فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: broadcasts, broadcasting, broadcast, broadcasted
حالات: broadcasts, broadcasting, broadcast, broadcasted
• (1) تعریف: to transmit over television or radio.
• مترادف: radio, telecast, televise, transmit
• مشابه: carry, publicize, send
• مترادف: radio, telecast, televise, transmit
• مشابه: carry, publicize, send
- The radio station broadcasts the news at seven o'clock.
[ترجمه نگین] پخش شدن برنامه از طریق رادیو|
[ترجمه اکبر ابراهیمی] ایستگاه رادیویی اخبار را در در ساعت هفت پخش می کند.|
[ترجمه Hasti] ایستگاه رادیویی ساعت هفت اخبار را پخش میکند|
[ترجمه پانی] ایستگاه رادیویی اخبار را ساعت هفت پخش میکند|
[ترجمه sami] مرکز رادیو ساعت هفت اخبار را پخش می کند.|
[ترجمه گوگل] رادیو این خبر را ساعت هفت پخش می کند[ترجمه ترگمان] ایستگاه رادیویی اخبار را ساعت هفت پخش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The show will be broadcast live from Washington.
[ترجمه اکبر ابراهیمی] این نمایش به صورت زنده از واشنگتن پخش خواهد شد.|
[ترجمه علی زاده] پخش رادیو تلویزیونی|
[ترجمه گوگل] این برنامه به صورت زنده از واشنگتن پخش خواهد شد[ترجمه ترگمان] این برنامه زنده از واشنگتن پخش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to spread broadly over an area; disseminate.
• مترادف: disperse, disseminate, sow, spread
• مشابه: circulate, dispense, distribute, noise, propagate, scatter, sprinkle, strew, transmit
• مترادف: disperse, disseminate, sow, spread
• مشابه: circulate, dispense, distribute, noise, propagate, scatter, sprinkle, strew, transmit
- Don't broadcast what I've just told you over the whole school.
[ترجمه اکبر ابراهیمی] آن چیزی را که من فقط به شما گفتم را در کل مدرسه جار نزنید.|
[ترجمه گوگل] آنچه را که به شما گفتم در کل مدرسه پخش نکنید[ترجمه ترگمان] چیزی رو که الان تو کل مدرسه بهت گفتم پخش نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The seed should be broadcast evenly over the soil.
[ترجمه گوگل] بذر باید به طور یکنواخت روی خاک پخش شود
[ترجمه ترگمان] دانه باید بصورت یکدست روی خاک پخش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانه باید بصورت یکدست روی خاک پخش شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to transmit a program or message over radio or television.
• مترادف: radio, telecast, televise
• مشابه: transmit
• مترادف: radio, telecast, televise
• مشابه: transmit
- What frequency does the station broadcast on?
[ترجمه اکبر ابراهیمی] ایستگاه بر روی چه فرکانسی به روی پخش می رود.|
[ترجمه گوگل] ایستگاه از چه فرکانسی پخش می کند؟[ترجمه ترگمان] ایستگاه از چه فرکانسی پخش می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We broadcast to a huge audience.
[ترجمه اکبر ابراهیمی] ما برای حجم عظیمی از مخاطبین پخش ( برنامه ) داریم.|
[ترجمه گوگل] ما برای مخاطبان زیادی پخش می کنیم[ترجمه ترگمان] ما به مخاطبان زیادی برنامه پخش کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a single television or radio program.
• مترادف: program, show, telecast
• مترادف: program, show, telecast
- The television broadcast of the wedding was watched by millions of people.
[ترجمه گوگل] پخش تلویزیونی عروسی توسط میلیون ها نفر تماشا شد
[ترجمه ترگمان] پخش تلویزیونی این عروسی توسط میلیون ها نفر تحت نظارت قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پخش تلویزیونی این عروسی توسط میلیون ها نفر تحت نظارت قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you see last night's broadcast of the news?
[ترجمه اکبر ابراهیمی] آیا شما دیشب پخش اخبار را مشاهده کردید؟|
[ترجمه Navid_soran] پخش اخبار دیشب رو دیدی ( دیدین )|
[ترجمه گوگل] پخش خبر دیشب رو دیدی؟[ترجمه ترگمان] اخبار دیشب رو دیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: anything that is transmitted over television or radio.
• مترادف: telecast, transmission
• مشابه: bulletin
• مترادف: telecast, transmission
• مشابه: bulletin
- The troops listened to the military broadcasts on the camp radio.
[ترجمه گوگل] نیروها به برنامه های نظامی از رادیو اردوگاه گوش می دادند
[ترجمه ترگمان] سربازان به گزارش های نظامی در رادیو کمپ گوش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازان به گزارش های نظامی در رادیو کمپ گوش دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They were accused of making illegal broadcasts.
[ترجمه گوگل] آنها متهم به پخش غیرقانونی بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها متهم به ساخت برنامه های غیر قانونی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها متهم به ساخت برنامه های غیر قانونی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you hear the broadcast of the names of the winners?
[ترجمه گوگل] پخش اسامی برندگان را شنیدید؟
[ترجمه ترگمان] اخبار اسم برنده رو شنیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اخبار اسم برنده رو شنیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a method of sowing seed by scattering it randomly over the soil.
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: transmitted over television or radio.
• مترادف: on the air
• مترادف: on the air
• (2) تعریف: of or pertaining to transmission over television or radio.
• مشابه: radio
• مشابه: radio
- broadcast journalism
[ترجمه گوگل] پخش روزنامه نگاری
[ترجمه ترگمان] خبرنگاری را پخش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خبرنگاری را پخش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: broadcaster (n.)
مشتقات: broadcaster (n.)
• : تعریف: so as to be widely disseminated over an area.
• مشابه: far and wide
• مشابه: far and wide