book

/ˈbʊk//bʊk/

معنی: فصل، کتاب، دفتر، سفر، فصل یاقسمتی از کتاب، رزرو کردن، در کتاب یادفتر ثبت کردن، توقیف کردن
معانی دیگر: (در کتاب های بزرگ) بخشی که خود چند فصل دارد، دستک، دفتر روزانه، موضوع یا مطلب به خصوصی، مجموعه ی مطالب مربوط به موضوعی، (جمع) مطلب مورد مطالعه، درس، بسته ی کتاب مانند، رستوران و هتل و هواپیما و غیره) جا رزرو کردن، پیش گزین کردن، (توسط پلیس) تخلف کسی را در دفتر کلانتری ثبت کردن، وابسته به کتاب، کتابی، طبق کتاب، مطالب نوشته شده ی اپرا یا نمایش موزیکال، لیبرتو (در مقایسه با نت های موسیقی)، متن نمایشنامه، (در قمار و مسابقات قماری مثل اسب دوانی) فهرست شرطبندی ها و احتمالات برد و باخت، به عنوان دلال شرط بندی عمل کردن، (خودمانی - رجوع شود به: bookmaker)، مجلد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: by the book, like a book
(1) تعریف: a collection of bound paper sheets, usu. containing written or printed words.
مترادف: edition, volume
مشابه: album, booklet, diary, folio, handbook, journal, notebook, tome

(2) تعریف: a literary work such as a novel or volume of poetry.
مشابه: album, belles-lettres, edition, literature, manuscript, novel, opus, publication

(3) تعریف: (pl.) financial or business records.
مترادف: daybook, journal, ledger
مشابه: account, blotter, log, record, transcript

- He keeps the books.
[ترجمه پویا غلامی] او از کتاب ها نگه داری میکند
|
[ترجمه O.o] او کتاب ها را نگهداری می کند
|
[ترجمه H] او کتاب ها را نگه می دارد.
|
[ترجمه غلامرضا ثمری] او فهرستها ی مالی را حفظ می کند. او رکوردهای مالی را اداره می کند.
|
[ترجمه کریم کریمی زاده ورامینی] او کتاب را محترم می شمارد؛ توضیح: فعل to keep در معنای ادبی به معنای محترم شمردن است، و یک ترجمه برای این عبارت میتواند قرار بگیرد.
|
[ترجمه یاسر خرّمی] او مواظب کتابهاست
|
[ترجمه گوگل] کتاب ها را نگه می دارد
[ترجمه ترگمان] کتاب ها را مرتب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (cap.) the Bible (prec. by the).
مترادف: Bible, Good Book, Holy Scriptures, scriptures, Word
مشابه: Gospel, Holy Writ, New Testament, Old Testament

(5) تعریف: a set of similar things bound together into one unit, such as matches, stamps, or tickets.
مشابه: packet, pad, roll
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: books, booking, booked
(1) تعریف: to reserve or engage for use or services; make an appointment for.
مترادف: engage
مشابه: charter, reserve, schedule

- I booked a table at your favorite restaurant.
[ترجمه M.M] من در رستوران مورد علاقه شما یک میز رزرو کردم
|
[ترجمه ب گنج جو] تو همون رستورانی که دوستش داری، یه میزو رزروش کردم .
|
[ترجمه MJ1389] من یک میز در رستوران مورد علاقه تان رزرو کردم
|
[ترجمه گوگل] من در رستوران مورد علاقه شما میز رزرو کردم
[ترجمه ترگمان] من یک میز در رستوران مورد علاقه شما رزرو کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to list or enter in a book.
مترادف: register
مشابه: enter, list, log, post, record

(3) تعریف: to enter formal charges against in a police blotter.
مشابه: arrest, charge, indict

- They booked him for robbery.
[ترجمه گلی افجه ] او را بخاطر دزدی دستگیر کردند
|
[ترجمه ب گنج جو] به خاطر سرقت فعلا تو حبسه.
|
[ترجمه غلامرضا ثمری] اونا برای دزدی بازداشتش کردند.
|
[ترجمه Amir Hossian Samadian] ان ها او را برای ( به جرم ) سرقت دستگیر کردند
|
[ترجمه گوگل] آنها او را به جرم سرقت محکوم کردند
[ترجمه ترگمان] اونو برای دزدی رزرو کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to hire, esp. entertainers.
مشابه: contract, enlist, hire, schedule, slate

- We booked a jazz band for the party.
[ترجمه گوگل] ما یک گروه جاز برای مهمانی رزرو کردیم
[ترجمه ترگمان] ما یک گروه جاز برای حزب رزرو کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to engage or reserve.
مشابه: engage
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or pertaining to books.
مشابه: bookish, literary, reading

- a book store
[ترجمه پویا غلامی] یک کتاب فروشی
|
[ترجمه ریحانه] یک فروشگاه کتاب
|
[ترجمه گوگل] یک کتابفروشی
[ترجمه ترگمان] یک مغازه کتاب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: based on books or the information in them.
مشابه: abstract, academic, bookish, speculative, theoretical

- a book knowledge of South America
[ترجمه گوگل] دانش کتاب آمریکای جنوبی
[ترجمه ترگمان] دانش یک کتاب از آمریکای جنوبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. book covers which one way or another emulate leather
جلدهای کتاب که به طرق گوناگون به تقلید از چرم ساخته شده است

2. book learning is not enough
دانش کتابی بسنده نیست.

3. "this book is mine" "it isn't either"
((این کتاب مال من است)) ((نه خیر ابدا نیست !))

4. book in (or into) a hotel (etc. )
در دفتر هتل ثبت نام کردن و جا گرفتن

5. a book 400 pages long
کتابی در 400 صفحه

6. a book about war
کتابی درباره ی جنگ

7. a book cover
جلد کتاب

8. a book for small children
کتابی برای کودکان خردسال

9. a book inordinately long
کتابی بیش از حد طولانی

10. a book interspersed with pictures
کتابی که به طور پراکنده دارای عکس بود.

11. a book of 400-odd pages
کتابی با چهار صد و خورده ای صفحه

12. a book of daily devotions
کتاب دعای روزانه

13. a book of matches
بسته ی کبریت بغلی

14. a book of mathematical tests, complete with key
کتاب مسایل ریاضی به همراه پاسخنامه

15. a book of poems
کتاب شعر

16. a book of poetry
کتاب شعر

17. a book of poetry
یک کتاب شعر

18. a book of prayers
کتاب دعا

19. a book of stamps
دفترچه تمبر

20. a book of verse and a jug of wine
یک کتاب شعر و یک کوزه ی می

21. a book on the cover of which a picture had been attached
کتابی که روی جلد آن عکس چسبانده شده بود

22. a book published under the imprint of elmy company
کتاب منتشر شده از سوی موسسه ی علمی

23. a book that crackles with wit
کتابی که سبک شوخ آن درخشان است.

24. a book that illuminates the recesses of british history
کتابی که گوشه های تاریک تاریخ انگلستان را روشن می کند

25. a book that tops the list
کتابی که در صدر فهرست قرار دارد

26. a book touching every aspect of rural life
کتابی که به کلیه ی جنبه های زندگی روستایی می پردازد.

27. a book under the title of "the eagle's nest"
کتابی تحت عنوان ((آشیان عقاب))

28. a book which is accesible to all students
کتابی که در دسترس همه ی دانش آموزان است.

29. a book with stiff covers
یک کتاب با جلد سخت.

30. a book written centuries ago
کتابی که قرن ها پیش نوشته شده

31. david's book
کتاب دیوید

32. her book contains a wealth of historical details
کتاب او حاوی جزئیات تاریخی فراوانی است.

33. his book
کتاب او

34. his book came off the press yesterday
کتاب او دیروز از چاپ درآمد.

35. his book contains deep insights into the problems of marriage
کتاب او حاوی بینش های ژرفی نسبت به مسایل زناشویی است.

36. his book contains evocative scenes of the korean war
کتاب او حاوی صحنه های مهیجی از جنگ کره است.

37. his book is a skillful collage of historical facts and legend
کتاب او عبارتست از کولاژ ماهرانه ی واقعیات تاریخی و افسانه.

38. his book is considered to be a medical monument
کتاب او اثری جاویدان در پزشکی محسوب می شود.

39. his book is full of plagiarisms
کتاب او پر از دزدی ادبی است.

40. his book is full of quotations
کتاب او پر از نقل قول است.

41. his book is marred by a mutiplicity of errors
نقص کتاب او داشتن اشتباهات فراوان است.

42. his book is well printed and tastefully appareled
کتاب او خوب چاپ شده و با سلیقه تزیین شده است.

43. his book is worthy of praise
کتاب او در خور ستایش است.

44. his book stands comparison with shahnameh
کتاب او با شاهنامه قابل مقایسه است.

45. his book was a hit
کتاب او بازار داغی پیدا کرد.

46. his book was published recently
کتاب او اخیرا منتشر شد.

47. his book was widely acclaimed by critics
منتقدین از کتاب او بسیار تعریف کردند.

48. my book
کتاب من

49. one book
یک کتاب

50. sales book
دفتر فروش

51. some book
کتابی

52. tehran book fair
نمایشگاه کتاب تهران

53. that book brought him into public notice
آن کتاب نظر جامعه را به او معطوف کرد.

54. that book established his fame as a poet
آن کتاب ناموری او را به عنوان شاعر به ثبوت رساند.

55. that book has been reprinted seventeen times
آن کتاب هفده بار تجدید چاپ شده است.

56. that book is a unique treasure house of love poetry
آن کتاب گنجینه ی منحصر به فردی از اشعار عاشقانه است.

57. that book is mine
آن کتاب از آن من است.

58. that book is mine
آن کتاب مال من است.

59. that book is still in print
آن کتاب را هنوز هم می شود خرید.

60. that book was a failure
آن کتاب نگرفت.

61. that book was very diverting
آن کتاب خیلی سرگرم کننده بود.

62. the book "paradise lost" by milton
کتاب ((بهشت گمشده)) اثر میلتون

63. the book also contains colored plates
کتاب دارای تصویرهای رنگی نیز هست.

64. the book contains several maps
کتاب حاوی چندین نقشه است.

65. the book deserves the acclaim it has received
تعریف های تحسین آمیزی که از آن کتاب شده به جا است.

66. the book doesn't say where she was born
کتاب محل تولد او را ذکر نمی کند.

67. the book encompasses a variety of subjects
کتاب مطالب متنوعی را در بر دارد.

68. the book enjoyed good sales
کتاب فروش خوبی داشت.

69. the book fired my imagination
کتاب،تخیلات مرا شعله ور کرد.

70. the book gives an idealized picture of rural life
آن کتاب تصویری آرمانی از زندگی روستایی ارایه می دهد.

مترادف ها

فصل (اسم)
article, clause, book, chapter, item, season

کتاب (اسم)
volume, book, jacket

دفتر (اسم)
office, volume, book, bureau, registry, tome

سفر (اسم)
expedition, progress, travel, volume, book, tour, trip, journey, voyage, campaign, junket, pilgrimage, traveling, trek

فصل یاقسمتی از کتاب (اسم)
book, chapter

رزرو کردن (فعل)
reserve, book

در کتاب یا دفتر ثبت کردن (فعل)
book

توقیف کردن (فعل)
grab, suppress, apprehend, arrest, book, confiscate, detain, distrain, embay, seize, intern, sequester, pull in, impound, sequestrate

انگلیسی به انگلیسی

• printed work which is bound together; publication; notebook; bundle, set of things (such as:stamps, matches, tickets and more) bound together
record, inscribe; indicate; order in advance; reserve
a book consists of a number of pieces of paper, usually with words or pictures printed on them, which are fastened together and fixed inside a cover of stronger paper or cardboard.
a book of something such as stamps, matches, or tickets is a small number of them fastened together between thin cardboard or plastic covers.
a company's or organization's books are written records of money that has been spent and earned, or of the names of people who work for it.
when you book something such as a hotel room or a ticket, you arrange to have it or use it at a particular time.
in football, if a player is booked, the referee writes his or her name down in a book and reports him or her to the football authorities.
see also booking.
if a hotel, restaurant, or theatre is booked up or fully booked, it has no rooms, tables, or tickets left for a particular time or date.
if you are in someone's bad books, they are annoyed with you. if you are in their good books, they are pleased with you.
when you book into a hotel or book in, you officially state that you have arrived to stay there, usually by signing your name in a register.

پیشنهاد کاربران

کتاب
مثال: I read a great book over the weekend.
آخر هفته یک کتاب عالی خواندم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
کتاب؛ رزرو کردن
فصل یاقسمتی از کتاب، مجلد، درکتاب یادفتر ثبت کردن، رزرو کردن، اصول متداول یک ورزش، آگاهی در مورد نقاط قوت و ضعف حریف، توقیف کردن، قانون فقه: ثبت کردن، ورزش: شماره بازیگر خطاکار
1 -
to officially accuse someone of a crime
فعل/ متهم کردن رسمی کسی به یک جرم
Detectives booked him for resisting arrest.
2 -
If a police officer, referee, etc. books someone, they write down the person's name in an official record because they have done something wrong
...
[مشاهده متن کامل]

فعل/ اگر یک افسر پلیس، داور و غیره کسی را book کند، یعنی نام آن شخص را در یک پرونده رسمی ثبت می کند، زیرا او مرتکب کار اشتباهی شده است.
ثبت کردن مورد تخلف برای کسی از طرف پلیس، داور و. . . ، اخطار کتبی گرفتن به دلیل انجام یک کار اشتباه
A football player who is booked twice in a game is sent off the field.
My grandmother was booked for speeding last week.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/book
His mind was an open book to me
اصطلاحا یعنی: افکار او را میخواندم
A book is a dream that you hold in your hands. . .
- بخش
- فصل
( منظور بخش ها و فصل های یک کتاب است )
به معنی ترک کردن هم هست
Let's book= Let's leave
گاهی فصلهای یک کتاب میشه، بجای فصل یا chapter میگن بوک. مثلا کتاب سپیده دمان daybreak نیچه ۳۵۰ صفحه است که فهرستش عبارت است از مقدمه ، کتاب ۱ و کتاب ۲ و کتاب ۳ و کتاب ۴ و کتاب ۵، خصوصیتی که این کتابهاداره اینها عنوان ندارند، در حالیکه فصلها عنوان دارن. مطالب هر کتاب ارتباط تنگاتنگی با هم داره ، تا با مطالب کتاب دیگه. طوریکه مستقله مثل یک کتاب مجزا. در حالیکه یک فصل ممکنه با فصل دیگه ارتباط تنگاتنگی داشته باشه و نتونه مستقل بشه
...
[مشاهده متن کامل]

توی رفرنس دادن بهش هم از همون book استفاده میشه نه فصل chapter
مثل : we will see that culture still looms quite large in books 3 and 5 of Daybreak

ثبت تخلف
If a police officer, referee, etc. books someone, they write down the person's name in an official record because they have done something wrong:
A football player who is booked twice in a game is sent off the field.
My grandmother was booked for speeding last week.
کاربرد فعل book به معنای رزرو کردن
فعل book به معنای رزرو کردن است؛ یعنی از قبل هماهنگ کنید که در تاریخ معینی در آینده از تسهیلات خاصی استفاده کنید. مثلا:
"to book a hotel" ( هتل رزرو کردن )
book: leave a place quickly
معنی رفتن می ده، مثلاً وقتی توی جشن هستین و خسته کننده اس، می گین let's book!
یه مثال دیگه:
!got company. we have to book
مهمون ( اینجا دشمن ) داریم. باید بزنیم به چاک!
written �text� that can be� published� in� printed� or �electronic �form
From Cambridge online dictionary
کتاب
معنی دفتر رو نمیده. دفتر not book هست
کتاب it's sth that always you learn the new things from it
Book balance تراز نقدی
book
واژه ای ایرانی - اوروپایی همریشه با :
آلمانی : Buch ( بوخ )
تورانی ( تورَکی ، تُرکی ) = بوغ ( بوغماق= پیچیدن )
پارسی : بُغ در بُغچه ( پارچه یا تکه ای که چیزی را در آن گزارده و دُور آن می پیچانند ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در روزگاران گزشته نوشته را به شکل طومار ( تومار ) لوله می کردند یا می پیچاندند یا در پوشینه / جلدی می گزاشتند.
می توان واژه ی " بُغ " را از نو زنده ساخت .

کتاب .
a book from the pen of Camus
واژه book به معنای کتاب
واژه book به معنای کتاب در مفهوم کلی به مجموعه ای از کاغذهای پرینت شده می گویند که بهم چسبیده اند و شما می توانید ورق بزنید و مطالعه کنید. مثلا:
paperback books ( کتاب های جلد کاغذی )
...
[مشاهده متن کامل]

کتاب به اثر نوشته شده درباره موضوع خاصی هم گفته می شود. مثلا:
a book on wildlife ( کتابی درباره حیات وحش )
a book by stephen king ( کتابی از استفن کینگ )
فعل book به معنای رزرو کردن
فعل book به معنای رزرو کردن یعنی از قبل هماهنگ کنید که در تاریخ معینی در آینده از تسهیلات خاصی استفاده کنید. مثلا:
to book a hotel ( هتل رزرو کردن )
فعل book یک مفهوم دیگر نیز دارد و آن بلیت خریدن قبل از سفر است که البته مفهومی نزدیک به رزرو کردن در فارسی دارد. مثلا:
she booked a flight to chicago ( او بلیت هواپیما به شیکاگو خرید [رزرو کرد]. )
منبع: سایت بیاموز

Book = penalty =fine = جریمه
کتاب
رزرو کردن
book=کتاب
note book=دفتر - دفتر چه

Half of book
نیمی از ماجرا/موضوع
حدس میزنم با توجه به بافت جمله به معنای ماجرا یا موضوع هم باشه
یعنی کتاب
اما اگه فعل باشه به معنی رزرو هم میشه گفت

کتاب
دفتر
رزو کردن
کتاب، نوشتن، رزرو کردن
به معنی نظر هم هست برای مثال👇👇
In my book
به نظر من
رزرو کردن
Have you booked your flight yet?
تا الان ( دیگه ) پروازتو رزرو کردی؟؟؟
دسته، سری ( از چیزی )
Book a Trial Lesson : رزو کردن یک جلسه ی آموزشی
و کتاب هم معنا میده
بازداشت
توقیف
جلب
به معنای کتاب / بعضی از دوستان دفتر هم به Bookمیگویند که این اشتباه است زیرا معنای دفتر[notebook] است
رزورو کردن
verb رزرو کردن
noun کتاب
noun کتاب
verb رزرو کردن
کتاب=book
این کلمه به معنی رزرف کردن هستش چون ورب یا همون فعله
هو
این لغت انگلیسی که به معنی کتاب هست از مصدر ترکی بوکولماق یعنی تاشدن می باشد چرا که کتاب نیز از وسط تا می شود.
دستگیر کردن ، توقیف کردن
مثال :ill book you for false arrest
کتاب
me friend has more English books than his brother
دوست من کتاب های زبان بیشتری نسبت به برادرش دارد🏃🏻‍♂️
( Crude mica, which consists of mica crystals, of irregular shape, size and thickness, covered with earth ( “ books ”
مواد خاکی
مواد خاکی،
خوب معلومه دیگه همه میدونن میشه ( کتاب ) ولی فکر میکنم یک معنی دیگه هم داشته باشه مثل ( رزرو ) کردن
فقط به معنی کتاب و رزو کردن است و معانی دیگر ندارد

کتاب
البوم
رز هتل، کتاب ، دفتر
کتاب؛رزرو کردن
اگر فعل باشه به معنای رزرو کردن مثلا
Book a table یعنی میز رزرو کردن در رستوران
دارای دو معنی
1_رزرو کردن
2_کتاب، دفتر
i can book a room
من می توانم یک اتاق رزرو کنم
نسک
برنامه ریزی کردن برای استفاده یا داشتن چیزی در زمان مشخص در آینده
To arrange have or use sth in particular time in feature
کتاب_ دفتر
رزرو کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)

بپرس