convincing

/kənˈvɪnsɪŋ//kənˈvɪnsɪŋ/

معنی: متقاعد کننده
معانی دیگر: مجاب کننده، باور انگیز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: able to make one believe in the validity or truth of what is being presented.
مترادف: persuasive
متضاد: dubious, unconvincing, unpersuasive
مشابه: believable

- The very articulate doctor was a convincing witness.
[ترجمه گوگل] دکتر بسیار خوش بیان شاهد قانع کننده ای بود
[ترجمه ترگمان] این دکتر صریح یک شاهد متقاعد کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The actor's American accent is so convincing that audiences find it hard to believe that he is British.
[ترجمه گوگل] لهجه آمریکایی این بازیگر به قدری متقاعد کننده است که تماشاگران به سختی می توانند انگلیسی بودن او را باور کنند
[ترجمه ترگمان] لهجه آمریکایی به قدری قانع کننده است که به نظر می رسد تماشاگران باور دارند که او انگلیسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. convincing him was quite a job
مجاب کردن او کار کاملا شاقی بود.

2. his argument was quite convincing a corker!
استدلال او کاملا مجاب کننده و بسیار خوب بود.

3. his arguments were thoroughly convincing
استدلال های او کاملا متقاعد کننده بود.

4. I found his argument pretty convincing.
[ترجمه ناشناس] جر و بحث أو بسیار متقاعدم کرد
|
[ترجمه محدثه فرومدی] من استدلال او را بسیار قانع کننده یافتم
|
[ترجمه فرشاد] استدلالش برای من تا حدی قانع کننده بود .
|
[ترجمه علی حیدر] من استدلال او را بسیار قانع کننده دیدم.
|
[ترجمه گوگل]من استدلال او را بسیار قانع کننده یافتم
[ترجمه ترگمان]جر و بحث او قانع کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His arguments sound convincing but they're based on delusion.
[ترجمه گوگل]استدلال های او قانع کننده به نظر می رسد، اما آنها مبتنی بر توهم هستند
[ترجمه ترگمان]استدلالات او قانع کننده است، اما آن ها مبتنی بر توهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She sounded very convincing to me .
[ترجمه گوگل]او به نظر من بسیار قانع کننده بود
[ترجمه ترگمان]او به نظر من خیلی قانع کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There is convincing evidence of a link between exposure to sun and skin cancer.
[ترجمه گوگل]شواهد قانع کننده ای از ارتباط بین قرار گرفتن در معرض آفتاب و سرطان پوست وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شواهد قانع کننده ای دال بر ارتباط بین قرار گرفتن در معرض آفتاب و سرطان پوست وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He further rationalized his activity by convincing himself that he was actually promoting peace.
[ترجمه گوگل]او با متقاعد کردن خود به اینکه واقعاً صلح را ترویج می کند، فعالیت خود را منطقی تر کرد
[ترجمه ترگمان]او بیشتر فعالیت خود را با متقاعد کردن خودش توجیه می کند که او در واقع ترویج صلح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Taylor wants a convincing victory to erase doubts about his team's ability to reach the World Cup finals.
[ترجمه گوگل]تیلور به دنبال یک پیروزی قانع کننده است تا تردیدها در مورد توانایی تیمش برای رسیدن به فینال جام جهانی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]تیلور یک پیروزی قانع کننده می خواهد تا شک در مورد توانایی تیمش برای رسیدن به فینال جام جهانی را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They invented a very convincing alibi.
[ترجمه گوگل]آنها ابداع بسیار قانع کننده ای ابداع کردند
[ترجمه ترگمان]اونا یه بهونه قانع کننده برای متقاعد کردن اختراع کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He put forward some very convincing arguments.
[ترجمه گوگل]او استدلال های بسیار قانع کننده ای ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او چند بحث بسیار قانع کننده را مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Courtenay played the role in an utterly convincing way.
[ترجمه گوگل]کورتنی این نقش را به شیوه ای کاملا متقاعدکننده ایفا کرد
[ترجمه ترگمان]کورتنی این نقش را به طرزی بسیار قانع کننده ایفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Compulsion will never result in convincing them.
[ترجمه گوگل]اجبار هرگز منجر به متقاعد کردن آنها نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]Compulsion هرگز منجر به متقاعد کردن آن ها نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متقاعد کننده (صفت)
cogent, convincing, persuasive

تخصصی

[حسابداری] متقاعدکننده

انگلیسی به انگلیسی

• persuasive, influential
persuasion, influencing, swaying
if someone is convincing, you believe that what they say is true.
if something is convincing, it has qualities which make you believe that it is true, real, or beyond doubt.

پیشنهاد کاربران

باوراننده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : convince
✅️ اسم ( noun ) : conviction
✅️ صفت ( adjective ) : convinced / convincing
✅️ قید ( adverb ) : convincingly
باورپذیر، خرسندکننده، بسنده
متقاعد/قانع کننده
I don't need much convincing : من نیاز چندانی به قانع شدن ندارم
( برای قانع کردنم لازم نیست خیلی کارای عجیبی انجام بدی چون همین الانشم از ته دل راضیم )
نافذ، گیرا، قاطع، کوبنده، دندان شکن، مطمئن، با طمأنینه، چشمگیر
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
متقاعد کننده ، مجاب کننده ، قانع کننده ، باور پذیر
چشم نواز
قانع کننده، متقاعد کننده
به معنای" مقتدرانه" هم هست .
مثال : convincing victory پیروزی مقتدرانه
متقاعد کننده
( کاملا ) قابل قبول
باور پذیر
قابل باور ( که هیچ کس شک نمیکنه! )
capable of causing someone to believe that something is true or real.
( همه رو میتونی متقاعد کنی که . . . )
You should make a very convincing N*zi!!!

مجاب کننده
قانع کننده،
پذیرفتنی،
باور کردنی!
باورپذیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس