compelling

/kəmˈpelɪŋ//kəmˈpelɪŋ/

وادار کننده، تحمیلگر، الزام آور، (بیشتر در مورد رمان و نمایش و غیره) گیرا، بسیار جالب، آنچه که سخت تحت تاثیر قرار دهد، (در مورد استدلال و غیره) مجاب کننده، قانع کننده، قانع کننده compelling reasons دلایل قانع کننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: exerting a strong hold on the attention.

- Her compelling performance made us forget our troubles.
[ترجمه عطار] اجرای تاثیرگذار او باعث شد مشکلاتمان را فراموش کنیم
|
[ترجمه گوگل] عملکرد قانع کننده او باعث شد مشکلات خود را فراموش کنیم
[ترجمه ترگمان] عملکرد قانع کننده او باعث شد که ما مشکلات خود را فراموش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: powerfully convincing.

- Her compelling argument brought many around to her side.
[ترجمه گوگل] استدلال قانع کننده او بسیاری را به سمت او کشاند
[ترجمه ترگمان] استدلال قانع کننده او بسیاری را به کنار خود کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. compelling circumstances
شرایط الزام آور

2. compelling reasons
دلایل قانع کننده

3. a compelling story
داستانی گیرا

4. The evidence was so compelling that he felt constrained to accept it.
[ترجمه چکامه] شواهد چنان قانع کننده بود که او احساس کرد چاره ای بجز پذیرش ندارد
|
[ترجمه گوگل]شواهد آنقدر قانع کننده بود که او احساس می کرد مجبور به پذیرش آن بود
[ترجمه ترگمان]شواهد چنان قانع کننده بود که احساس می کرد مجبور است آن را بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lucy had no compelling reason to go into town.
[ترجمه گوگل]لوسی هیچ دلیل قانع کننده ای برای رفتن به شهر نداشت
[ترجمه ترگمان]لوسی دلیل قانع کننده ای برای رفتن به شهر نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She found his story so compelling that she had forgotten to drink wine.
[ترجمه گوگل]او داستان او را چنان قانع کننده یافت که نوشیدن شراب را فراموش کرده بود
[ترجمه ترگمان]داستان خود را چنان برانگیخته بود که فراموش کرده بود شراب بنوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His prose as always lucid and compelling.
[ترجمه گوگل]نثر او مثل همیشه شفاف و قانع کننده است
[ترجمه ترگمان]نثر او همواره روشن و قانع کننده می نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She has written a huge and compelling family saga.
[ترجمه گوگل]او یک حماسه خانوادگی بزرگ و قانع کننده نوشته است
[ترجمه ترگمان]او یک حماسه خانوادگی بزرگ و قانع کننده نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her latest book makes compelling reading.
[ترجمه گوگل]آخرین کتاب او خواندن قانع کننده است
[ترجمه ترگمان]آخرین کتاب او خواندن را اجباری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The court was presented with compelling evidence that she'd murdered her husband.
[ترجمه علیرضا] به دادگاه شواهد قانع کننده ای مبنی براینکه او شوهرش را کشته بود ارائه شد
|
[ترجمه گوگل]به دادگاه شواهد قانع کننده ای ارائه شد مبنی بر اینکه او شوهرش را به قتل رسانده است
[ترجمه ترگمان]دادگاه با شواهدی مبنی بر کشته شدن شوهرش به دادگاه ارائه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He felt a compelling need to tell someone about his idea.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که نیاز قانع کننده ای دارد تا ایده خود را به کسی بگوید
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد نیاز شدیدی به گفتن یک نفر در مورد این ایده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is compelling, spectral, fascinating, an unforgettably unique performer.
[ترجمه گوگل]او قانع کننده، طیفی، جذاب، مجری فراموش نشدنی منحصر به فرد است
[ترجمه ترگمان]او جذاب، شبح وار، جذاب، و اجرا کننده منحصر به فرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The play's mordant comedy makes for compelling viewing.
[ترجمه گوگل]کمدی خفن نمایشنامه تماشای جذابی را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]کمدی کوبنده (play)باعث جلب توجه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I found the whole film very compelling.
[ترجمه گوگل]به نظر من کل فیلم بسیار قانع کننده بود
[ترجمه ترگمان]من کل فیلم را خیلی جذاب یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is no logically compelling argument to support their claims.
[ترجمه گوگل]هیچ استدلال منطقی قانع کننده ای برای حمایت از ادعاهای آنها وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ بحث منطقی منطقی برای حمایت از ادعاها وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The case for greater nationalization is compelling.
[ترجمه گوگل]پرونده ملی شدن بیشتر قانع کننده است
[ترجمه ترگمان]مورد for بزرگ تر اجباری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It's a fairly compelling argument for going.
[ترجمه گوگل]این یک استدلال نسبتا قانع کننده برای رفتن است
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال قانع کننده برای رفتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• convincing, persuasive; binding, constraining; urgent, pressing
a compelling argument or reason for something convinces you that it is true or right.

پیشنهاد کاربران

غیرقابل اجتناب و وسوسه انگیز
ناگریز
مجاب کننده
قابل توجه
چیز و یا موقعیتی که نمی توان از آن چشم پوشی کرد و نادیده گرفت
قانع کننده
محکم. مستدل
شاخص ، برجسته
a compelling novelist
یک رمان نویس شاخص
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compel
اسم ( noun ) : compulsion
صفت ( adjective ) : compulsive / compulsory / compelling
قید ( adverb ) : compulsively / compulsorily / compellingly
✅ ( در مورد استدلال و غیره ) مجاب کننده - قانع کننده
1 ) . . .
decisions made as a teenager are more directly impactful on the future. The arguments made above are compelling but also difficult to verify beyond the purely theoretical. The choices a teenager makes have tangible effects
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
2 ) There is also a compelling reason to argue that political leaders should focus on housing problems. Lack of housing is also the reason why people get a lot of diseases. A good example is homeless people. They do not have any places to go so they need to stay outside. It will be worse if the weather is cold.
معنای دوستمون:
✅ ( عکس، فیلم، نمایش و . . . ) گیرا، جالب، جلب توجه کننده ، جذاب
Glory to Ukraine! Photographers from the country put on a 💥compelling💥 show

compelling ( adj ) = مجاب کننده، قانع کننده/گیرا، جالب، جلب توجه کننده ، جذاب/الزام آور، ناگزیر
compelling arguments = استدلال های مجاب کننده
compelling reasons = دلایل قانع کننده
compelling evidence = شواهد قانع کننده
...
[مشاهده متن کامل]

a compelling story = یک داستان جذاب ( جالب )
examples:
1 - his eyes were strangely compelling.
چشمان او به طرز عجیبی گیرا بودند.
2 - the lawyer's plea was made in a compelling manner.
درخواست وکیل به شیوه ای الزام آور ( ناگزیر ) مطرح شد.
3 - It's a fairly compelling argument for going.
این استدلال نسبتاً قانع کننده ای برای رفتن است.
4 - I found the whole film very compelling.
به نظر من کل فیلم بسیار جذاب بود.
5 - His account of his life is one of the most compelling autobiographies I’ve read.
شرح زندگی او یکی از جالب ترین زندگینامه هایی است که خوانده ام.

compel as a Verb:
مجبور کردن
Compelling as an Adj
جذاب و هیجان انگیز
خیلی قوی
گیرا، جذاب
جالب توجه،
ایجابی
مستدل، موجه، با پشتوانه، مجاب کننده، متقاعد کننده، قانع کننده، قوی
موثر، متقاعد کننده، تاثیرگذرا
if a reason, argument, etc. is compelling, it makes you believe it or accept it because it is so strong
urgently requiring attention
having a powerful and irresistible effect
...
[مشاهده متن کامل]

very interesting or exciting, so that you have to pay attention
convincing
demanding attention
forceful

متقاعدکننده
بسیار قابل توجه و قابل تحسین
قطعی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس