call the shots


(در کتابخانه) فیش یا کارتی که مشتریان عنوان و شماره ی کتاب مورد علاقه ی خود را روی آن می نویسند، 1- دستور دادن، فرمان دادن 2- کارها را سرپرستی کردن، اداره کردن

جمله های نمونه

1. He isn't in a position to call the shots here.
[ترجمه A.C.E] او در اینجا در موقعیتی نیست که تصمیم گیری های مهم را انجام دهد
|
[ترجمه usef] او در اینجا مسئولیتی ندارد
|
[ترجمه ایمان حجتی] او اینجا در جایگاهی نیست که دستور بده. او اینجا در جایگاهی نیست که حرف حرف اون باشه
|
[ترجمه گوگل]او در موقعیتی نیست که بخواهد این عکس ها را اینجا بخواند
[ترجمه ترگمان]او در موقعیتی نیست که به افراد اینجا زنگ بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The directors call the shots and nothing happens without their say-so.
[ترجمه A.C.E] مدیران دستور می دهند و هبچ چیز بدون گفتن آنها اتفاق نمی افتد
|
[ترجمه گوگل]کارگردان ها نماها را صدا می زنند و هیچ چیز بدون حرف آنها اتفاق نمی افتد
[ترجمه ترگمان]مدیران این عکس ها را صدا می زنند و هیچ اتفاقی بدون گفتن آن ها رخ نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Directors call the shots and nothing happens on set without their say-so.
[ترجمه گوگل]کارگردان ها نماها را صدا می زنند و هیچ اتفاقی سر صحنه فیلمبرداری بدون حرف آنها نمی افتد
[ترجمه ترگمان]مدیران این عکس ها را صدا می زنند و هیچ اتفاقی نخواهد افتاد بدون این که آن ها بگویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Watching outsiders call the shots is not easy.
[ترجمه گوگل]تماشای بیرونی ها که این عکس ها را صدا می زنند آسان نیست
[ترجمه ترگمان]تماشای افراد غریبه به این عکس ها آسان نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Simple-ad men call the shots and they want gullible audiences.
[ترجمه گوگل]مردان ساده تبلیغاتی، شات ها را صدا می کنند و مخاطبان ساده لوح می خواهند
[ترجمه ترگمان]مردان تبلیغ ساده این عکس ها را می خوانند و افراد ساده لوح و ساده لوح را می خواهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Taliban now call the shots.
[ترجمه حبیب] طالبان اکنون تصمیم گیرنده هستند
|
[ترجمه گوگل]طالبان اکنون به این تیراندازی ها می گویند
[ترجمه ترگمان]طالبان اکنون این تیراندازی ها را تکرار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was time for me to call the shots.
[ترجمه گوگل]وقت آن رسیده بود که من شوت ها را صدا کنم
[ترجمه ترگمان] وقتش بود که به the زنگ بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Typically, a single company cannot call the shots that transform an industry.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، یک شرکت به تنهایی نمی‌تواند مواردی را که یک صنعت را متحول می‌کند، بخواند
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، یک شرکت نمی تواند عکس هایی را که یک صنعت را متحول می کند، صدا بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was time for me to call the shots. 'Our promise must be kept. '
[ترجمه گوگل]وقت آن رسیده بود که من شوت ها را صدا کنم به قول ما باید عمل کنیم '
[ترجمه ترگمان] وقتش بود که به the زنگ بزنم قول ما باید نگه داشته بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Oh, he likes to call the shots around here.
[ترجمه گوگل]اوه، او دوست دارد عکس های اطراف را صدا کند
[ترجمه ترگمان]اوه، اون دوست داره این دور و بر عکس بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So last year the stuntmen decided to call the shots and directed a movie of their own. "The Green Dragon Gang" is a self-funded movie costing just RMB 50, 000.
[ترجمه گوگل]بنابراین سال گذشته بدلکاران تصمیم گرفتند که این فیلم را بسازند و فیلمی را برای خود کارگردانی کردند «باند اژدهای سبز» یک فیلم با سرمایه شخصی است که فقط 50000 یوان هزینه دارد
[ترجمه ترگمان]در سال گذشته، stuntmen تصمیم گرفت که این عکس ها را بخواند و کارگردانی فیلم خود را کارگردانی کند \" دسته اژدهای سبز \" یک فیلم با بودجه خود است که تنها ۵۰ هزار RMB هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Well, you call the shots.
[ترجمه مبینا] خب ؛شما تصمیم بگیرید
|
[ترجمه گوگل]خوب، شما به شات ها زنگ بزنید
[ترجمه ترگمان] خب، تو به the زنگ بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was a job in which she was able to call the shots.
[ترجمه گوگل]این شغلی بود که در آن او می‌توانست شلیک کند
[ترجمه ترگمان]این شغلی بود که او قادر به تماس با آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

هر چی من بگم همون
حرف حرفمنه
to be the person who controls or organizes a situation
فردی که شرایط را کنترل یا سازماندهی می کند.
1. As the CEO of the company, she was the one who called the shots and made all of the major decisions.
...
[مشاهده متن کامل]

2. The coach is the one who calls the shots on the field, deciding which plays to run and which players to put in.
3. The top executives at the firm call the shots when it comes to setting the company's strategy and determining its direction.
4. In this relationship, he's the one who calls the shots and makes all the important decisions.
5. The manager delegated some tasks to the team, but ultimately she was the one who called the shots and had the final say.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/call-the-shots
حرف آخر را زدن
to be in charge, to give order, to make the decisions
مسئول بودن ، دستور دادن ، تصمیم گیرنده بودن
you may know everything, but here in the gym I call the shots
اختیار همه چیز را در دست داشتن، همه کاره جایی یا چیزی بودن
Phrase :
Call the tune
Be in charge
مسئول بودن
ابتکار عمل را در تصمیم گیری برای انجام کاری به دست گرفتن
تصمیم گیرنده نهایی بودن
به عنوان مثال :
we believe in parents and teachers calling the shots
منابع• https://www.lexico.com/definition/call_the_shots
تصمیم گیرنده
او در موقعتی نیست که حرف حرف اون باشه

حرف حرفه منه
دستور دادن
رییس بازی درآوردن
( اینجا ) من دستور میدم!!
- مسئول امور بودن to be in charge
- دستور دادن to give orders
- تصمیم گیرنده بودن to take decision in a particular situation
- حرف اول را زدن و کنترل امور را در اختیار گرفتن
...
[مشاهده متن کامل]

To have the control of the situation or process
• She is determined to call the shots

I call the shots
حرف، حرف منه
انجام دادن تصمیم گیری های مهم و قدرت کامل داشتن
حرف روی حرف کسی نبودن؛ سردسته و رئیس بودن
I call the shots
من میگم چیکار کنی، اختیارت دست منه
صاحب اختیار بودن
دستور دادن. هر چی گفتن و همان شدن.
?you still think you can call the shots هنوز فکر میکنی هر چی بگی همونه؟ هنوز فکر میکنی میتونی دستور بدی؟

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس