابات برای تبریک یا دلسوزی یک موضوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من اغلب تعجب می کنم که آیا موفق شدن در انتخابات برای تبریک یا دلسوزی یک موضوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Normally this would have been the cue for some sympathetic teasing and commiseration, but not now.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، این میتوانست سرنخی برای دست انداختن و دلسوزیهای دلسوزانه باشد، اما اکنون نه
[ترجمه ترگمان]معمولا این علامت برای دست انداختن همدردی و دلسوزی بود، اما حالا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]معمولا این علامت برای دست انداختن همدردی و دلسوزی بود، اما حالا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Yet it can't be denied that drink and 'armchair football' do often go together: there is always an excuse to knock back one more drink, either in celebration or commiseration.
[ترجمه گوگل]با این حال، نمی توان انکار کرد که نوشیدنی و «فوتبال روی صندلی راحتی» اغلب با هم ترکیب می شوند: همیشه بهانه ای وجود دارد که یک نوشیدنی دیگر را پس بزنیم، چه در جشن یا همدردی
[ترجمه ترگمان]با این حال، نمی توان انکار کرد که نوشیدنی های الکلی و صندلی دسته دار اغلب با هم همراه هستند: همیشه بهانه ای برای باز کردن یک نوشیدنی دیگر، چه در جشن و چه در حال، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با این حال، نمی توان انکار کرد که نوشیدنی های الکلی و صندلی دسته دار اغلب با هم همراه هستند: همیشه بهانه ای برای باز کردن یک نوشیدنی دیگر، چه در جشن و چه در حال، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید