صفت ( adjective )
حالات: briefer, briefest
حالات: briefer, briefest
• (1) تعریف: short in duration.
• مترادف: short, short-lived, transient, transitory
• متضاد: eternal, long
• مشابه: ephemeral, fleeting, fugitive, impermanent, little, momentary, passing, temporal, temporary
• مترادف: short, short-lived, transient, transitory
• متضاد: eternal, long
• مشابه: ephemeral, fleeting, fugitive, impermanent, little, momentary, passing, temporal, temporary
- We had only a brief conversation because he was in a hurry.
[ترجمه گوگل] چون عجله داشت فقط صحبت کوتاهی داشتیم
[ترجمه ترگمان] ما فقط یک مکالمه مختصر داشتیم چون عجله داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما فقط یک مکالمه مختصر داشتیم چون عجله داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: using the minimum number of words; terse or concise.
• مترادف: compact, concise, laconic, succinct, summary, terse, thumbnail
• مشابه: compendious, condensed, crisp, elliptical, pithy, shortened, sketchy, to the point
• مترادف: compact, concise, laconic, succinct, summary, terse, thumbnail
• مشابه: compendious, condensed, crisp, elliptical, pithy, shortened, sketchy, to the point
- Please be brief and get to the point.
[ترجمه گوگل] لطفا مختصر باشید و سر اصل مطلب بروید
[ترجمه ترگمان] لطفا کوتاه بیا و سر اصل مطلب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا کوتاه بیا و سر اصل مطلب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of clothing, short, small, or revealing.
• مترادف: revealing, scanty
• مترادف: revealing, scanty
- That skirt is a bit brief to wear to the office, don't you think?
[ترجمه فرانک] فکر نمیکنی این دامن برای پوشیدن در دفتر کمی کوتاه است؟|
[ترجمه عماد] این دامن واسه محیط اداری یه کم کوتاهه. خودت اینطور فکر نمی کنی؟|
[ترجمه محمد] این دامن کمی کوتاهه برای پوشیدن تو دفتر، تو اینجوری فکر نمیکنی؟|
[ترجمه گوگل] این دامن برای پوشیدن در دفتر کمی کوتاه است، فکر نمی کنید؟[ترجمه ترگمان] فکر نمی کنی که این دامن کوتاه برای پوشیدن لباس کوتاه است، اینطور نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: hold a brief for
عبارات: hold a brief for
• (1) تعریف: a short, concise synopsis or statement.
• مترادف: abstract, capsule, outline, pr�cis, summary, synopsis
• مشابه: compendium, memorandum, precis
• مترادف: abstract, capsule, outline, pr�cis, summary, synopsis
• مشابه: compendium, memorandum, precis
- You'll understand the report better if you read the brief first.
[ترجمه گوگل] اگر ابتدا خلاصه را بخوانید، گزارش را بهتر متوجه خواهید شد
[ترجمه ترگمان] اگر نامه را زودتر بخوانی، این گزارش را بهتر درک می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر نامه را زودتر بخوانی، این گزارش را بهتر درک می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a formal outline of information and arguments used in a legal case or other matter.
• مشابه: argument, defense, document, memorandum, outline
• مشابه: argument, defense, document, memorandum, outline
- The lawyer looked over his brief once more before going up to the courtroom.
[ترجمه نجمه] وکیل قبل ازورودبه جلسه ی دادگاه باردیگرخلاصه ی دعوی رابررسی کرد.|
[ترجمه گوگل] وکیل قبل از رفتن به دادگاه یک بار دیگر به خلاصه خود نگاه کرد[ترجمه ترگمان] وکیل بار دیگر پیش از رفتن به تالار دادگاه نگاهی کوتاه به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (pl.) close-fitting underpants for males or females that extend from the tops of the legs to the waist.
• مترادف: drawers, underpants, undershorts
• مشابه: trunks, underclothes, undergarment, underwear
• مترادف: drawers, underpants, undershorts
• مشابه: trunks, underclothes, undergarment, underwear
- He prefers briefs to boxer shorts.
[ترجمه حمید] او شورت کوتاه را به شرت بوکس ( که بلند است ) ترجیح می دهد|
[ترجمه گوگل] او شورت را به شورت بوکس ترجیح می دهد[ترجمه ترگمان] اون شورت رو به شورت boxer ترجیح می ده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's sixteen now, and she hates that her mother still buys her cotton briefs.
[ترجمه گوگل] او الان شانزده ساله است و از اینکه مادرش هنوز شلوارک نخی او را می خرد متنفر است
[ترجمه ترگمان] حالا شانزده سال دارد، و از مادرش هم بدش می آید که او هنوز لباس نخی برای او می خرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالا شانزده سال دارد، و از مادرش هم بدش می آید که او هنوز لباس نخی برای او می خرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: briefs, briefing, briefed
مشتقات: briefly (adv.), briefness (n.)
حالات: briefs, briefing, briefed
مشتقات: briefly (adv.), briefness (n.)
• (1) تعریف: to advise by means of a summary.
• مشابه: acquaint, advise, enlighten, fill in, inform, instruct
• مشابه: acquaint, advise, enlighten, fill in, inform, instruct
- I will brief you on what was discussed in the meeting this morning.
[ترجمه گوگل] مطالبی را که در جلسه امروز صبح مطرح شد به شما توضیح خواهم داد
[ترجمه ترگمان] من شما را در جریان ملاقات امروز صبح کوتاهی خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من شما را در جریان ملاقات امروز صبح کوتاهی خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make a short summary of.
• مترادف: abstract, sketch, summarize, synopsize
• مشابه: abbreviate, abridge, condense, shorten
• مترادف: abstract, sketch, summarize, synopsize
• مشابه: abbreviate, abridge, condense, shorten
- Could you brief the proposal for us?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید پیشنهاد را برای ما خلاصه کنید؟
[ترجمه ترگمان] میتونی این پیشنهاد رو برای ما کوتاه کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میتونی این پیشنهاد رو برای ما کوتاه کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید