come off

/ˈkəmˈɒf//kʌmɒf/

معنی: تحقق یافتن، وقوع یافتن
معانی دیگر: 1- شل شدن، وا آمدن، (گره یا گیره و غیره) باز شدن 2- روی دادن 3- (مسابقه یا تجربه) با موفقیت به پایان رساندن 4- موفق بودن، به مقصود رسیدن

جمله های نمونه

1. Don't pull so hard or the handle will come off.
[ترجمه مریم] آنقدر محکم نکش وگرنه دستگیره کنده میشه
|
[ترجمه لاله] آنقدر فشار نده که دردش میگیره پاره میشه
|
[ترجمه علی] به دستگیره فشتر نیار و گرنه جدا میشه از جاش
|
[ترجمه Alireza] انقدر محکم نکش دستگیره کنده میشه
|
[ترجمه ترانه] هر بار این درو محکم نبند نرو . . .
|
[ترجمه گوگل]اینقدر نکشید وگرنه دسته جدا می شود
[ترجمه ترگمان]این قدر تقلا نکن وگرنه دستگیره در میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If you keep rubbing, the paint will come off.
[ترجمه صادق جباری] اگر به دست کشیدن روی آن ادامه دهید، رنگ آن کنده خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل]اگر به مالش ادامه دهید، رنگ جدا می شود
[ترجمه ترگمان]اگر به مالیدن ادامه بدی، رنگ نقاشی از بین خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Come off the motorway at junction
[ترجمه گوگل]از بزرگراه در تقاطع خارج شوید
[ترجمه ترگمان]از اتوبان بیرون بیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The tail won't come off the toy plane; it is fixed on with nails.
[ترجمه گوگل]دم از هواپیمای اسباب بازی خارج نمی شود با ناخن روی آن ثابت می شود
[ترجمه ترگمان]دم از صفحه اسباب بازی خارج نمی شود؛ به میخ ها ثابت می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Come off it, tell the truth!
[ترجمه امیر] دیگه وقتشه حقیقت رو بگو
|
[ترجمه بهار] دست بردار، بگو حقیقت رو
|
[ترجمه گوگل]بیا بیرون، راستش را بگو!
[ترجمه ترگمان]! بس کن، حقیقت رو بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One of the pedals has come off my bicycle.
[ترجمه احمد] یکی از پدال های دوچرخه ام شل شده ایت
|
[ترجمه گوگل]یکی از پدال ها از دوچرخه ام بیرون آمده است
[ترجمه ترگمان]یکی از پدال های pedals از دوچرخه من خارج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His hair began to come off.
[ترجمه علی] موهایش شروع به ریختن کرد
|
[ترجمه گوگل]موهایش شروع به کندن کرد
[ترجمه ترگمان]موهایش شروع به بیرون آمدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The top had come off the bottle and the wine is spilling out!
[ترجمه گوگل]سر از بطری جدا شده بود و شراب بیرون می ریزد!
[ترجمه ترگمان]نوک بطری از بطری بیرون آمده و شراب به بیرون ریخته شده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The lid won't come off accidentally, it's been fastened on.
[ترجمه گوگل]درب به طور تصادفی جدا نمی شود، روی آن بسته شده است
[ترجمه ترگمان]در صندوق به طور تصادفی باز نخواهد شد، به روی آن بسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's come off the tablets because they were making him dizzy.
[ترجمه فاطمه عبدی] اون دیگه به خوردن قرصا ادامه نداد چون باعث سرگیجه ش میشد.
|
[ترجمه گوگل]او از قرص ها بیرون آمده است، زیرا آنها او را سرگیجه می کردند
[ترجمه ترگمان]او به خاطر اینکه سرش گیج می رفت از روی قرص ها بیرون امده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Did your trip to New York ever come off?
[ترجمه احمد] آیا سفر شما به نیویورک همیشه موفق بوده است؟
|
[ترجمه محمدعلی] آیا سفر شما به نیویورک اتفاق افتاده است؟
|
[ترجمه گوگل]آیا سفر شما به نیویورک تا به حال انجام شد؟
[ترجمه ترگمان]سفرت به نیویورک بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The tail won't come off the toy plane; it's fixed on with nails.
[ترجمه گوگل]دم از هواپیمای اسباب بازی خارج نمی شود با ناخن ثابت می شود
[ترجمه ترگمان]دم هواپیما از هواپیما بیرون نمیاد؛ با ناخن درست شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ask Simon to cook the meal? Come off it, he can hardly boil an egg!
[ترجمه صادق جباری] از سیمون میخواهید غذا بپزد؟ بیخیال! او حتی نمی تواند یک تخم مرغ را آب پز کند!
|
[ترجمه گوگل]از سیمون بخواهید غذا را بپزد؟ بیا بیرون، او به سختی می تواند یک تخم مرغ را بجوشد!
[ترجمه ترگمان]از \"سایمون\" بخواه که غذا درست کنه؟ ! بی خیال! اون به سختی میتونه یه تخم رو boil
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A button had come off my coat.
[ترجمه صادق جباری] یکی از دکمه های کت من کنده شده است.
|
[ترجمه گوگل]دکمه ای از کتم بیرون آمده بود
[ترجمه ترگمان]یک دکمه از جیب من بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's tried several times to come off cocaine.
[ترجمه صادق جباری] او چندین بار سعی کرد تا کوکائین را ترک کند.
|
[ترجمه گوگل]او چندین بار سعی کرده کوکائین را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]او چندین بار سعی کرده از کوکائین بیرون بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحقق یافتن (فعل)
realize, come off

وقوع یافتن (فعل)
come off, come through

انگلیسی به انگلیسی

• happen, occur, take place, transpire; be finished; appear, seem; succeed

پیشنهاد کاربران

I noticed that the heels are coming off.
متوجه شدم که پاشنه هاش داره کنده میشه.
به پایان رساندن - کامل کردن - آسیاب کردن - روی زمین متوقف شدن -
معنای آبادیس:
( گره یا گیره و غیره ) باز شدن - شل شدن - وا آمدن
💠 Tighten it, so it can't get loose.
Pull. . . tie a knot.
Not too tight or the wood will come off.
What a shelter! It's wonderful!
...
[مشاهده متن کامل]

Careful of your feet!
I'll make some tea. . .
Hey, stop making that dust.
Can't you see we've a high - class tea - shop here?
Here you are Larry.
Thanks, so it's ready now.
It's good tea.
And no credit, old man.
You take me for a fool?
You've enough tea and sugar for a day or two.
You keep what you earn.
When you've made enough to buy another samovar. . .
You must return this to the hospital, where it belongs. Ok?
باید جوری بستش که وا نشه
صبر کن من سفت ش میکنم بعد گره بزن.
خیلی خب حالا بِکِش. . .
بِکِش. . سفت ش کن. . خوبه گره بزن.
اگه زیادی سفت ش کنی، اینور چوب میکشه بالا.
عجب سایبونی شده! تاق نما زدی!
بپا آب نریزه رو پات!
چای رو هم بار کردیم. .
آهای، چه خبرته. . چرا اینقدر گرد و خاک میکنی عمو.
مگه نمیبینی اینجا قهوه خونه اعیونی راه افتاده؟
بفرما آقا لَری.
دستت درد نکنه، دم کشید به این زودی.
به به. . به به. . . نه بدم نیس.
آره بابا چای خوبیه.
پیرمرد، نسیه ندی آاا.
نه آقا مگه خر شدم؟
ببین پدر. . قند و چای واسه ییکی - دو روزی داری.
هر چی هم که دراوردی نوش جونت.
اما یه چیزی بهت بگم. .
وقتی درآمدت اینقدر رفت بالا که تونستی یه سماور بخری. . بایست این سماور پس بدی. چون مال مریض خونه ست، قبول؟

To come off something
معنی دراوردن ( مثلا دراوردن توده و تومور ) هم میدهد.
مثال:
This lump really needs to come off.
واقعا نیاز است که این توده دراورده شود.
به نظر رسیدن
come off ( something ) : to become removed from something
به نتیجه رسیدن، به جایی رسیدن، خوب یا بد یا موفق و ناموفق از آب درآمدن؛
Come off it: ول کن بابا!
مثال:
Come off it, he'll know it's all bullshit
ول کن بابا! میفهمه همش کسشعره.
جفت و جور شدن، درست از آب در اومدن، محقق شدن، اونطور که دلت میخاد شدن. . خوراک املت اونجوری که میخواستم در نیومد ( didnt come off ) . .
پدیدار شدن
تجلی یافتن
نمود پیدا کردن
ظاهر شدن
آشکار شدن
ترد شدن در اینجا
His attitude was a major reason for him coming off as rude and arrogant
?Where do you usually go ( for ) running
- Most of the time I run at the gym. I know a lot of people think that running on a treadmill is boring,
but I’m not one of them. I can just
"zone out" when I’m running and usually
I ⭐"come off"⭐ the treadmill with a sense of achievement
کندن - از بین رفتن - رفتن - پاک شدن
The lion was astonished staring at the leopard's body and was wondering why won't the spots come off : شیر با حیرت به بدن پلنگ خیره شده بود و متعجب بود که چرا این لکه ها از بین نمی روند.
درآمدن چرخ یا پاشنه کفش
After just a week one of the wheels came off.
پیش امدن، اتفاق افتادن
In any dispute with an insurance company, it is usually the consumer who comes off the worst
جور شدن، محقق شدن in the end the trip never came off آخرش نشد به اونجاسر بزنم یا برم سفر! 2_خوب از آب درآمدن it was a good
idea, but it didn't quite come off ایده خوبی بود اما درست از آب در نیومد! 3_کنار گذاشتن، ترک come off the pills that i realised i was addicted ترک قرصایی که بهش معتاد بودم. 4_افتادن، زمین خوردن، در رفتن، از جا در رفتن، جا نرفتن5_بهتر شدن یا بدتر شدن, حداقل یا حد اکثر its still women who come off worst. . . . هر چی میگذره شرایط برای زنها بدتر میشه! 6_اصطلاح come of it به معنای باور نکردن :دست بردار، بیخیال! بی خیال، یعنی میخای حرفتو باور کنم!
...
[مشاهده متن کامل]

come off= شکسته شدن، جدا شدن|: I pullued the drawer and the handlecame off/stop being attached to sth
comes off as : بهش میاد که . . . .
He's really just shy, but he comes off as a little arrogant.
ظاهر شدن
You don't come off as a bully
gloves come off به معنی سخت جنگیدن یا مسابقه دادن برای بدست آوردن چیزی
طبق برنامه پیش رفتن
پاک شدن
کندن و درآوردن
کنده شدن ؛ موفقیت آمیز بودن ؛ به پایان رساندن
# The�label�had�come�off
# There was some sort of property deal that didn't come off
# The company was coming off one of its best years ever
به نوع خاصی ( بد یا خوب ) در کاری ظاهر شدن، عملکرد بد یاخوب داشتن
I always come off worse when we argue.
stop being attached to something
● درومدن، کنده شدن، افتادن
● اتفاق افتادن ( چیزی که برنامه ریزی شده بود )
● خوب از اب درومدن، موفقیت آمیز بودن ( محاوره ای )
● ترک کردن، کنار گذاشتن ( مواد )
● come off it: بیخیال بابا! دس وردار!
...
[مشاهده متن کامل]

● come off best/worst: بیشترین/ کمترین سود رو بردن، موفقترین/ بی بهره ترین بودن

اینکه چیزی بگیره و موفقیت آمیز باشه
There was some sort of property deal that didn't come off.
I tried telling a few jokes but they didn't come off ( = no one laughed ) .

یکی از معانیش اینه که بیرون یا داخل شدن به شهری توسط عوارضی
I came off the Thruway to new York
در اینجا رفتن معنا میده ( یعنی خیلی غلیظ و خوبه و خیلی دیر از روی سر محو میشه )
This shampoo is best in the world. The shampoo is not coming off
Stop being attached to sth

The top of the tap came off
شیر فلکه جدا شد
It means achieves something
این یعنیدست یافتن به چیزی یا موفق شدن🖤
خوش درخشیدن
come off drugs :
ترک کردن دائمی مواد یا هر چیزی
برو بینیم بابا!
۱. ( of an action ( succeed موفق شدن
۲. جدا شدن

به پاک شدن ویا از بین رفتن لکه حا لا میتونه روی لباس یا روی هرچیزی باشه
I don't think these coffee stains will come off
فکرنمیکنم این لکه های قهوه بخواد پاک بشه
pass she came off the thruway and stopped at the tollbooth

کنده شدن

Get detached
i pulled the drawer and the handle came off
جدا شدن از، کنده شدن از
بزن به چاک!!
شل شدن و کنده شدن ( مثل دکمه از لباس )
E. g
Come off the ground
کنده شدن از زمین

Come off یعنی شل شدن یا کنده شده
از بین رفتن - پاک شدن - جدا شدن از چیزی
کنده شدن
Stop being attached to sth
happen successfully or as planned
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٠)

بپرس