صفت ( adjective )
حالات: brighter, brightest
حالات: brighter, brightest
• (1) تعریف: filled with, reflecting, or emitting much light; shining.
• مترادف: alight, brilliant, effulgent, glittering, illuminated, incandescent, radiant, shining, shiny
• متضاد: black, dark, dim, dull, murky, shadowy, shady, somber
• مشابه: beamy, burning, dazzling, garish, glaring, glowing, lambent, light, luminary, lustrous, molten, resplendent, strong
• مترادف: alight, brilliant, effulgent, glittering, illuminated, incandescent, radiant, shining, shiny
• متضاد: black, dark, dim, dull, murky, shadowy, shady, somber
• مشابه: beamy, burning, dazzling, garish, glaring, glowing, lambent, light, luminary, lustrous, molten, resplendent, strong
- Outside seemed so bright after being in the dark theater.
[ترجمه زینب زرمسلک ] بعد از خروج از سالن تئاتر، بیرون خیلی روشن به نظر می رسید.|
[ترجمه ب گنج جو] بعد از اینکه از اون سالن تاریک تئاتر بیرون اومدیم، فضای خارج سالن بیش از حد روشن و براق به نظر می رسید.|
[ترجمه احمد] بیرون پس از حضور در تئاتر تاریک بسیار روشن به نظر می رسید.|
[ترجمه گوگل] بیرون پس از حضور در تئاتر تاریک بسیار روشن به نظر می رسید[ترجمه ترگمان] کمی بعد از اینکه در تئاتر تاریک بود، خیلی روشن به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our sun is bright, but not as bright as some other stars.
[ترجمه گلی] خورشید ما درخشان است اما نه مثل باقی ستاره ها|
[ترجمه آ یا] خورشید روشن است ولی نه به رو شنایی بقیه ی ستاره ها|
[ترجمه احمد] خورشید ما درخشان است، اما نه به روشنایی برخی از ستاره های دیگر.|
[ترجمه گوگل] خورشید ما درخشان است، اما نه به روشنایی برخی از ستاره های دیگر[ترجمه ترگمان] خورشید درخشان است، اما نه به روشنی ستارگان دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: brilliant or vivid, as in color or gloss.
• مترادف: brilliant, vivid
• متضاد: dim, dingy, drab, dull, dusty, neutral, soft, somber, subdued
• مشابه: colorful, gay, glowing, intense, rich, strong, wild
• مترادف: brilliant, vivid
• متضاد: dim, dingy, drab, dull, dusty, neutral, soft, somber, subdued
• مشابه: colorful, gay, glowing, intense, rich, strong, wild
- The house is painted a bright yellow.
[ترجمه شک دارم درسته یا نه] رنگ خانه زرد روشن است.|
[ترجمه ..] خانه به رنگ زرد روشن رنگ آمیزی شده است|
[ترجمه گوگل] خانه به رنگ زرد روشن رنگ آمیزی شده است[ترجمه ترگمان] خانه زرد روشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: quick to learn; intelligent.
• مترادف: brainy, brilliant, intelligent, quick, smart
• متضاد: dense, dull, slow
• مشابه: clever, intellectual, light, quick-witted, resourceful, sharp
• مترادف: brainy, brilliant, intelligent, quick, smart
• متضاد: dense, dull, slow
• مشابه: clever, intellectual, light, quick-witted, resourceful, sharp
- She's a bright child, so she'll soon catch up to the rest of the class.
[ترجمه احمد] او بچه باهوشی است، بنابراین به زودی به بقیه کلاس خواهد رسید|
[ترجمه گوگل] او بچه باهوشی است، بنابراین به زودی به بقیه کلاس خواهد رسید[ترجمه ترگمان] او بچه باهوشی است، به همین زودی به بقیه کلاس می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: marked by favorable circumstances; promising.
• مترادف: favorable, promising, rosy
• متضاد: dim, grim
• مشابه: auspicious, encouraging, hopeful, opportune, optimistic, propitious, prosperous, rose-colored, roseate, successful
• مترادف: favorable, promising, rosy
• متضاد: dim, grim
• مشابه: auspicious, encouraging, hopeful, opportune, optimistic, propitious, prosperous, rose-colored, roseate, successful
- He has a bright future ahead of him.
[ترجمه رضیه احمدی] آینده درخشانی در انتظار اوست.|
[ترجمه گوگل] او آینده درخشانی در پیش دارد[ترجمه ترگمان] او آینده درخشانی در پیش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: marked by liveliness; cheerful.
• مترادف: cheerful, happy, merry, sparkling, sunny
• متضاد: grim, subdued
• مشابه: gay, joyful, joyous, lively
• مترادف: cheerful, happy, merry, sparkling, sunny
• متضاد: grim, subdued
• مشابه: gay, joyful, joyous, lively
- She livens up the place with her bright personality.
[ترجمه مریم] او با شخصیت درخشانش مکان رو تکان می دهد|
[ترجمه گوگل] او با شخصیت درخشان خود این مکان را زنده می کند[ترجمه ترگمان] او با شخصیت درخشانی اینجا را ترک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bright expression on her face told us there was good news.
[ترجمه گوگل] حالت روشن صورت او به ما می گفت که خبر خوبی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] حالت روشن چهره او به ما گفت که خبره ای خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالت روشن چهره او به ما گفت که خبره ای خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: brighter, brightest
حالات: brighter, brightest
• : تعریف: in a radiant or shining manner; brightly.
• مترادف: brilliantly, radiantly
• مترادف: brilliantly, radiantly
- The stars seem to shine brighter in the countryside.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که ستارگان در حومه شهر بیشتر می درخشند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که ستارگان در ییلاقات روشن تر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که ستارگان در ییلاقات روشن تر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: brightly (adv.)
مشتقات: brightly (adv.)
• : تعریف: (pl.) the high beam of automotive vehicle headlights. (Cf. dim.)
• مترادف: high beam
• مترادف: high beam
- You should put on your brights in this dark road.
[ترجمه مریم] تو باید هوشت را در این جاده تاریک بگذاری|
[ترجمه گوگل] در این جاده تاریک باید چراغ های روشن خود را بپوشید[ترجمه ترگمان] تو باید brights رو توی این جاده تاریک بذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید