اسم ( noun )
• : تعریف: a cabinet or small room for storage, as of clothing or household goods.
• مشابه: wardrobe
• مشابه: wardrobe
- She hung up her coat in the closet.
[ترجمه کی کی] او کت خود را در اتاق مخفی خانه آویزان کرد|
[ترجمه مبینا رضایی] او کت خود را در کمد آویزان کرد .|
[ترجمه Sadaf] او کت خود را در کمد آویزان کرد|
[ترجمه ترانه] او کت خود را در گنجه مخفی خانه آویزان کرد|
[ترجمه گوگل] کتش را در کمد آویزان کرد[ترجمه ترگمان] کتش را در کمد اویزان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The vacuum cleaner is in the hall closet.
[ترجمه شان] جارو برقی، توی کمد هال است.|
[ترجمه گوگل] جاروبرقی در کمد سالن است[ترجمه ترگمان] جارو برقی توی کمد هال - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: not revealed; secluded; hidden.
- He doesn't drink much in public; he's more of a closet drinker.
[ترجمه Zohre] او در ملا عام مشروب نمی نوشد بیشتر پنهانی نوشیدنی میخورد|
[ترجمه گوگل] او در ملاء عام زیاد مشروب نمینوشد او بیشتر اهل کمد نوشیدنی است[ترجمه ترگمان] در ملا عام زیاد مشروب نمی زند، بیشتر از یک انگشتانه نوش جان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: closets, closeting, closeted
حالات: closets, closeting, closeted
• : تعریف: to take aside into a private area, as for confidential discussion.
- They closeted themselves to talk about strategy.
[ترجمه گوگل] آنها خود را بستند تا در مورد استراتژی صحبت کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها با هم صحبت می کردند تا درباره استراتژی صحبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها با هم صحبت می کردند تا درباره استراتژی صحبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید