اسم ( noun )
عبارات: on the off chance
عبارات: on the off chance
• (1) تعریف: the quality of happening unexpectedly and randomly, without intention or design.
• مترادف: fortuitousness, randomness
• مشابه: accident, coincidence, fate, haphazard, haphazardness, hazard, uncertainty, unpredictability, vicissitude
• مترادف: fortuitousness, randomness
• مشابه: accident, coincidence, fate, haphazard, haphazardness, hazard, uncertainty, unpredictability, vicissitude
- I came across the photograph simply by chance.
[ترجمه a.k] من کاملا شانسی وارد حرفه عکاسی شدم.|
[ترجمه Migo] من خیلی ساده با شانس وارد عکاسی شدم|
[ترجمه پریا آزادی] من به راحتی به صورت اتفاقی به عکاسی آمدم|
[ترجمه گوگل] من به طور تصادفی با عکس روبرو شدم[ترجمه ترگمان] من فقط با شانس وارد عکس شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Chance often decides our fate rather than our plans and intentions.
[ترجمه گوگل] شانس اغلب سرنوشت ما را تعیین می کند تا برنامه ها و نیات ما
[ترجمه ترگمان] تصادف اغلب سرنوشت ما را به جای طرح های و مقاصد ما تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصادف اغلب سرنوشت ما را به جای طرح های و مقاصد ما تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: luck; fortune.
• مترادف: fortuity, fortune, luck
• مشابه: accident, coincidence, fate, happenstance, serendipity
• مترادف: fortuity, fortune, luck
• مشابه: accident, coincidence, fate, happenstance, serendipity
- Winning at a gambling game is based mostly on chance.
[ترجمه گوگل] برنده شدن در یک بازی قمار بیشتر بر اساس شانس است
[ترجمه ترگمان] برد در بازی قمار بیشتر براساس شانس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برد در بازی قمار بیشتر براساس شانس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the estimated likelihood that a given thing will happen; probability.
• مترادف: likelihood, probability
• مشابه: fate, possibility, prospect
• مترادف: likelihood, probability
• مشابه: fate, possibility, prospect
- The platoon had very little chance of surviving the attack.
[ترجمه گوگل] جوخه شانس بسیار کمی برای زنده ماندن از حمله داشت
[ترجمه ترگمان] جوخه شانس کمی برای نجات از حمله داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جوخه شانس کمی برای نجات از حمله داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: opportunity.
• مترادف: opportunity
• مشابه: break, occasion, possibility, prospect, time
• مترادف: opportunity
• مشابه: break, occasion, possibility, prospect, time
- I would like the chance to travel someday.
[ترجمه میلاد علی پور] دوست دارم یه فرصتی پیش بیاد برم مسافرت|
[ترجمه گوگل] دوست دارم روزی این فرصت را داشته باشم که سفر کنم[ترجمه ترگمان] دوست دارم یه روزی برم مسافرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a risk.
• مترادف: risk
• مشابه: gamble, hazard
• مترادف: risk
• مشابه: gamble, hazard
- Let's not take any chances.
[ترجمه گوگل] بیایید هیچ شانسی نگیریم
[ترجمه ترگمان] بیا ریسک نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیا ریسک نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: chances, chancing, chanced
حالات: chances, chancing, chanced
• : تعریف: to happen by accident.
• مترادف: happen
• مترادف: happen
- One day, some years later, I chanced to see her in the subway.
[ترجمه گوگل] یک روز، چند سال بعد، تصادفاً او را در مترو دیدم
[ترجمه ترگمان] یک روز، چند سال بعد تصادفا او را در مترو دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک روز، چند سال بعد تصادفا او را در مترو دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It chanced that our flights arrived at exactly the same time.
[ترجمه گوگل] این اتفاق افتاد که پروازهای ما دقیقاً در همان زمان رسید
[ترجمه ترگمان] اتفاق افتاد که هواپیماهای ما درست به همان زمان رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتفاق افتاد که هواپیماهای ما درست به همان زمان رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: (informal) to take the risk of (often fol. by '"it").
• مترادف: risk, venture
• مشابه: attempt, hazard, try
• مترادف: risk, venture
• مشابه: attempt, hazard, try
- The antidote may not work and could cause harm, but we'll have to chance it.
[ترجمه سادات خاتمی] شاید پادزهر عمل نکند و حتّی باعث آسیب شود، امّا مجبوریم ریسک کنیم ( خطر کنیم ) .|
[ترجمه گوگل] پادزهر ممکن است کار نکند و ممکن است باعث آسیب شود، اما ما باید شانس آن را داشته باشیم[ترجمه ترگمان] پادزهر ممکنه کار نکنه و آسیب برسونه، اما باید بهش فرصت بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: occurring unexpectedly or at random; accidental.
• مترادف: accidental, contingent, fortuitous
• مشابه: casual, coincidental, haphazard, inadvertent, offhand, random, unforeseeable, unintentional, unpremeditated
• مترادف: accidental, contingent, fortuitous
• مشابه: casual, coincidental, haphazard, inadvertent, offhand, random, unforeseeable, unintentional, unpremeditated
- a chance encounter with an old friend
[ترجمه گوگل] یک ملاقات تصادفی با یک دوست قدیمی
[ترجمه ترگمان] که فرصت رویارویی با یک دوست قدیمی را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] که فرصت رویارویی با یک دوست قدیمی را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید