فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bothers, bothering, bothered
حالات: bothers, bothering, bothered
• (1) تعریف: to annoy or irritate, usu. with something minor.
• مترادف: aggravate, annoy, bug, hassle, nettle, peeve, trouble, vex, worry
• مشابه: badger, eat, exasperate, fuss, gripe, harass, hound, irk, irritate, nag, needle, persecute, pester, pick on, plague, provoke, rile, roil
• مترادف: aggravate, annoy, bug, hassle, nettle, peeve, trouble, vex, worry
• مشابه: badger, eat, exasperate, fuss, gripe, harass, hound, irk, irritate, nag, needle, persecute, pester, pick on, plague, provoke, rile, roil
- She practices the piano during the afternoons when it doesn't bother anyone.
[ترجمه Nazanin Zahra Guodarzi] او در طول روز بعد از ظهر پیانو میزند، زمانی که برای کسی مزاحمتی ایجاد نمیکند|
[ترجمه Hasti Sedighi] آن دختر در بعد از ظهر ها پیانو تمرین می کند ، زمانی که برای کسی مزاحمت ایجاد نشود|
[ترجمه محمد م] او بعد از ظهر ها پیانو تمرین میکند ، زمانی که مزاحمت برای کسی ایجاد نشود|
[ترجمه Miss] او در طول بعد از ظهر پیانو تمرین میکند زمانی که کسی اذیت نشود|
[ترجمه مریم] او بعداز ظهرها که مزاحمتی برای کسی ایجاد نمیشود، پیانو تمرین میکند|
[ترجمه ب گنج جو] پیانو زدن رو بعد از ظهرا تمرین میکنه ، وقتایی که مزاحم کسی نباشه.|
[ترجمه ه] ا|
[ترجمه شان] او تمرین ( نواختن ) پیانو را هنگام بعد از ظهر انجام می دهد که مزاحمتی برای دیگران ایحاد نشود.|
[ترجمه گوگل] او بعدازظهرها پیانو تمرین میکند، زمانی که هیچکس را اذیت نمیکند[ترجمه ترگمان] او پیانو را بعد از ظهرها تمرین می کند که مزاحم کسی نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make puzzled, worried, or disturbed.
• مترادف: concern, confuse, disturb, puzzle, trouble, vex, worry
• مشابه: baffle, befuddle, confound, fret, nag, perplex, perturb, pother
• مترادف: concern, confuse, disturb, puzzle, trouble, vex, worry
• مشابه: baffle, befuddle, confound, fret, nag, perplex, perturb, pother
- His answer bothers me because it just doesn't make sense.
[ترجمه ب گنج جو] پاسخش ناراحتم کرد ، با هیچ عقل و منطقی جور در نمیاد.|
[ترجمه گوگل] پاسخ او مرا آزار می دهد زیرا منطقی نیست[ترجمه ترگمان] جواب او مرا آزار می دهد، چون اصلا با عقل جور در نمی اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It bothers me when he's in a strange mood like this.
[ترجمه گوگل] وقتی اینجوری حال و هوای عجیبی داره اذیتم میکنه
[ترجمه ترگمان] وقتی خلق و خوی عجیبی مثل این دارد، اذیتم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی خلق و خوی عجیبی مثل این دارد، اذیتم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It bothered him to see his mother flirting with the guests.
[ترجمه Zahra r] دیدن این که مادرش با مهمانان لاس میزند، اورا ناراحت کرد.|
[ترجمه گوگل] دیدن مادرش در حال معاشقه با مهمانان آزارش می داد[ترجمه ترگمان] این موضوع او را آزار می داد که مادرش را ببیند که با مهمان ها لاس می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It really bothers me that she stopped taking her pills.
[ترجمه گوگل] این که قرص هایش را قطع کرد واقعاً آزارم می دهد
[ترجمه ترگمان] واقعا اذیتم می کنه که دیگه قرص مصرف نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] واقعا اذیتم می کنه که دیگه قرص مصرف نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Doesn't it bother you that what you're doing is illegal?
[ترجمه گوگل] آزارتان نمی دهد که کاری که انجام می دهید غیرقانونی است؟
[ترجمه ترگمان] به خودت زحمت نده که کاری که می کنی غیر قانونی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به خودت زحمت نده که کاری که می کنی غیر قانونی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to disturb or interrupt.
• مترادف: annoy, disturb, interrupt, trouble
• مشابه: bug, discommode, eat, hassle, impose, worry
• مترادف: annoy, disturb, interrupt, trouble
• مشابه: bug, discommode, eat, hassle, impose, worry
- I'm sorry to bother you, but there is an urgent call for you.
[ترجمه ساحل] ببخشید که مزاحم شدم. اما یک تماس مهم دارید|
[ترجمه گوگل] ببخشید مزاحمتون شدم ولی یه تماس فوری برای شما هست[ترجمه ترگمان] متاسفم که مزاحم شدم، اما یک تماس فوری برای شما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to make an effort; inconvenience oneself.
• مترادف: trouble
• مشابه: condescend, deign, endeavor
• مترادف: trouble
• مشابه: condescend, deign, endeavor
- He rarely bothers to clean up his room.
[ترجمه مریم] او به ندرت زحمت تمیز کردن اتاقش را به خودش می دهد.|
[ترجمه گوگل] او به ندرت به خود زحمت می دهد اتاقش را تمیز کند[ترجمه ترگمان] به ندرت مزاحم اتاقش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was surprised that he bothered to bring some flowers.
[ترجمه Zahra r] من شگفت زده شدم که او زحمت کشید و گل آورد.|
[ترجمه گوگل] من تعجب کردم که او زحمت آورده چند گل بیاورد[ترجمه ترگمان] از اینکه برای آوردن گل به خودش زحمت داده بود تعجب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm not going to bother calling her when I know she's not there.
[ترجمه گوگل] وقتی می دانم او آنجا نیست، حوصله تماس تلفنی با او را ندارم
[ترجمه ترگمان] وقتی می دانم او آنجا نیست به خودم زحمت نمی دهم به او زنگ بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی می دانم او آنجا نیست به خودم زحمت نمی دهم به او زنگ بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I clean the floors, but I never bother with the dusting.
[ترجمه گوگل] من زمین ها را تمیز می کنم، اما هرگز با گردگیری آن زحمت نمی دهم
[ترجمه ترگمان] کف اتاق را تمیز می کنم، اما هیچ وقت زحمت گردگیری را به خود زحمت نمی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کف اتاق را تمیز می کنم، اما هیچ وقت زحمت گردگیری را به خود زحمت نمی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Thank you for offering to make the bed, but please don't bother.
[ترجمه sb.zf] ممنون که میخواهید استراحت کنید اما لطفا نگران نباشید|
[ترجمه گوگل] ممنون از پیشنهاد شما برای چیدن تخت، اما لطفا اذیت نکنید[ترجمه ترگمان] متشکرم که به من پیشنهاد دادی که تخت خواب را درست کنم، اما خواهش می کنم به خودت زحمت نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to feel concern or slight worry (usu. used with negative verb).
- Please don't bother about me; I can easily walk from here.
[ترجمه گوگل] لطفا در مورد من اذیت نکنید از اینجا به راحتی می توانم راه بروم
[ترجمه ترگمان] لطفا نگران من نباش؛ از اینجا به راحتی می توانم پیاده بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا نگران من نباش؛ از اینجا به راحتی می توانم پیاده بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person or thing that is troublesome or annoying.
• مترادف: annoyance, chafe, headache, nuisance, peeve, pest, plague, trouble, vexation, worry
• مشابه: bugaboo, concern, difficulty, gadfly, hassle, imposition, inconvenience, matter, pain, perplexity, problem, thorn, trial, upset
• مترادف: annoyance, chafe, headache, nuisance, peeve, pest, plague, trouble, vexation, worry
• مشابه: bugaboo, concern, difficulty, gadfly, hassle, imposition, inconvenience, matter, pain, perplexity, problem, thorn, trial, upset
- He used to find his little sister a bother, but now he enjoys spending time with her.
[ترجمه گوگل] او قبلاً خواهر کوچکش را آزار می دید، اما اکنون از گذراندن وقت با او لذت می برد
[ترجمه ترگمان] عادت داشت خواهر کوچکش را به زحمت بیندازد، اما حالا از وقت گذروندن با او لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عادت داشت خواهر کوچکش را به زحمت بیندازد، اما حالا از وقت گذروندن با او لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These kinds of customer complaints are a real bother for the owner.
[ترجمه گوگل] این نوع شکایات مشتری یک آزار واقعی برای مالک است
[ترجمه ترگمان] این نوع شکایات مشتریان یک مشکل واقعی برای مالک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نوع شکایات مشتریان یک مشکل واقعی برای مالک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's too much of a bother for her to respond to all those emails.
[ترجمه گوگل] برای او خیلی آزاردهنده است که به همه آن ایمیل ها پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان] برای او مشکل است که به همه این ایمیل ها پاسخ بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای او مشکل است که به همه این ایمیل ها پاسخ بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a worried or confused state.
• مترادف: anxiety, confusion, fret, sweat, tizzy, twitter, upset, vexation
• مشابه: botheration, concern, dither, exasperation, flutter, lather, state, worry
• مترادف: anxiety, confusion, fret, sweat, tizzy, twitter, upset, vexation
• مشابه: botheration, concern, dither, exasperation, flutter, lather, state, worry
- Her mother was all in a bother about the wedding invitations.
[ترجمه اکبر کیر درار] مادرش حامله شد 🤣🤣🤣🤣|
[ترجمه غزل] مادرش بخاطر دعوت نامه های عروسی خیلی پریشان بود|
[ترجمه گوگل] مادرش تماماً در مورد دعوتنامه عروسی نگران بود[ترجمه ترگمان] مادرش به خاطر دعوت نامه ها به دردسر افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید