chance

/ˈt͡ʃæns//t͡ʃɑːns/

معنی: تصادف، پا، فرصت، شانس، بخت، مجال، تصادفی، اتفاقی، اتفاق افتادن
معانی دیگر: اقبال، سرنوشت، احتمال، اتفاق، یارا، بختی، اقبالی، احتمالی، به سرنوشت واگذار کردن، الله بختی کردن، تصادفا روی دادن، پیش آمدن، بلیط بخت آزمایی، (قدیمی) بدبیاری، دژبختی، آمد و نیامد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: on the off chance
(1) تعریف: the quality of happening unexpectedly and randomly, without intention or design.
مترادف: fortuitousness, randomness
مشابه: accident, coincidence, fate, haphazard, haphazardness, hazard, uncertainty, unpredictability, vicissitude

- I came across the photograph simply by chance.
[ترجمه a.k] من کاملا شانسی وارد حرفه عکاسی شدم.
|
[ترجمه Migo] من خیلی ساده با شانس وارد عکاسی شدم
|
[ترجمه پریا آزادی] من به راحتی به صورت اتفاقی به عکاسی آمدم
|
[ترجمه گوگل] من به طور تصادفی با عکس روبرو شدم
[ترجمه ترگمان] من فقط با شانس وارد عکس شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Chance often decides our fate rather than our plans and intentions.
[ترجمه گوگل] شانس اغلب سرنوشت ما را تعیین می کند تا برنامه ها و نیات ما
[ترجمه ترگمان] تصادف اغلب سرنوشت ما را به جای طرح های و مقاصد ما تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: luck; fortune.
مترادف: fortuity, fortune, luck
مشابه: accident, coincidence, fate, happenstance, serendipity

- Winning at a gambling game is based mostly on chance.
[ترجمه گوگل] برنده شدن در یک بازی قمار بیشتر بر اساس شانس است
[ترجمه ترگمان] برد در بازی قمار بیشتر براساس شانس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the estimated likelihood that a given thing will happen; probability.
مترادف: likelihood, probability
مشابه: fate, possibility, prospect

- The platoon had very little chance of surviving the attack.
[ترجمه گوگل] جوخه شانس بسیار کمی برای زنده ماندن از حمله داشت
[ترجمه ترگمان] جوخه شانس کمی برای نجات از حمله داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: opportunity.
مترادف: opportunity
مشابه: break, occasion, possibility, prospect, time

- I would like the chance to travel someday.
[ترجمه میلاد علی پور] دوست دارم یه فرصتی پیش بیاد برم مسافرت
|
[ترجمه گوگل] دوست دارم روزی این فرصت را داشته باشم که سفر کنم
[ترجمه ترگمان] دوست دارم یه روزی برم مسافرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a risk.
مترادف: risk
مشابه: gamble, hazard

- Let's not take any chances.
[ترجمه گوگل] بیایید هیچ شانسی نگیریم
[ترجمه ترگمان] بیا ریسک نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: chances, chancing, chanced
• : تعریف: to happen by accident.
مترادف: happen

- One day, some years later, I chanced to see her in the subway.
[ترجمه گوگل] یک روز، چند سال بعد، تصادفاً او را در مترو دیدم
[ترجمه ترگمان] یک روز، چند سال بعد تصادفا او را در مترو دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It chanced that our flights arrived at exactly the same time.
[ترجمه گوگل] این اتفاق افتاد که پروازهای ما دقیقاً در همان زمان رسید
[ترجمه ترگمان] اتفاق افتاد که هواپیماهای ما درست به همان زمان رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: (informal) to take the risk of (often fol. by '"it").
مترادف: risk, venture
مشابه: attempt, hazard, try

- The antidote may not work and could cause harm, but we'll have to chance it.
[ترجمه سادات خاتمی] شاید پادزهر عمل نکند و حتّی باعث آسیب شود، امّا مجبوریم ریسک کنیم ( خطر کنیم ) .
|
[ترجمه گوگل] پادزهر ممکن است کار نکند و ممکن است باعث آسیب شود، اما ما باید شانس آن را داشته باشیم
[ترجمه ترگمان] پادزهر ممکنه کار نکنه و آسیب برسونه، اما باید بهش فرصت بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: occurring unexpectedly or at random; accidental.
مترادف: accidental, contingent, fortuitous
مشابه: casual, coincidental, haphazard, inadvertent, offhand, random, unforeseeable, unintentional, unpremeditated

- a chance encounter with an old friend
[ترجمه گوگل] یک ملاقات تصادفی با یک دوست قدیمی
[ترجمه ترگمان] که فرصت رویارویی با یک دوست قدیمی را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. chance on (or upon)
برحسب اتفاق یافتن یا ملاقات کردن

2. a chance meeting was the occasion of the renewal of their friendship
یک ملاقات تصادفی موجب تجدید دوستی آنها شد.

3. let's chance it
بیا آن را به سرنوشت واگذار کنیم.

4. no chance at all of a prosperous issue
هیچگونه امکان پایان همراه با کامیابی

5. the chance encounter of two old friends in the street
برخورد تصادفی دو دوست قدیمی در خیابان

6. by chance
تصادفا،اتفاقا،الله بختی

7. a faint chance
احتمال کم

8. a scant chance
اندکی بخت (شانس)

9. an infinitesimal chance
احتمال بسیار کم

10. a fat chance
(خودمانی) احتمال کم،غیرمیسر بودن

11. a fighting chance
احتمال کم (به بردن یا موفقیت)،روزنه ی امید

12. by any chance
تصادفا،اتفاقا

13. on the chance (or off chance) that
در صورتی که،به این احتمال که

14. stand a chance
بخت (کاری را) داشتن،شانس (موقعیت) داشتن

15. stand a chance
شانس موفقیت یا بردن و غیره را داشتن

16. take a chance
قمار کردن،به مخاطره انداختن،گشاد بازی کردن

17. don't let the chance slip by!
فرصت را از دست نده !

18. it was pure chance that led to this discovery
صرفا در اثر بخت و اقبال بود که این اکتشاف به وقوع پیوست.

19. there's yet a chance for peace
با این وجود امکان صلح وجود دارد.

20. to lose one's chance
فرصت را از دست دادن

21. we met by chance
تصادفا با هم ملاقات کردیم.

22. stand an even chance
شانس پنجاه پنجاه داشتن

23. he has an outside chance of winning the election
احتمال کمی دارد که او انتخابات را ببرد.

24. she has a good chance of winning
احتمال برنده شدن او زیاد است.

25. they gave you a chance but you blew it
به تو فرصت دادند ولی آن را از دست دادی.

26. to jump at a chance
از فرصت کمال استفاده را کردن

27. to leave things to chance
کارها را به سرنوشت واگذار کردن

28. to take a long chance
ریسک بزرگی کردن

29. to weigh up one's chance of success
امکان موفقیت خود را سنجیدن

30. an age of stir and chance
دوران جنبش و تغییر

31. he didn't even get a chance to grab a bite of food
فرصت اینکه حتی یک لقمه غذا بخورد را هم نداشت.

32. he is laying for a chance to escape
او در صدد به دست آوردن فرصت برای فرار است.

33. she was balked of the chance to see her son
به او فرصت دیدار پسرش را ندادند.

34. the holidays gave him a chance to paint the room
تعطیلات به او فرصت داد که اتاق را رنگ بزند.

35. there is not an earthly chance to win
اصلا امکان برنده شدن وجود ندارد.

36. they met by the haphazard of chance
آنان از روی تصادف روزگار با هم آشنا شدند.

37. she will succeed if once given a chance
(اگر) هر وقت به او فرصتی داده شود موفق خواهد شد.

38. victory! he doesn't have a ghost of a chance
پیروزی ! اصلا شانس آن را ندارد!

39. he put the phone down before i had a chance to answer
پیش از آنکه فرصت جواب داشته باشم تلفن را زمین گذاشت.

40. i married her outright there, while i had a chance
همانجا تا فرصت باقی بود با او ازدواج کردم.

41. ali too is a candidate, but he does not stand a chance
علی هم نامزد (انتخابات) شده است ولی شانسی ندارد.

42. parichehr was always accompanied by a chaperon and the poor lover could never find a chance to reveal his love
ندیمه ای همیشه پریچهر را همراهی می کرد و عاشق دلخسته هرگز فرصت اظهار عشق نیافت.

مترادف ها

تصادف (اسم)
hit, accidence, accident, chance, coincidence, incident, occasion, occurrence, accidentalism, concurrence, encounter, fortuity

پا (اسم)
support, strength, partner, accident, chance, happening, foot, leg, paw, bottom, ground, end, account, part, power, peg, foundation, ped, pod, playmate

فرصت (اسم)
break, chance, occasion, handle, time, opening, facility, opportunity, by-time, odds, leisure, free time, pudding time

شانس (اسم)
chance, handsel, luck, odds, fortune, fortuity

بخت (اسم)
chance, fate, luck, fortune

مجال (اسم)
chance, opportunity, leisure, excellent opportunity, lucky chance

تصادفی (صفت)
chance, accidental, random, casual, fortuitous, contingent, haphazard, by-the-way, chanceful, circumstantial, temerarious

اتفاقی (صفت)
chance, accidental, casual, fortuitous, stochastic, haphazard, chanceful, chancy, chromatic, extrinsic, fluky

اتفاق افتادن (فعل)
give, chance, occur, happen, befall, betide, hap, fall out, come to pass, come about, tide

تخصصی

[ریاضیات] تصادف، شانس، بخت، اتفاق، بختی
[آمار] شانس

انگلیسی به انگلیسی

• possibility, prospect; opportunity; fortune; risk, danger
occur, happen, take place; jeopardize, endanger
accidental, random, unexpected
if there is a chance of something happening, it is possible that it will happen.
when you take a chance, you try to do something although there is a risk of danger or failure.
something that happens by chance was not planned. also used as an adjective. e.g. ...a chance meeting.
if you chance to do something, you do it although you had not planned to; a formal use.

پیشنهاد کاربران

برخی مواقع به معنال احتمال باید ترجمه شود
فرصت، امکان
مثال: Don't miss the chance to travel while you're young.
از فرصت سفر کردن در حالی که جوان هستید، دست نکشید.
شانس: واژه انگلیسی ( chance ) از فرانسوی باستانی آمده است و از واژه پهلوی جَهِشن ( ǰahišn ) وام گرفته است!
.
جَهِش ( پهلوی: جَهِشن ) :ستاک ( بُن فعل ) جَهیدن! -
مانند: دَهِش ( دَهِشن ) ، پاداش ( پاداشن ) ، بُندَهِش ( بُندَهِشن ) و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

.
معنی: پریدن از دشواری ها، جَستَن از سختی ها، فرار کردن از بد شگونی ها، رَهیدن از گَزَندها ( خطرها ) -
بخت، اِقبال، سرنوشت، طالع، فال، خبر، شُگون ( یُمن ) ، شانس ( جَهِشن ) ، اختر، برآیند ( آمد ) ، بشارت، نوید، فرصت!
.
سرآغاز ( مقدمه ) بُندَهِش ( بُندَهِشن ) ، بند1:
pad nēk "ǰahišn", xūb murwāg, axtar nēk, pad dastwarīh [ī] yazadān - dōst, hamāg - xrad, ahlayīh - warzīdār, kirbag - dōst ī yazadān - šnās ī mēnōg - wēn ī wehān - passand, dastwar ī dēn ī weh ī māzdēsnān, anōšag - ruwān spandyād māh - windād rostam šahryār, nibištag [ī] bun - dahišnīh
معنی: به "بخت ( شانس ) " نیک و مُروای ( فالِ ) خوب ( فَرنام یا لقب هُما ) ، به نیک اختر ( خوش شگون ) ، به دستوری یزدان دوست، همه خرد، پرهیزگاری ( اَهلایی ) ورزنده، کرفه دوست، یزدان شناس، مینوبین، نیکان پسند، دستور بهدین مزدیسنان، انوشیروان اسفندیار ماه وَنداد رستم شهریار، نیک خواهم نوشت [این] نوشتۀ بُندَهِشی را
.
خوش شانس:
هوجَهِشن ( huǰahišn )
نیک جَهیشنیها ( nēk - ǰahišnīhā )
یادگار بزرگمهر، بند254:
dušāgāh ī huǰahišn
معنی: دُشاگاه ( دُژآگاه، نادانِ ) خوش شانس ( بخت، اقبال )
.
بد شانس: وَدجَهِشن ( wad - ǰahišn )
یادگار بزرگمهر، بند256:
dānāg ī wad - ǰahišn
معنی: دانای بد شانس ( بخت و اقبال )
.
شانس باهاش یاره: جَهِشن اَیار ( ǰahišn - ayār )
یادگار بزرگمهر، بند125:
tuxšāg - mard ī ǰahišn - ayār
معنی: مردِ کوشای بخت یار ( بااقبال، شانس باهاش یار بود! )

منابع• https://en.m.wikipedia.org/wiki/Chance_(name)• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa• https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa
مجال، فرصت
در جایگاه فعل معنی شانس آوردن
They chanced to find their way in the storm
آنها شانس آوردند ک راهشان را در طوفان پیدا کردند
Is there any chance you might be mistaken?
no Second chance
شانس دومی نیست
( Chance ( v. : انجام دادن کاری درحالی که برنامه ریزی نشده. البته میتونه به معناهای دیگر هم باشه مثلا What a good chance: چقد خوش شانس
هم میتونه باشه Fraek
یعنی یک چیز غریب
دوستان لطفاً لطف کنید معانی ای که خود آبادیس را نوشته را در نظرات بازنویسی نکنید. هم وقت خودتان را هدر ندهید و هم وقت مایی که دنبال معانی جدید و بیشتری میگردیم. متشکرم
chance در سه جایگاه فعل و اسم و صفت می تونه قرار بگیره.
verb:امکان داشتن، شانس داشتن
noun:شانس، فرصت
شانس
فرصت
What a big chance!!!
( علاوه بر معانی ذکر شده ) بخت و اقبال
شانسی اتفاقی
گاهی راحل و گاهی هم فرصت
A possibility that may happen
شانسی
تصادفی
برحسب اتفاق
بدون برنامه ریزی

احتمال
شانس
احتمال
فرصت
ضمنا سعی کنید توضیح انگلیسیش رو چندین بار بخونید چون لزوما هیچ یک از این معادل ها بطور صد در صد فیکس نمیشه با فارسی

فرصت دادن، فرصت یافتن
گاهی اوقات به معنی: پتانسیل
chance= شانس یا فرصت
the clerk asked the manager to give her a chance to explain
کارمند از مدیر خواست که بهش یک فرصت برای توضیح بده ⏩
فرصت
تعریف: an opportunity
جمله نمونه: If any chance arise I’ll go travel to spain
an opportunity
تصادفی
فرصت
by any chance
آیا ممکنه؟ ?Is Mr Sands awake by any chance
برای سوال مودبانه که آیا چیزی که شما فکر میکنید درست است، واقعا درست است یا خیر.

اقبال هر فرد
Opportunity
Come of your do good
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس