bother

/ˈbɑːðər//ˈbɒðə/

معنی: رنجش، پریشانی، عذاب دهنده، مایه زحمت، نگران شدن، نگران کردن، عذاب دادن، زحمت دادن، درد سر دادن، مخل اسایش شدن، جوش زدن و خودخوری کردن
معانی دیگر: هر دو، در ترکیب: "both ... and" به معنی ((هم ... هم)) به کار می رود، دردسر، زحمت، مزاحمت، نگرانی، غصه، اشکال، آزارش، پاپی شدن، سر به سر گذاشتن، اذیت کردن، مصدع شدن، نگران چیزی بودن یا شدن، مزاحم شدن، در فکر چیزی بودن، گریبانگیر شدن (این واژه در جملات و حالات مختلف معانی گوناگونی دارد)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bothers, bothering, bothered
(1) تعریف: to annoy or irritate, usu. with something minor.
مترادف: aggravate, annoy, bug, hassle, nettle, peeve, trouble, vex, worry
مشابه: badger, eat, exasperate, fuss, gripe, harass, hound, irk, irritate, nag, needle, persecute, pester, pick on, plague, provoke, rile, roil

- She practices the piano during the afternoons when it doesn't bother anyone.
[ترجمه Nazanin Zahra Guodarzi] او در طول روز بعد از ظهر پیانو میزند، زمانی که برای کسی مزاحمتی ایجاد نمیکند
|
[ترجمه Hasti Sedighi] آن دختر در بعد از ظهر ها پیانو تمرین می کند ، زمانی که برای کسی مزاحمت ایجاد نشود
|
[ترجمه محمد م] او بعد از ظهر ها پیانو تمرین میکند ، زمانی که مزاحمت برای کسی ایجاد نشود
|
[ترجمه Miss] او در طول بعد از ظهر پیانو تمرین میکند زمانی که کسی اذیت نشود
|
[ترجمه مریم] او بعداز ظهرها که مزاحمتی برای کسی ایجاد نمیشود، پیانو تمرین میکند
|
[ترجمه ب گنج جو] پیانو زدن رو بعد از ظهرا تمرین میکنه ، وقتایی که مزاحم کسی نباشه.
|
[ترجمه ه] ا
|
[ترجمه شان] او تمرین ( نواختن ) پیانو را هنگام بعد از ظهر انجام می دهد که مزاحمتی برای دیگران ایحاد نشود.
|
[ترجمه گوگل] او بعدازظهرها پیانو تمرین می‌کند، زمانی که هیچ‌کس را اذیت نمی‌کند
[ترجمه ترگمان] او پیانو را بعد از ظهرها تمرین می کند که مزاحم کسی نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make puzzled, worried, or disturbed.
مترادف: concern, confuse, disturb, puzzle, trouble, vex, worry
مشابه: baffle, befuddle, confound, fret, nag, perplex, perturb, pother

- His answer bothers me because it just doesn't make sense.
[ترجمه ب گنج جو] پاسخش ناراحتم کرد ، با هیچ عقل و منطقی جور در نمیاد.
|
[ترجمه گوگل] پاسخ او مرا آزار می دهد زیرا منطقی نیست
[ترجمه ترگمان] جواب او مرا آزار می دهد، چون اصلا با عقل جور در نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It bothers me when he's in a strange mood like this.
[ترجمه گوگل] وقتی اینجوری حال و هوای عجیبی داره اذیتم میکنه
[ترجمه ترگمان] وقتی خلق و خوی عجیبی مثل این دارد، اذیتم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It bothered him to see his mother flirting with the guests.
[ترجمه Zahra r] دیدن این که مادرش با مهمانان لاس میزند، اورا ناراحت کرد.
|
[ترجمه گوگل] دیدن مادرش در حال معاشقه با مهمانان آزارش می داد
[ترجمه ترگمان] این موضوع او را آزار می داد که مادرش را ببیند که با مهمان ها لاس می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It really bothers me that she stopped taking her pills.
[ترجمه گوگل] این که قرص هایش را قطع کرد واقعاً آزارم می دهد
[ترجمه ترگمان] واقعا اذیتم می کنه که دیگه قرص مصرف نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Doesn't it bother you that what you're doing is illegal?
[ترجمه گوگل] آزارتان نمی دهد که کاری که انجام می دهید غیرقانونی است؟
[ترجمه ترگمان] به خودت زحمت نده که کاری که می کنی غیر قانونی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to disturb or interrupt.
مترادف: annoy, disturb, interrupt, trouble
مشابه: bug, discommode, eat, hassle, impose, worry

- I'm sorry to bother you, but there is an urgent call for you.
[ترجمه ساحل] ببخشید که مزاحم شدم. اما یک تماس مهم دارید
|
[ترجمه گوگل] ببخشید مزاحمتون شدم ولی یه تماس فوری برای شما هست
[ترجمه ترگمان] متاسفم که مزاحم شدم، اما یک تماس فوری برای شما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make an effort; inconvenience oneself.
مترادف: trouble
مشابه: condescend, deign, endeavor

- He rarely bothers to clean up his room.
[ترجمه مریم] او به ندرت زحمت تمیز کردن اتاقش را به خودش می دهد.
|
[ترجمه گوگل] او به ندرت به خود زحمت می دهد اتاقش را تمیز کند
[ترجمه ترگمان] به ندرت مزاحم اتاقش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was surprised that he bothered to bring some flowers.
[ترجمه Zahra r] من شگفت زده شدم که او زحمت کشید و گل آورد.
|
[ترجمه گوگل] من تعجب کردم که او زحمت آورده چند گل بیاورد
[ترجمه ترگمان] از اینکه برای آوردن گل به خودش زحمت داده بود تعجب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm not going to bother calling her when I know she's not there.
[ترجمه گوگل] وقتی می دانم او آنجا نیست، حوصله تماس تلفنی با او را ندارم
[ترجمه ترگمان] وقتی می دانم او آنجا نیست به خودم زحمت نمی دهم به او زنگ بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I clean the floors, but I never bother with the dusting.
[ترجمه گوگل] من زمین ها را تمیز می کنم، اما هرگز با گردگیری آن زحمت نمی دهم
[ترجمه ترگمان] کف اتاق را تمیز می کنم، اما هیچ وقت زحمت گردگیری را به خود زحمت نمی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Thank you for offering to make the bed, but please don't bother.
[ترجمه sb.zf] ممنون که میخواهید استراحت کنید اما لطفا نگران نباشید
|
[ترجمه گوگل] ممنون از پیشنهاد شما برای چیدن تخت، اما لطفا اذیت نکنید
[ترجمه ترگمان] متشکرم که به من پیشنهاد دادی که تخت خواب را درست کنم، اما خواهش می کنم به خودت زحمت نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to feel concern or slight worry (usu. used with negative verb).

- Please don't bother about me; I can easily walk from here.
[ترجمه گوگل] لطفا در مورد من اذیت نکنید از اینجا به راحتی می توانم راه بروم
[ترجمه ترگمان] لطفا نگران من نباش؛ از اینجا به راحتی می توانم پیاده بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or thing that is troublesome or annoying.
مترادف: annoyance, chafe, headache, nuisance, peeve, pest, plague, trouble, vexation, worry
مشابه: bugaboo, concern, difficulty, gadfly, hassle, imposition, inconvenience, matter, pain, perplexity, problem, thorn, trial, upset

- He used to find his little sister a bother, but now he enjoys spending time with her.
[ترجمه گوگل] او قبلاً خواهر کوچکش را آزار می دید، اما اکنون از گذراندن وقت با او لذت می برد
[ترجمه ترگمان] عادت داشت خواهر کوچکش را به زحمت بیندازد، اما حالا از وقت گذروندن با او لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These kinds of customer complaints are a real bother for the owner.
[ترجمه گوگل] این نوع شکایات مشتری یک آزار واقعی برای مالک است
[ترجمه ترگمان] این نوع شکایات مشتریان یک مشکل واقعی برای مالک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's too much of a bother for her to respond to all those emails.
[ترجمه گوگل] برای او خیلی آزاردهنده است که به همه آن ایمیل ها پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان] برای او مشکل است که به همه این ایمیل ها پاسخ بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a worried or confused state.
مترادف: anxiety, confusion, fret, sweat, tizzy, twitter, upset, vexation
مشابه: botheration, concern, dither, exasperation, flutter, lather, state, worry

- Her mother was all in a bother about the wedding invitations.
[ترجمه اکبر کیر درار] مادرش حامله شد 🤣🤣🤣🤣
|
[ترجمه غزل] مادرش بخاطر دعوت نامه های عروسی خیلی پریشان بود
|
[ترجمه گوگل] مادرش تماماً در مورد دعوتنامه عروسی نگران بود
[ترجمه ترگمان] مادرش به خاطر دعوت نامه ها به دردسر افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't bother about the rug!
غصه ی فرش را نخور!

2. he doesn't bother about money
پول برایش مسئله ای نیست.

3. i never bother to iron my shirts
هرگز به خودم زحمت اتو کردن پیراهن را نمی دهم.

4. if you bother him too much he may recur to violence
اگر خیلی او را اذیت کنی ممکن است دست به خشونت بزند.

5. nobody will bother you so long as you obey the law
تا زمانی که قانون را رعایت کنی کسی مزاحمت نخواهد شد.

6. i'm sorry to bother you, but could you lend me a few tumans?
از این که مزاحم می شوم پوزش می خواهم،ولی می توانید چند تومان به من قرض بدهید؟

7. it is a bother to have to wait so long
این همه انتظار کشیدن ناراحت کننده است.

8. it isn't worth the bother
به دردسرش نمی ارزد.

9. tell that ape not to bother the baby!
به آن نره غول بگو بچه را اذیت نکند!

10. he can come too; he doesn't bother me
او هم می تواند بیاید; کاری به من ندارد.

11. i didn't want to go to the bother of renting a car
حوصله ی ماشین کرایه کردن را نداشتم.

12. Lots of people don't bother to go through a marriage ceremony these days.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم این روزها حوصله برگزاری مراسم ازدواج را ندارند
[ترجمه ترگمان]این روزها خیلی از مردم برای رفتن به مراسم ازدواج به خود زحمت نمی دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I had a little bother finding your house.
[ترجمه ℳ�Ħ�Ї∃Ħ] کمی زحمت کشیدم و خانه ات را پیدا کردم
|
[ترجمه علی اسماعیلی] یکم سخت بود خونتون را پیدا کنم.
|
[ترجمه گوگل]من کمی زحمت یافتن خانه شما را داشتم
[ترجمه ترگمان] یه کم زحمت پیدا کردن خونه - ت رو به خودم دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He didn't bother her with the details.
[ترجمه گوگل]او را با جزئیات اذیت نکرد
[ترجمه ترگمان]او با جزئیات این موضوع را به خود زحمت نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She used to borrow money and not bother to pay it back.
[ترجمه گوگل]او پول قرض می‌کرد و زحمت بازپرداخت آن را نداشت
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت که پول قرض بگیرد و زحمت پرداخت آن را به خود ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I don't know why I bother! Nobody ever listens!
[ترجمه گوگل]نمیدونم چرا اذیت میشم! هیچ کس هرگز گوش نمی دهد!
[ترجمه ترگمان]نمی دونم چرا به خودم زحمت دادم هیچ کس هیچ وقت گوش نمیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He didn't bother to answer the question.
[ترجمه IMツGOD] او به خودش زحمت نداد پاسخ این سوال را بدهد
|
[ترجمه گوگل]حوصله جواب دادن به سوال را نداشت
[ترجمه ترگمان]به خودش زحمت نداد که به سوال جواب بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I hate to bother you, but can I ask you a question?
[ترجمه فاطمه] نمی خواهم ناراحتت کنم اما می توانم از شما سوالی بپرسم
|
[ترجمه زهرا] متنفرم از اینکه شما را آزار دهم، اما آیا می توانم از شما سوالی بپرسم ؟
|
[ترجمه سروش نظیری] نمی خواهم که مزاحمتان بشوم اما می توانم از شما سوالی بپرسم؟
|
[ترجمه گوگل]من از اینکه مزاحم شما شوم متنفرم، اما می توانم یک سوال از شما بپرسم؟
[ترجمه ترگمان]متنفرم که مزاحمتون بشم اما میتونم ازت یه سوال بپرسم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Thank you, but please don't bother.
[ترجمه Abolfaz zamani] ممنون از شما، ولی خواهش میکنم زحمت نکشید
|
[ترجمه گوگل]ممنون، اما لطفا خسته نباشید
[ترجمه ترگمان]متشکرم، اما خواهش می کنم زحمت نکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Typically, he didn't even bother to tell anyone he was going.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، او حتی به خود زحمت نداد که به کسی بگوید که قصد رفتن دارد
[ترجمه ترگمان]معمولا، او حتی به خودش زحمت نداد تا به کسی بگوید که دارد می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I don't know why you bother with that crowd .
[ترجمه گوگل]نمی دونم چرا با اون جمعیت اذیت می کنی
[ترجمه ترگمان]من نمی فهمم تو چرا این جمعیت رو اذیت می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He has no time to bother with trifles.
[ترجمه fereshte Pakniat] او زمان نداره که نگران امور جزئی وبی اهمیت باشه
|
[ترجمه گوگل]او وقت ندارد که با چیزهای بی اهمیت کار کند
[ترجمه ترگمان]وقت ندارد که با این امور جزیی سر و کار داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

پریشانی (اسم)
baffle, confusion, depression, distress, affliction, turmoil, agitation, worriment, desolation, disturbance, bother, ramble, dolor, nonplus, remorse, discomposure, dolour, woe

عذاب دهنده (اسم)
bother, hanger-on, nudnik

مایه زحمت (اسم)
bother

نگران شدن (فعل)
anguish, worry, bother

نگران کردن (فعل)
anguish, bother

عذاب دادن (فعل)
annoy, pester, trouble, bother, irk, hassle, give trouble, molest, importune

زحمت دادن (فعل)
trouble, bother, discommode

درد سر دادن (فعل)
incommode, bother

مخل اسایش شدن (فعل)
bother

جوش زدن و خودخوری کردن (فعل)
bother

انگلیسی به انگلیسی

• effort; nuisance
annoy, harass; make an effort; worry, be concerned
if you do not bother to do something, you do not do it, because you think it is unnecessary or would involve too much effort.
if you say that you can't be bothered to do something, you mean that you are not going to do it because you think it is unnecessary or would involve too much effort.
bother is trouble, fuss, or difficulty.
if a task or a person is a bother, it is boring or irritating.
if something bothers you or if you bother about it, you are worried, concerned, or upset about it.
if you bother someone, you talk to them or interrupt them when they are busy.

پیشنهاد کاربران

در کانون زبان ریس ۱ صفحه۳۴ ساپلیمن تری میشه
bother means annoy or make angry
اَذّیدَن [برامده از اذیت و ـیدن]: کسی را دچار رنج کردن
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/اذیدن
میتواند معنی مثلا "گندش بزنن" داشته باشه؟ در دیکشنری آکسفورد برای مثالهای زیر به نظرم خوب به معنی جمله میخوره؟
. Bother! I've left my wallet at home
. Oh, bother him! He's never around when you need him
دردسر، زحمت
مثال: I don't want to bother you, but could you help me with this?
نمی خواهم شما را زحمت بدهم، اما می توانید به من در این مورد کمک کنید؟
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
زحمت دادن. دردسر دادن، مخل آسایش شدن، نگران شدن، جوش زدن و خودخوری کردن، رنجش، پریشانی، مایه زحمت
اذیت کردن - آزار دادن - رنجش
برای مثال: . My sister bother me
خواهرم مرا اذیت میکند.
مزاحم - آزار دهنده - نگران کردن - اذیت کردن
VERB
bother someone
مزاحم کسی شدن
e. g.
A: What is it?
B: Dr. This old man is a relative, he is ill.
A: May God forgive you old man.
Why not go to the consultation?
B: His appointment is in ten days.
...
[مشاهده متن کامل]

That's why I'm bothering you.
A: What can I do? If it's for you. . .
Please make an appointment for tomorrow.
Any problem, come and see me.
C: May God and his Saints protect you.
خب. . داستان چیه؟
والا دکترجون این پیرمرد قوم و خویشم گرفتار شده.
خدا بد نده بابا ( گرفتاری چی هست؟ ) .
چرا نبردیتش بخش ( بیمارستانی ) مربوطه ش؟
بردم دکترجون، تا بیست روز دیگه وقت نمیدن.
برای همین بود که مزاحم شما شدم.
خب چیکار کنیم؟ یه میشل خانم که بیشتر نداریم. . .
فردا نوبت داده شود.
اگه اشکالی پیش اومد، خبرم کن.
الهی ابوالفضل العباس پشت و پناهت باشه. خیر از جوونی ت ببینی.

sorry to bother یعنی ببخشید که مزاحم میشم
غافق
دوستان به این واژه ها و تفاوت هاشون توجه کنین:
harass: اذیت و آزار از طریق توهین و رفتار بد از قصد به طوری که طرف واقعا رنجیده و ناراحت بشه
offend: ناراحت کردن و رنجاندن اما نه با نیت و قصد و قرض
...
[مشاهده متن کامل]

annoy: تحریک کردن و آزار دادن
irritate: تحریک کردن و آزار دادن اما نه به اندازه annoy
bother: اذیت کردن اما نه از روی قصد و نه به مقدار زیاد
badger و pester: پیله کردن و آویزون افراد شدن به طوری که باعث آزارشون بشه
tease: سر به سر کسی گذاشتن و اذیت کردن با نیت شوخی

bother: اذیت کردن
عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇
1_ don't bother me
اذیتم نکن
2_ don't mess with me
سر به سرم نزار
3_ don't offend me
آزارم نده
4_ don't annoy me
عصبیم نکن
5_don't afflict me
...
[مشاهده متن کامل]

اذیتم نکن _ پریشانم نکن
6_ don't mistreat me
باهام بدرفتاری نکن
7_ don't abuse me
باهام بدرفتاری نکن _ سو استفاده نکن
8_ don't suffer me
عذابم نده
9_ don't aggravate me
خشمگینم نکن _ عصبانیم نکن
10_ don't bug me
اذیتم نکن

Do not bother
اصطلاحا یعنی: باشه، عیبی نداره، اشکال نداره😔
آزار دهنده
Bother خود را به زحمت انداختن/به خود زحمت دادن/زحمت کشیدن، نگران کردن/اذیت کردن/مزاحم شدن/مزاحمت ایجاد کردن/معذب کردن/عذاب دادن/به درد سر انداختن/زحمت دادن، دردسر/زحمت/گرفتاری/مزاحمت/مشکل، ( فرد، کار ) مایهٔ زحمت/مزاحم/مصدع اوقات/مایهٔ عذاب، ( برای بیان خشم ) لعنتی! /مایهٔ زحمت!
. He hasn't even bothered to write
. He didn't even bother to say goodbye
. You could have phoned us but you just didn't bother
. Don't bother making the bed - I'll do it later
. Don't bother doing the laundry زحمت شستن لباس ها را به خود ندید.
. You'd have found it if you'd bothered looking/to look اگر به خود زحمت می دادید آن را پیدا می کردید
? You won't get any credit for doing it, so why bother شما هیچ اعتباری برای انجام آن نخواهید داشت، پس چرا زحمت بکشید؟
? Does it bother you that he's out so much of the time
? Does it bother you if your children aren't interested
. Living on my own has never bothered me
. I don't care if he doesn't come - it doesn't bother me
. It bothers me that he doesn't seem to notice
. Don't bother your father when he's working
. I'm sorry to bother you, but could you direct me to the station
. I didn't want to bother her with work matters on her day off
. The noise was beginning to bother us, so we left
. The heat was beginning to bother him, so he sat down
. She threatened to call the police if he didn't stop bothering her
. I can take you - it's really no bother
. That dog has never been a bother to anyone
. Some people don't get married because they don't want the bother ( =they don't want to make the effort that is necessary )
. Please don't go to any bother on my account ( =don't make any special effort for me )
. It hardly seems worth the bother to go all that way just for two nights به نظر نمی رسد ارزش این را داشته باشد که این همه راه را فقط برای دو شب ادامه دهیم
. I'm not sure gardenning is worth the bother
. I had a bit of bother getting hold of his phone number برای گرفتن شماره تلفنش کمی به زحمت افتادم

? I'm sorry to be a botther, but could I have that number again ببخشید که مزاحم شدم، اما آیا می توانم دوباره آن شماره را داشته باشم
. Oh bother! It's raining and I left my umbrella at home
Can't be bothered حوصلهٔ کاری را نداشتن
. I can't be bothered to iron my clothes حوصله اتو کردن لباس هایم را ندارم
. Most evenings I can't be bothered cooking بیشتر عصرها حوصله آشپزی را ندارم
. I asked him to clean his room, but he just couldn't be bothered
Bothersome مزاحم/آزاردهنده/دردسرساز/مایهٔ زحمت/مایهٔ دردسر
Bothersome family obligations keep interfering with my plans تعهدات آزاردهنده خانوادگی مدام در برنامه های من دخالت می کند
سرزنش کردن
میشه:
means annoy or make angry_____
بچه ها معنی اذیت کردن کسی مثل لمس کردن و مالیدن کسی ( لمس کردن قسمت های شخصی بدن یک نفر ) به منظور مزاحمت یا تلاش برای برقراری رابطه جنسی با اونها
برای مثال :
If he srarts bothering you, let me know
بیحوصله کردن
اشفتن
رنجه کردن
ازردن
خشمگین کردن
رنجاندن
عذاب دادن
دلخور کردن
اذیت کردن
بستوه اوردن
عاجز کردن
عصبانی کردن
تلاش کردن
زحمت دادن ( به خود یا به دیگری )
.
bother ( n ) زحمت، دردسر
it�isn't�worth�the�bother
به�دردسرش�نمیارزد.
it�is�a�bother�to�have�to�wait�so�long
( همه اش ) دردسر است که مجبوریم منتظر بمانیم
bother ( v ) به خود زحمت دادن، خود را اذیت کردن
...
[مشاهده متن کامل]

I�never�bother�to�iron�my�shirts
هرگز�به�خودم�زحمت�اتو�کردن�پیراهن�را�نمیدهم. ( خودمو اذیت نمی کنم )
don't�bother�about�the�rug!
خودت را اذیت نکن بخاطر این قالیچه
he�doesn't�bother�about�money
او به خودش زحمت نمیدهد ( خودش را اذیت نمی کند ) بخاطر پول
I�didn't�want�to�go�to�the�bother�of�renting�a�car
نمی خواستم به زحمت بیافتم درباره ی اجاره کردن یک خودرو
Bother. . . . . . . . . . . . disturb. . . . . . . . . . . . . . hurt
صدمه زدن به کسی. . . . . مزاحم کسی شدن. . . . . خود را اذیت کردن

دلخور شدن
دلخور کردن
In the group its might bother others
زحمت دادن
به کسی زحمت دادن، به دردسر انداختن
We will always be inferior to Spartans, no matter how hard ​we try Apollo
If you try to be superior you’ll just get a beating whore, Inferno
Dont even bother to try. It will always end in heart break
...
[مشاهده متن کامل]

No Spartan wants to have a Pet that tries to be equal to him

اذیت
1. [intransitive] usually in negatives or questions if you do not bother to do something, you do not do it, either because there seems to be no good reason or because it involves too much effort
It was such a stupid question, I didn’t even bother to reply.
...
[مشاهده متن کامل]

سوالِ خیلی احمقانه ای بود حتی نیازی ندیدم که جواب بدم
( because there seems to be no good reason to reply )

Don’t bother about driving me home, I’ll walk🔸
نیازی به زحمت نیست پیاده میرم ( because it involves too much effort )
🔹He won’t come, so why bother inviting him?
نمیاد پس چرا باید دعوتش کنی
( نیازی به دعوتش نیست )
Don't bother making the bed - I'll do it later
نیازی به مرتب کردن تخت خواب نیست - بعدم انجامش میدم

take the trouble to do something.
to make the effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن چیزی
اذیت کردن، عذاب دادن، آزار دادن

به فارسی = خود را به زحمت انداختن
take the time or trouble to do something *dont bother to get up
زحمت دادن
اذیت کردن
آزار دادن
درد و رنج بسیار
دردسر ساختن
زحمت
زحمت دادن
لطفا رو اسمم ( زهرا آذرمی ) کلیک کرده و نوشته هام رو دنبال کنید
زحمت لایک هم. . . . .
ممنون
زحمت ، اذیت ، دردسر
it doesn't bother me if he doesn't come
اگه نیاد ، اهمیتی نداره و ناراحتم نمی کنه 🤾🏻‍♂️
اذیت کردن ، ناراحت کردن.
[verb] زحمت دادن \ اذیت کردن \ مزاحم شدن////[noun] مزاحمت \ دردسر
تعریف = stop somebody from doing something / worry somebody / trouble or difficult
مثال = is this music bothering you / don`t bother me now - i`m busy
رنج، عذاب 🤣😤😤😤
عصبانی
مشکل، ناراحتی
مایه عذاب و رنجش فراوان
زحمت دادن ، مزاحم شدن
They bother me at home
تو خونه اذیتم میکنن
مزاحمت کردن - آزار دادن
آزار دهنده, یک چیز آزار دهنده, اذیت کردن
خودت را زحمت بده. .
به خود زحمت دادن. نگران کردن. اذیت کردن.
عذاب
رنجش عذاب
رنجیدن
It means take the time or trouble ( to do sth )
Bother meas annoy or make angry
دردسر دادن
معذب کننده
نگران چیزی شدن
به زحمت انداختن
اذیت کردن
Cause somebody physical pain

رنجش
نگران کردن
مزاحم شدن
آزار وعداب دهنده
. . . Dont bother to
خودت را به زحمت ننداز ، وقت نگذار براى . . .
افت ازار و اذیت
دردسر عذاب مزاحمت
رنجش، عذاب، اذیت. 😊😊😊☺
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٨)

بپرس