اسم ( noun )
• (1) تعریف: an assessment or search to make sure something is correct or in order.
• مترادف: examination, inspection, test
• مشابه: checkout, investigation, perusal, probe, scrutiny, trial
• مترادف: examination, inspection, test
• مشابه: checkout, investigation, perusal, probe, scrutiny, trial
- The stage crew ran a check of the sound system before the concert started.
[ترجمه Hossein] پرسنل صحنه قبل از شروع کنسرت یک بررسی از سیستم صوتی نشان دادند|
[ترجمه Hossein] کارکنان صحنه قبل از شروع کنسرت، سیستم صوتی را امتحان کردند.|
[ترجمه Hossein] کارکنان صحنه قبل از شروع کنسرت یک بررسی از سیستم صوتی نشان دادند.|
[ترجمه گوگل] گروه صحنه قبل از شروع کنسرت سیستم صوتی را بررسی کردند[ترجمه ترگمان] پرسنل صحنه قبل از شروع کنسرت یک چک از سیستم صوتی را اجرا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: written instructions, usu. on a printed form, to a bank to pay money from an account.
• مشابه: certificate, draft, scrip, voucher
• مشابه: certificate, draft, scrip, voucher
- She decided to pay by check instead of by credit card.
[ترجمه محمد مهدی] او تصمیم گرفت به جای پرداخت با کارت اعتباری با چک پرداخت کند.|
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت به جای پرداخت با کارت اعتباری، با چک پرداخت کند[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفت به جای کارت اعتباری، چک را چک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a bill for food and drink at a bar or restaurant.
• مترادف: chit, tab
• مشابه: bill
• مترادف: chit, tab
• مشابه: bill
- We were finished so I asked the waiter for the check.
[ترجمه گوگل] کارمان تمام شد بنابراین از پیشخدمت چک خواستم
[ترجمه ترگمان] به این نتیجه رسیدیم که از پیشخدمت برای چک کردن سوال کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به این نتیجه رسیدیم که از پیشخدمت برای چک کردن سوال کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a design composed of squares, usu. of alternating colors, or one of the squares in such a design.
• مترادف: square
• مشابه: hound's-tooth check, plaid, tartan
• مترادف: square
• مشابه: hound's-tooth check, plaid, tartan
- The sweater is red with black checks on the front.
[ترجمه گوگل] ژاکت قرمز با چک های مشکی در جلو است
[ترجمه ترگمان] پلیور با چک سیاه در جلو قرمز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیور با چک سیاه در جلو قرمز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a sudden or abrupt halt.
• مترادف: halt
• مشابه: arrest, cessation, standstill, stay, stoppage
• مترادف: halt
• مشابه: arrest, cessation, standstill, stay, stoppage
- A sudden check of the bus sent the passengers off their seats.
[ترجمه Hossein] یک بازرسی غیر منتظره اتوبوس مسافران را از جایگاه خود خارج کرد.|
[ترجمه گوگل] چک کردن ناگهانی اتوبوس مسافران را از صندلیهایشان پیاده کرد[ترجمه ترگمان] یک کنترل ناگهانی اتوبوس مسافران را از جایگاه خود خارج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: something that restrains or limits.
• مترادف: bridle, curb, damper, rein, restraint
• مشابه: bit, boundary, brake, confines, constraint, control, damp, guidance, leash, limit, limitation, manacle, rebuff, restriction, trammel
• مترادف: bridle, curb, damper, rein, restraint
• مشابه: bit, boundary, brake, confines, constraint, control, damp, guidance, leash, limit, limitation, manacle, rebuff, restriction, trammel
- My doctor says I need to put a check on my salt intake.
[ترجمه Lily] دکتر من میگوید من نیاز به بررسی کردن مصرف نَمَکَم دارم. ❤|
[ترجمه Mostafa saran] دکترم میگوید من باید مصرف نمکم را محدود کنم|
[ترجمه گوگل] دکترم می گوید باید میزان نمک مصرفی ام را چک کنم[ترجمه ترگمان] دکترم گفته باید intake رو چک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With no checks on its power, the dictatorship stripped away all civil rights.
[ترجمه گوگل] بدون هیچ کنترلی بر قدرت خود، دیکتاتوری همه حقوق مدنی را سلب کرد
[ترجمه ترگمان] بدون چک کردن قدرت، دیکتاتوری تمام حقوق مدنی را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بدون چک کردن قدرت، دیکتاتوری تمام حقوق مدنی را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: in chess, the situation in which a king is at risk of being captured by an opponent's piece.
- With a move of my bishop, I put his king in check.
[ترجمه مسعود رضائی] در شطرنج، موقعیتی که در آن شاه توسط مهره حریف تهدید می شود ( کیش ) . با حرکت فیل من، شاه او را کیش دادم.|
[ترجمه گوگل] با حرکت اسقفم، پادشاه او را تحت کنترل قرار دادم[ترجمه ترگمان] با حرکتی از طرف اسقف، شاه را در حال بررسی قرار دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: checks, checking, checked
حالات: checks, checking, checked
• (1) تعریف: to look over in order to verify correctness; examine carefully.
• مترادف: inspect, look over
• مشابه: confirm, examine, investigate, overlook, probe, proof, scrutinize, test, verify
• مترادف: inspect, look over
• مشابه: confirm, examine, investigate, overlook, probe, proof, scrutinize, test, verify
- I checked my test paper and made sure I answered every question as well as I could.
[ترجمه گوگل] من برگه آزمایشی خود را بررسی کردم و مطمئن شدم که به هر سؤالی تا آنجا که میتوانم پاسخ دادهام
[ترجمه ترگمان] من کاغذ تست رو چک کردم و مطمئن شدم که هر سوالی رو که می تونستم جواب بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من کاغذ تست رو چک کردم و مطمئن شدم که هر سوالی رو که می تونستم جواب بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to look at something in order to get some specific information about the state of something.
- I checked the turkey a few minutes ago, and it wasn't done yet.
[ترجمه گوگل] من چند دقیقه پیش بوقلمون رو چک کردم هنوز درست نشده
[ترجمه ترگمان] چند دقیقه پیش بوقلمون رو چک کردم و هنوز تموم نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چند دقیقه پیش بوقلمون رو چک کردم و هنوز تموم نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We checked the weather report before we left and decided to bring our umbrellas.
[ترجمه گوگل] قبل از حرکت، گزارش هواشناسی را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم چترهایمان را بیاوریم
[ترجمه ترگمان] قبل از رفتن گزارش هواشناسی را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم umbrellas را بیاوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قبل از رفتن گزارش هواشناسی را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم umbrellas را بیاوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Every morning, she checks how her stocks are performing.
[ترجمه گوگل] هر روز صبح، او عملکرد سهام خود را بررسی می کند
[ترجمه ترگمان] هر روز صبح، اون چک می کنه که چه جوری stocks اجرا می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر روز صبح، اون چک می کنه که چه جوری stocks اجرا می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Could you check if my glasses are in the car?
[ترجمه گوگل] می توانید بررسی کنید که آیا عینک من در ماشین است؟
[ترجمه ترگمان] میشه ببینم عینکم تو ماشینه یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میشه ببینم عینکم تو ماشینه یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to put under someone's care temporarily.
• مترادف: consign, entrust, hand over
• مشابه: commend, commit, deliver, leave
• مترادف: consign, entrust, hand over
• مشابه: commend, commit, deliver, leave
- We'll have to check some of our bags at the ticket counter.
[ترجمه گوگل] باید تعدادی از چمدان هایمان را در باجه بلیط چک کنیم
[ترجمه ترگمان] باید چند تا از bags رو چک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باید چند تا از bags رو چک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The restaurant has a place to check our coats.
[ترجمه گوگل] رستوران جایی برای بررسی کت های ما دارد
[ترجمه ترگمان] رستوران جایی داره که کت هامون رو چک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رستوران جایی داره که کت هامون رو چک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to cause to halt suddenly.
• مترادف: halt
• متضاد: accelerate, release
• مشابه: arrest, balk, brake, control, end, leash, nip, rein in, stall, stay, stem, stifle, stop, throttle
• مترادف: halt
• متضاد: accelerate, release
• مشابه: arrest, balk, brake, control, end, leash, nip, rein in, stall, stay, stem, stifle, stop, throttle
- She should have checked her dog when she saw the child coming.
[ترجمه گوگل] او باید سگش را چک می کرد که بچه را دید
[ترجمه ترگمان] وقتی بچه رو دید باید سگش رو چک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی بچه رو دید باید سگش رو چک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to put a verifying mark next to (often fol. by "off").
• مشابه: cross off, mark, query
• مشابه: cross off, mark, query
- Please check off every item as you go down the list.
[ترجمه گوگل] لطفاً با پایین آمدن لیست، همه موارد را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا هر چیزی که تو لیست هست رو چک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا هر چیزی که تو لیست هست رو چک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to mark with a checkerboard pattern.
• مشابه: pattern
• مشابه: pattern
- The curtains are dyed with a solid color first and then checked.
[ترجمه گوگل] پرده ها ابتدا با یک رنگ ثابت رنگ می شوند و سپس بررسی می شوند
[ترجمه ترگمان] پرده ها اول بارنگ جامد رنگ می شوند و سپس بررسی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرده ها اول بارنگ جامد رنگ می شوند و سپس بررسی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: in chess, to move one's piece so as to put (an opponent's king) under attack.
- I sacrificed my rook so that I could check her king on my next move.
[ترجمه گوگل] من رخم را قربانی کردم تا بتوانم در حرکت بعدی پادشاه او را بررسی کنم
[ترجمه ترگمان] من rook را قربانی کردم تا بتوانم او را در حرکت بعدیم کنترل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من rook را قربانی کردم تا بتوانم او را در حرکت بعدیم کنترل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: check in
عبارات: check in
• (1) تعریف: to look or make an inquiry for the purpose of obtaining information or verification (sometimes fol. by "on").
• مترادف: inquire
• مشابه: ask, investigate, probe, question, snoop
• مترادف: inquire
• مشابه: ask, investigate, probe, question, snoop
- He checked to see if anyone was coming before he backed out of the driveway.
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه از مسیر خارج شود، بررسی کرد که آیا کسی می آید یا خیر
[ترجمه ترگمان] او چک کرد تا ببیند کسی قبل از اینکه از پارکینگ خارج شود، بیاید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او چک کرد تا ببیند کسی قبل از اینکه از پارکینگ خارج شود، بیاید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'll just check on the children to see if they're all right.
[ترجمه گوگل] من فقط بچه ها را بررسی می کنم تا ببینم حالشان خوب است یا نه
[ترجمه ترگمان] به بچه ها نگاه می کنم تا ببینم حالشون خوبه یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به بچه ها نگاه می کنم تا ببینم حالشون خوبه یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Don't worry. The doctor will check on your wife's condition in the morning.
[ترجمه گوگل] نگران نباشید پزشک صبح وضعیت همسرتان را بررسی می کند
[ترجمه ترگمان] نگران نباش دکتر فردا صبح وضعیت همسرتون رو بررسی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگران نباش دکتر فردا صبح وضعیت همسرتون رو بررسی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to turn out to be correct (often fol. by "out").
• مترادف: add up, jibe
• مشابه: accord, agree, concur, correspond, tally
• مترادف: add up, jibe
• مشابه: accord, agree, concur, correspond, tally
- All the information the suspect gave the detective checked out.
[ترجمه گوگل] تمام اطلاعاتی که مظنون به کارآگاه داد بررسی شد
[ترجمه ترگمان] تمام اطلاعاتی که مظنون به کارآگاه داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تمام اطلاعاتی که مظنون به کارآگاه داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to suddenly stop.
• مترادف: freeze, halt
• متضاد: accelerate
• مشابه: brake, break, end, stop
• مترادف: freeze, halt
• متضاد: accelerate
• مشابه: brake, break, end, stop
• (4) تعریف: in chess, to move a piece so as to put an opponent's king under attack.
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: checkless (adj.)
مشتقات: checkless (adj.)
• : تعریف: in chess, used to announce the fact that the king of one's opponent is under attack.