cluster

/ˈkləstər//ˈklʌstə/

معنی: گروه، دسته، خوشه، جمع کردن، دسته کردن، خوشه کردن
معانی دیگر: چندین، انبوه، انبوهه، کپه، گروهه، سنبله، کلاله، چلازه، پپتک، شنگله، دسته (یا خوشه یا کلاله) کردن یا شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small, close grouping of similar things.
مترادف: bunch, group
مشابه: band, bevy, bouquet, clump, collection, covey, fascicle, flock, gathering, host, knot, mass, panicle, pile, posy, thicket, throng, tuff

- In spring, these trees will have clusters of pink flowers.
[ترجمه گوگل] در بهار، این درختان دارای خوشه هایی از گل های صورتی خواهند بود
[ترجمه ترگمان] در بهار، این درختان خوشه گله ای صورتی خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clusters, clustering, clustered
• : تعریف: to gather (things) into a close group or groups.
مترادف: assemble, bunch, gather, group, huddle
مشابه: convene, crowd, mass, round up

- They clustered soldiers at each entry to the fortress.
[ترجمه زباری] آنها در هر یک از درب های قلعه، گروهی از سربازان را قرار دادند
|
[ترجمه گوگل] آنها در هر ورود به قلعه سربازان را جمع کردند
[ترجمه ترگمان] ان ها سربازان را در هر ورودی به دژ جمع کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: clustery (adj.), clusteringly (adv.)
• : تعریف: to grow or gather together in close groups.
مترادف: assemble, bunch, gather, group
مشابه: accumulate, amass, convene, crowd, flock, huddle, mass, swarm, throng

- Snails often cluster under a rock.
[ترجمه گوگل] حلزون ها اغلب در زیر سنگ جمع می شوند
[ترجمه ترگمان] snails اغلب زیر سنگ جمع می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We clustered around the wood stove to get warm.
[ترجمه حاجی] ما پیرامون بخاری با سوخت چوب، جمع شدیم تا گرم شویم
|
[ترجمه گوگل] دور اجاق هیزمی جمع شدیم تا گرم شود
[ترجمه ترگمان] دور بخاری جمع شدیم تا گرم شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a cluster of cottages near the lake
چندین کلبه در نزدیکی دریاچه

2. a cluster of his followers gathered around his house
مشتی از پیروانش دور منزلش جمع شدند.

3. globular cluster
خوشه ی کروی

4. foreign students tend to cluster together
دانشجویان خارجی تمایل به همگرایی دارند.

5. Have a look at the cluster of galaxies in this photograph.
[ترجمه گوگل]در این عکس به خوشه کهکشان ها نگاهی بیندازید
[ترجمه ترگمان]نگاهی به خوشه کهکشان ها در این عکس بیندازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She held a cluster of flowers in her arms.
[ترجمه گوگل]خوشه ای از گل را در آغوش گرفته بود
[ترجمه ترگمان]دسته ای گل در بازوهایش گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The illustration shows a cluster of five roses coloured apricot orange.
[ترجمه MS. Salimi] تصویر دسته ای از پنج گل رز رنگ آمیزی شده با رنگ نارنجی زردآلویی را نشان می دهد.
|
[ترجمه گوگل]تصویر مجموعه ای از پنج گل رز را به رنگ نارنجی زردآلو نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]تصویر یک خوشه از پنج رز زرد رنگ را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A cluster of children stood around the ice cream van.
[ترجمه MS. Salimi] دسته ای از کودکان اطراف ون بستنی فروشی ایستاده بودند.
|
[ترجمه گوگل]دسته ای از بچه ها دور وانت بستنی ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]دسته ای از بچه ها دور ون بستنی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Each atomic cluster is made up of neutrons and protons.
[ترجمه گوگل]هر خوشه اتمی از نوترون و پروتون تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]هر خوشه اتمی از نوترون و پروتون تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our plane hobbled through the cloud cluster.
[ترجمه زباری] هواپیمای ما از دسته ای از ابرها عبور کرد.
|
[ترجمه گوگل]هواپیمای ما از میان خوشه ابر عبور کرد
[ترجمه ترگمان]هواپیما از میان انبوه ابر عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They resolved a cluster of stars with a high-powered telescope.
[ترجمه گوگل]آنها خوشه ای از ستاره ها را با تلسکوپ پرقدرت حل کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها دسته ای از ستارگان را با تلسکوپ با قدرت بالا حل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a cluster of fans around him, asking for autographs.
[ترجمه گوگل]گروهی از هواداران دور او بودند که از او امضا می خواستند
[ترجمه ترگمان]گروهی از طرفداران دورش جمع شده بودند و از او می خواستند امضا بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A cluster of vultures crouched on the carcass of a dead buffalo.
[ترجمه گوگل]خوشه ای از کرکس ها روی لاشه یک گاومیش مرده خمیده بودند
[ترجمه ترگمان]یک دسته لاش خور روی لاشه یک بوفالو مرده خم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But cluster sampling does have value when distance may provide real obstacles to conducting enquiries.
[ترجمه گوگل]اما نمونه‌گیری خوشه‌ای زمانی ارزش دارد که فاصله ممکن است موانع واقعی برای انجام پرس‌وجوها ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]اما نمونه گیری خوشه ای دارای ارزش زمانی است که فاصله ممکن است موانع واقعی را برای انجام تحقیقات فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

خوشه (اسم)
truss, ear, cluster, raceme, inflorescence

جمع کردن (فعل)
gross, total, add, collect, stack up, aggregate, eke, roll up, gather, tot, sum, call up, agglomerate, convene, flock, cluster, floc, furl, constrict, purse, immobilize

دسته کردن (فعل)
truss, fagot, sheaf, band, bandage, cluster, bundle, bunch, sheave

خوشه کردن (فعل)
truss, cluster, bunch

تخصصی

[کامپیوتر] گروه . دسته . خوشه - گروهی از قطاع های دیسک که به عنوان یک واحد تلقی شده و برای تخصیص فضا به کار می رود یک واحد تخصیص . نگاه کنید به lost cluster - گروه، دسته، خوشه، کلاستر .
[بهداشت] خوشه
[ریاضیات] خوشه، خوشه ای، دسته
[پلیمر] خوشه
[آمار] خوشه

انگلیسی به انگلیسی

• group; bunch; unit for data storage on a disk (computers); group of stars of approximately the same age which are held together by mutual gravitation (astronomy)
gather closely together, assemble, crowd together
a cluster of people or things is a small group of them close together.
if people or things cluster together, they gather together or are found together in small groups.
a cluster bomb is a type of bomb which is dropped from an aircraft and contains a large number of smaller bombs that spread out before they hit the ground and then explode where they land.

پیشنهاد کاربران

1. خوشه ، 2. دسته. کپه 3. ( مجازی ) مشت 4. عده. گروه 5. ردیف 6. جمع شدن ( دورِ ) . حلقه زدن دورِ
مثال:
clusters of berries
خوشه های توت
a cluster of spectators
یک گروه و دسته از تماشاگران
they clustered around the television
آنها دور تلویزیون حلقه زدند {جمع شدند. }
Cluster is a slang term used to describe a messy or chaotic situation involving multiple people or things. It implies a sense of disorder or confusion.
اصطلاح عامیانه
یک موقعیت آشفته یا پر هرج و مرج شامل افراد یا چیزهای متعدد.
...
[مشاهده متن کامل]

این اصطلاح حاکی از حس ناهماهنگی یا سردرگمی است.
مثال؛
My love life is a cluster right now. I can’t seem to find any stability.
In a discussion about complicated friendships, a person might share, “Our friend group is a cluster of drama and conflicting personalities. ”
A friend might empathize, saying, “I understand how overwhelming it can be when everything feels like a cluster. ”

Cluster refers to a style of jewelry design where multiple small gemstones are grouped together to create a visually striking piece. The gemstones are often arranged in a cluster or floral pattern.
سبکی از طراحی جواهرات که در آن چندین سنگ جواهر کوچک در کنار هم قرار می گیرند تا یک قطعه بصری قابل توجه ایجاد کنند. سنگ های قیمتی اغلب به صورت خوشه ای یا گل دار چیده شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
Her earrings are adorned with a cluster of sparkling diamonds.
A person might say, “I love the intricate design of the cluster pendant. ”
A jeweler might advertise, “Our cluster rings are perfect for those who love a bold and unique look. ”

cluster
A cluster is a collection of things or people that are close together or grouped in a specific formation. In the context of formation, “cluster” often refers to a tight grouping or arrangement of objects or individuals.
...
[مشاهده متن کامل]

مجموعه ای از چیزها یا افرادی که به هم نزدیک هستند یا در یک شکل بندی خاص گروه بندی می شوند.
اغلب به یک گروه بندی یا چینش فشرده از اشیا یا افراد اشاره دارد.
گروه، دسته، شبکه، خوشه
**************************************************************************************************
مثال؛
“The stars in the night sky form a cluster. ”
In a discussion about data analysis, one might say, “The data points can be visualized as a cluster on the scatter plot. ”
A person describing a group of friends might say, “We always sit in a cluster at the coffee shop. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-formation/
خوشه. مجموعه. کلاستر، خوشه ای، گروه، سنبله، دسته کردن، جمع کردن، خوشه کردن، لوستر چند شاخه شمش، خوشه مین، علوم مهندسی: قالب، کامپیوتر: گروه، الکترونیک: لوستر چند شاخه، روانشناسی: خوشه، علوم نظامی: مین خوشه ای
خوشه، گروه
مثال: The bees formed a cluster around the hive.
زنبورها یک خوشه را دور کندو تشکیل دادند.
خوشه، خوشه کردن، گروه، دسته
انبوه بودن
جمع شدن، ( اشخاص ) گردِ هم آمدن
چندین
گروه، دسته، شبکه
محدوده
ناحیه
cluster ( آمار )
واژه مصوب: خوشه 1
تعریف: زیرجامعه ای از جامعۀ مورد مطالعه
در فیزیک به معنای گروهی از کهکشان هاست که گرد هم دیگر میچرخند. نام خوشه ای که کهکشان راه شیری در آن در حرکت است، �گروه محلی� نام دارد.
دسته
گروه
گرد آمدن
category
گروه ، دسته
A group of similar things or people.
heart cluster - دلخوش
مجموعه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس