Another meaning is to arrive or appear, particularly when it was uncertain whether the person would show up. رسیدن یا حضور یافتن، به ویژه زمانی که مشخص نیست که آیا شخص حاضر می شود یا خیر.
مثال؛
... [مشاهده متن کامل]
I’ll come through to your party later.
A friend might say, “I’m coming through to your place after work. ”
In a text message, someone might ask, “When are you coming through?”
۱ - رسیدن ویا دادن و یا دریافت کردن ( اطلاعات، اسنادو. . . )
۲ - رسمی شدن ( بخصوص مدارکِ حقیقی و واقعی )
۳ - نمایان شدن ( بطوری که هر آدمی متوجهش میشه )
۴ - come through something :
مدیریت کردن - ادامه دادن ( بمنظورِ زندگی و بقا ) - قوی بودن و موفق شدن در شرایطِ سخت و مشکل
علاوه بر معانی گفته شده، عبور کردن و آمدن هم در جاهایی معنی می ده
So few people come through here, i assumed you had to be the assistant i asked for. My apologis
افراد خیلی کمی اینجا می یان، فکر کردم تو دستیاری هستی که درخواستشو کرده بودم. شرمنده.
باب میل کسی رفتار کردن
کار دلخواه کسی را انجام دادن
موفق شدن
از عهده برآمدن
( جواب آزمایش، نتیجه امتحانات، اخبار جدید. . ) آمدن، ( بدست آمدن )
?Have the test results come through yetنتیجه ی امتحانات آمده؟
?Have your examination results come through yetجواب آزمایش شما آمده؟ ( پس از تایید بدست آمده؟ )
... [مشاهده متن کامل]
There is news just coming through of an explosion in a chemical factory.
خبرهایی دارد میاد درباره ی انفجار در یک کارخانه شیمیایی
خبرهای موثق ( تایید شده )
Pass through ( congress ) . . . . . come through
برای گیاه هم بکار میره flowers were coming through
در مورد اطلاعات و اخبار به معنی اعلام کردن هست
۲. یک چیزی رسمی بشه
۳ . موفق شدن و قوی بودن بعد از سختی و مشکلات
The vision that came through to me
چشم اندازی که به ذهن من رسید
به داد کسی رسیدن
کسی را از مخمصه نجات دادن
هوای کسی رو داشتن
He really came through for me when I lost my job
وقتی شغلمو از دست دادم او به دادم رسید و نداشت اتفاق بدی برام بیوفته
( از فلان طریق ) صورت گرفتن
'بکش کنار' مثلا جایی که میگه :coming through وقتی یکی وسط جاده هست. ( به تقدیر : coming through the road /way )
سنگ تموم گذاشتن
She really came through for us
حسابی برامون سنگ تموم گداشته
ظاهر شدن
قسمتی از آهنگ there you are
Friends that I rely on, don't come through
دوستایی که من روشون حساب باز کردم، دووم نمیارن
جان سالم به در بردن
اعلام شدن
the new people moved in upstairs played loud music.
the sound "came straight through " the ceiling and into our apartment
ادم جدیدهای به طبقه ی بالا امده بودن ( نقل مکان کرده بودن ) با صدای بلند موزیک گوش میکردند
صدا مستقیم از سقف رد میشد و به اپارتمان ما وارد میشد
سربرآوردن، نمایان شدن، محقق شدن
از تجربه ی بد موفق بیرون آمدن. ظاهر شدن. رسیدن مدرکی بعد از تایید
عبور کردن
رد شدن
روانه شدن
از پس چیزی برآمدن
دوام آوردن
جان به در بردن
استقامت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)