صفت ( adjective )
عبارات: for certain
عبارات: for certain
• (1) تعریف: without doubt; convinced; sure.
• مترادف: confident, convinced, positive, sure
• متضاد: doubtful, dubious, hesitant, uncertain, undecided
• مشابه: cocksure, doubtless, satisfied, undoubting
• مترادف: confident, convinced, positive, sure
• متضاد: doubtful, dubious, hesitant, uncertain, undecided
• مشابه: cocksure, doubtless, satisfied, undoubting
- I'm certain that she's still alive.
[ترجمه آهنگری] من مطمئن میباشن که او هنوز زنده است.|
[ترجمه جانان] من مطمئنم که او هنوز زنده است .|
[ترجمه .] من یقین دارم او هنوز زنده است .|
[ترجمه .] من مطمئن هستم که او هنوز زنده است|
[ترجمه گوگل] من مطمئن هستم که او هنوز زنده است[ترجمه ترگمان] مطمئن هستم که او هنوز زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You shouldn't be so certain about winning; there is still a chance you will lose.
[ترجمه سجاد مصلحی] تو نباید در مورد برنده شدن خیلی مطمئن باشی. هنوز یک احتمال وجود دارد که تو شکست بخوری.|
[ترجمه .] شما نباید در مورد برنده شدن آنقدر خاطر جمع باشید. هنوز شانسی هست که ببازی|
[ترجمه Nasim] نباید به برنده شدن مطمئن باشی، احتمالش هست ببازی|
[ترجمه گوگل] شما نباید در مورد برنده شدن آنقدر مطمئن باشید هنوز فرصتی هست که ببازی[ترجمه ترگمان] تو نباید انقدر درباره پیروزی مطمئن باشی؛ هنوز شانسی وجود دارد که تو شکست بخوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was certain of her husband's innocence.
[ترجمه sepehr] او مطمئن بود که همسرش بیگناه است|
[ترجمه somi] او ( مونث ) خاطر جمع بود از بی گناهی همسرش|
[ترجمه گوگل] او از بی گناهی شوهرش مطمئن بود[ترجمه ترگمان] او از بی گناهی شوهرش مطمئن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: known without question; indisputable.
• مترادف: definite, incontestable, incontrovertible, indisputable, indubitable, irrefragable, irrefutable, undeniable, undoubted, unequivocal, unquestionable
• متضاد: gray, supposed, uncertain
• مشابه: absolute, actual, apparent, bound, clear, confirmed, decisive, evident, factual, inescapable, obvious, plain, real, self-evident, true, unquestioned, valid
• مترادف: definite, incontestable, incontrovertible, indisputable, indubitable, irrefragable, irrefutable, undeniable, undoubted, unequivocal, unquestionable
• متضاد: gray, supposed, uncertain
• مشابه: absolute, actual, apparent, bound, clear, confirmed, decisive, evident, factual, inescapable, obvious, plain, real, self-evident, true, unquestioned, valid
- It is certain that our planet is not flat.
[ترجمه گوگل] مسلم است که سیاره ما صاف نیست
[ترجمه ترگمان] مسلم است که سیاره ما مسطح نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مسلم است که سیاره ما مسطح نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: fixed; definite.
• مترادف: definite, fixed, predetermined
• متضاد: indefinite, indeterminate, uncertain, undetermined
• مشابه: specific
• مترادف: definite, fixed, predetermined
• متضاد: indefinite, indeterminate, uncertain, undetermined
• مشابه: specific
- The club only admits a certain number of people each year.
[ترجمه گوگل] این باشگاه هر سال فقط تعداد معینی از افراد را می پذیرد
[ترجمه ترگمان] این باشگاه هر ساله تعداد معینی از مردم را می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این باشگاه هر ساله تعداد معینی از مردم را می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: sure to happen; inevitable.
• مترادف: assured, inevitable, sure
• متضاد: hazardous, improbable, precarious, uncertain, unlikely
• مشابه: automatic, bound, cinched, clinched, fixed, foolproof, in the cards, irrevocable, on ice, secure, settled, sure-fire, unstoppable
• مترادف: assured, inevitable, sure
• متضاد: hazardous, improbable, precarious, uncertain, unlikely
• مشابه: automatic, bound, cinched, clinched, fixed, foolproof, in the cards, irrevocable, on ice, secure, settled, sure-fire, unstoppable
- We thought success was certain.
[ترجمه گوگل] ما فکر می کردیم موفقیت قطعی است
[ترجمه ترگمان] فکر می کردیم موفقیت قطعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر می کردیم موفقیت قطعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: destined (usu. fol. by an infinitive).
• مترادف: bound, sure
• مشابه: doomed, guaranteed
• مترادف: bound, sure
• مشابه: doomed, guaranteed
- The king's nephew is now certain to inherit the throne.
[ترجمه گوگل] اکنون مسلم است که برادرزاده پادشاه تاج و تخت را به ارث خواهد برد
[ترجمه ترگمان] برادرزاده پادشاه حالا مطمئن است که وارث تاج و تخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برادرزاده پادشاه حالا مطمئن است که وارث تاج و تخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We all thought the horse was certain to win.
[ترجمه گوگل] همه ما فکر می کردیم که اسب قطعا برنده خواهد شد
[ترجمه ترگمان] همه فکر می کردیم اسب می تواند برنده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه فکر می کردیم اسب می تواند برنده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: not specified but assumed to be known.
• مترادف: particular
• مشابه: specific
• مترادف: particular
• مشابه: specific
- A certain gentleman asked me for your phone number today.
[ترجمه گوگل] امروز یکی از آقایان از من شماره تلفن شما را خواست
[ترجمه ترگمان] یه آقای محترم امروز شماره تلفنت رو ازم پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه آقای محترم امروز شماره تلفنت رو ازم پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: small in amount, but noticeable.
• مترادف: slight
• مشابه: appreciable, discernible, noticeable, observable, perceptible
• مترادف: slight
• مشابه: appreciable, discernible, noticeable, observable, perceptible
- He has a certain arrogance that I find irritating.
[ترجمه گوگل] او غرور خاصی دارد که به نظر من آزاردهنده است
[ترجمه ترگمان] اون یه تکبر خاصی داره که من irritating پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه تکبر خاصی داره که من irritating پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
ضمیر ( pronoun )
• : تعریف: an unspecified but finite number; some.
• مترادف: some
• مشابه: a few, several
• مترادف: some
• مشابه: a few, several
- Certain of her friends criticized her decision to quit.
[ترجمه گوگل] برخی از دوستانش از تصمیم او برای استعفا انتقاد کردند
[ترجمه ترگمان] برخی از دوستانش از تصمیم وی برای استعفا انتقاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی از دوستانش از تصمیم وی برای استعفا انتقاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید