commiseration

/kəˌmɪzəˈreɪʃn̩//kəˌmɪzəˈreɪʃn̩/

معنی: ترحم، دلسوزی، تسلیت، اظهار تاسف
معانی دیگر: دلسوزی، ترحم، تسلیت، اظهارتاسف

جمله های نمونه

1. She gave me a look of commiseration as I entered the room.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد اتاق شدم نگاه محبت آمیزی به من انداخت
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق شدم، با دلسوزی به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Tom sent Julie's family a letter of commiseration.
[ترجمه فریبا دیبافر] تام به خانواده جولی یک نامه تسلیت ارسال کرد .
|
[ترجمه گوگل]تام نامه ای برای خانواده جولی فرستاد
[ترجمه ترگمان]تام با دلسوزی خانواده جولی را فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And while Super Bowl champions hardly elicit much commiseration, the process has come under question.
[ترجمه گوگل]و در حالی که قهرمانان سوپر بول به سختی حس همدردی را برانگیخته اند، این روند زیر سوال رفته است
[ترجمه ترگمان]و در حالی که قهرمانان سوپر بول به سختی مورد انتقاد قرار می گیرند، این فرآیند زیر سوال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I offered him my commiseration.
[ترجمه حسین کتابدار] به او تسلیت گفتم
|
[ترجمه گوگل]به او عرض تسلیت دادم
[ترجمه ترگمان]دلسوزی مرا به او پیشنهاد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As he approached I felt a pang of commiseration.
[ترجمه گوگل]وقتی او نزدیک شد، احساس درد و دلسوزی کردم
[ترجمه ترگمان]همین که نزدیک شد، احساس درد و دلسوزی به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With much commiseration she taken out of court.
[ترجمه گوگل]با دلسوزی بسیار او را از دادگاه خارج کردند
[ترجمه ترگمان]با دلسوزی فراوان از دادگاه بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was much commiseration for her as she was removed, and much sympathy with her father.
[ترجمه گوگل]با اخراجش برای او دلسوزی زیادی وجود داشت و با پدرش همدردی زیادی داشت
[ترجمه ترگمان]در حالی که با پدرش همدردی می کرد، احساس همدردی بیشتری به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mencius regards the heart of commiseration as the beginning of humaneness, so as to set up a universal foundation for the Confucian ideal of humane love in the human heart-nature.
[ترجمه گوگل]منسیوس قلب مهربانی را سرآغاز انسانیت می‌داند تا پایه‌ای جهانی برای ایده‌آل کنفوسیوس عشق انسانی در طبیعت قلب انسان ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]Mencius، قلب را به عنوان آغاز of در نظر می گیرد، به طوری که یک بنیاد جهانی برای آرمان کنفوسیوسی برای عشق انسانی به طبیعت انسانی تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Self - commiseration brewed in her heart.
[ترجمه گوگل]دلسوزی از خود در دل او دم کرده است
[ترجمه ترگمان]دلسوزی از خود در قلبش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When he left, the other actors offered him clumsy commiseration, as to some one who had been bereaved.
[ترجمه گوگل]هنگامی که او رفت، بازیگران دیگر به او ابراز همدردی ناشیانه ای کردند، مانند کسی که داغدار شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی از آنجا بیرون رفت، بقیه بازیگرها او را دست و پای خود را به او تعارف کردند، مثل کسی که bereaved کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Poor man! thought Meredith in a sudden burst of commiseration.
[ترجمه گوگل]مرد بیچاره! مردیث در یک ترحم ناگهانی فکر کرد
[ترجمه ترگمان]بی چاره مرد! مردیث ناگهان با تاسف سرش را تکان داد و باخود گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I often wonder whether being successful in the ballot is a matter for congratulation or commiseration.
[ترجمه گوگل]من اغلب به این فکر می کنم که آیا موفقیت در رای گیری جای تبریک است یا تسلیت؟
[ترجمه ترگمان]من اغلب تعجب می کنم که آیا موفق شدن در انتخابات برای تبریک یا دلسوزی یک موضوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Normally this would have been the cue for some sympathetic teasing and commiseration, but not now.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، این می‌توانست سرنخی برای دست انداختن و دلسوزی‌های دلسوزانه باشد، اما اکنون نه
[ترجمه ترگمان]معمولا این علامت برای دست انداختن همدردی و دلسوزی بود، اما حالا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Yet it can't be denied that drink and 'armchair football' do often go together: there is always an excuse to knock back one more drink, either in celebration or commiseration.
[ترجمه گوگل]با این حال، نمی توان انکار کرد که نوشیدنی و «فوتبال روی صندلی راحتی» اغلب با هم ترکیب می شوند: همیشه بهانه ای وجود دارد که یک نوشیدنی دیگر را پس بزنیم، چه در جشن یا همدردی
[ترجمه ترگمان]با این حال، نمی توان انکار کرد که نوشیدنی های الکلی و صندلی دسته دار اغلب با هم همراه هستند: همیشه بهانه ای برای باز کردن یک نوشیدنی دیگر، چه در جشن و چه در حال، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترحم (اسم)
pity, commiseration, pathos

دلسوزی (اسم)
sympathy, compassion, ruth, tendresse, commiseration

تسلیت (اسم)
soothing, commiseration, condolence, consolation

اظهار تاسف (اسم)
commiseration, condolence

انگلیسی به انگلیسی

• sympathy, condolence, pity, compassion

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : commiserate
✅️ اسم ( noun ) : commiseration
✅️ صفت ( adjective ) : commiserative
✅️ قید ( adverb ) : _
تسلیت و همدردی
همدردی
the other actors offered him clumsy commiseration

بپرس