cocky

/ˈkɑːki//ˈkɒki/

معنی: جسور، خود نما، از خود راضی، خیره چشم
معانی دیگر: (عامیانه) غره، کسی که بخود می نازد، مغرور، اهل منم منم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: cockier, cockiest
مشتقات: cockily (adv.), cockiness (n.)
• : تعریف: arrogantly self-confident.
متضاد: modest, self-doubting
مشابه: cocksure, confident, proud

جمله های نمونه

1. too much praise has made him cocky
تعریف زیاد او را غره کرده است.

2. He was a little bit cocky when he was about 1because he was winning everything.
[ترجمه گوگل]زمانی که حدوداً 1 ساله بود کمی گستاخ بود زیرا همه چیز را می برد
[ترجمه ترگمان]وقتی در حدود یک سال بود که داشت همه چیز را برنده می شد، کمی ازخودراضی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's a bit cocky for my liking.
[ترجمه بهروز مددی] او آنقدر از خود راضی است که من علاقه‎ای به او ندارم.
|
[ترجمه شان] او به خاطر علاقه من ( به خودش ) ، اندکی ازخود راضی شده است.
|
[ترجمه Mrjn] be sth for someone’s liking یک اصطلاح هست . در اینجا به معنی :او زیادی مغرور است و من از او خوشم نمی آید.
|
[ترجمه گوگل]او برای میل من کمی گستاخ است
[ترجمه ترگمان]او به خاطر علاقه من کمی ازخودراضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's a cocky little man and I don't like him.
[ترجمه آب سالان] او مرد کوچک ازخود راضی ای است و من از اون خوشم نمیاید
|
[ترجمه شان] او یک آدم کوچک ازخودراضی است که من از او خوشم نمی آید.
|
[ترجمه گوگل]او یک مرد کوچک مغرور است و من او را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان]او مرد شجاعی است و من از او خوشم نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's rather difficult for a cocky person to be on good terms with others.
[ترجمه گوگل]برای یک فرد مغرور خیلی سخت است که با دیگران رابطه خوبی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]برای یک فرد ازخودراضی کار دشواری است که با دیگران روابط خوبی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I don't like our monitor; he's far too cocky.
[ترجمه گوگل]من مانیتور ما را دوست ندارم او خیلی مغرور است
[ترجمه ترگمان]از monitor خوشم نمی اید؛ خیلی ازخودراضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The general seemed altogether too cocky.
[ترجمه گوگل]ژنرال در کل خیلی مغرور به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]ژنرال خیلی ازخودراضی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My brother can be a little bit cocky sometimes.
[ترجمه گوگل]برادر من ممکن است گاهی اوقات کمی گستاخ باشد
[ترجمه ترگمان] بعضی وقتا برادرم می تونه یه کمی ازخودراضی باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A cocky, selfish veteran who loves nothing but his AK-4 Sacha is at home in the cynical ambience of combat.
[ترجمه گوگل]یک کهنه سرباز خودخواه و خودخواه که چیزی جز AK-4 Sacha خود را دوست ندارد در فضای بدبینانه جنگ در خانه است
[ترجمه ترگمان]یک سرباز کهنه کار خودخواه و خودخواه که هیچ چیز را دوست ندارد جز ای کی - ۴ ساشا در خانه در محیط بدبینانه نبرد زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The last thing a cocky little man like Hatton would want was a kind of spiritual suttee.
[ترجمه گوگل]آخرین چیزی که یک مرد کوچولوی مغرور مانند هاتون می‌خواهد، یک نوع سوتی روحانی بود
[ترجمه ترگمان]آخرین چیزی که یک مرد کوچک ازخودراضی مثل hatton می خواست یک نوع of روحانی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not cocky young men with roving eyes and a nice taste in girls.
[ترجمه گوگل]نه مردان جوان مغرور با چشمان پرسه زن و خوش سلیقه در دختران
[ترجمه ترگمان]مردان جوان مغرور با چشمانی سرگردان و سلیقه زیبا در میان دخترها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was nervous and cocky at our briefing, the dashing leader of a combat mission to the dreaded Ia Drang.
[ترجمه گوگل]او در جلسه توجیهی ما عصبی و مغرور بود، رهبر باهوش یک ماموریت جنگی برای ایا درنگ مخوف
[ترجمه ترگمان]او از دستورها ما عصبانی و مغرورانه بود و رهبر بی باک یک ماموریت جنگی به سوی Ia Drang بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is a cocky creature who chomps a carrot the way W. C. Fields bit into his cigars: confidently.
[ترجمه گوگل]او موجودی مغرور است که هویج را همانطور که دبلیو سی فیلدز سیگارهایش را گاز می زند: با اطمینان
[ترجمه ترگمان]او یک موجود ازخودراضی است که یک هویج و دبلیو ج فیلدز با اطمینان به سیگارش زد و گفت: مطمئن باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Oh, he got cocky and only applied to about five schools.
[ترجمه گوگل]اوه، او مغرور شد و فقط برای حدود پنج مدرسه درخواست داد
[ترجمه ترگمان]اوه، اون خیلی ازخودراضی بود و فقط برای ۵ مدرسه کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But Tranmere, cocky even before the equaliser, played with skill and tenacity.
[ترجمه گوگل]اما ترانمیر که حتی قبل از گل تساوی هم خودخواه بود، با مهارت و سرسختی بازی کرد
[ترجمه ترگمان]اما Tranmere، حتی پیش از the، با مهارت و سرسختی بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

خود نما (صفت)
airy, showy, ostentatious, posing, sparking, foppish, blatant, cocky, jaunty, grandstanding, hot-shot, la-di-da, posturing, priggish

از خود راضی (صفت)
presumptuous, smug, assuming, bumptious, cocky, overbearing, complacent, presuming, self-complacent, self-satisfied, self-pleased

خیره چشم (صفت)
defiant, insolent, impudent, cocky, graceless, cocksy, cynic, cynical

انگلیسی به انگلیسی

• arrogant, conceited, vain, proud
a cocky person is very self-confident and pleased with himself or herself; an informal word, used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

پررو
adjective / informal /usually disapproving
very confident, usually in a way that is slightly annoying
صفت، غیر رسمی، معمولاً ناپسند
زیادی مطمئن و از خود راضی
Hugh is knowledgeable but not cocky.
...
[مشاهده متن کامل]

Let's not get too cocky—things could still go wrong.
When I got my first job, I was just a cocky teenager.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/cocky
Women like confident guys. But there is a thin line between confident and cocky
Cocky یعنی از خود راضی و مغرور بیش از حد که هیچ کسی رو آدم حساب نمیکنه و فکر میکنه که عقل کُله. اینجور افراد یه خود محوری خیلی خاصی دارن که کنار اوندن باشون کار حضرت فیله
Someone who is overconfident in themselves.
Flems you are so damn cocky!
.
believing you are the shit and you don't give a fuck what anyone else thinks because you know you are fine and smart and you know everything usally conceded because they love themselves because they now they are awesome
...
[مشاهده متن کامل]

Bob "Tyler stop being so cocky"
Tyler "I am not cocky i am just confident because i know i am the shit"
.
کسی که از خودش مطمعنه و اعتماد بنفس بالایی داره و خیلی خودشو قبول داره و اهمیتی به حرفای بقیه نمیده حاضر جوابم هست و به خودش اتکا و اطمینان زیادی داره

used to describe a young person who is confident in a way that is unpleasant and sometimes rude
از خود راضی
شاخ

بپرس