battery

/ˈbætəri//ˈbætri/

معنی: باتری، باطری، ضرب و جرح، اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، انباره
معانی دیگر: دسته، سری، گروهی از چیزهای مشابه یا هم کاربرد، (برق) باتری، پیل، قوه، (حقوق) ضرب و جرح، (توپخانه) دژ دارای توپخانه، سکو یا جایگاه توپ سنگین، یک دسته توپ یا موشک یا غیره، آتشبار، (کشتی جنگی) گروه توپ (آتشبار) دارای کالیبر یکجور، کوبش، کوفتن، درهم کوبی، داغان سازی، له سازی، (موسیقی) سازهای ضربی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: batteries
(1) تعریف: a device that generates electricity by means of chemical reactions.
مترادف: cell
مشابه: dry battery, dry cell, solar battery, voltaic battery

- The car wouldn't start because its battery was dead.
[ترجمه Matin] ماشین روشن نمیشود چون باتری ان تمام شده است
|
[ترجمه مــــــــهــــــســــــا ] ماشین روشن نمی شود زیرا باتری آن نیروی کافی ندارد ( نیروی باتری تمام شده است )
|
[ترجمه مهرو] ماشین روشن نمی شودچون باتری اش تمام شده است
|
[ترجمه a] ماشین روشن نشد چون باتری ماشین تموم شده بود
|
[ترجمه s.p] ماشین استارت نمی خورد چون باطریش از کار افتاده.
|
[ترجمه گوگل] ماشین روشن نمی شد چون باتریش تمام شده بود
[ترجمه ترگمان] ماشین روشن نمی شد چون باتریش تموم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of battering.
مترادف: battering, beating
مشابه: attack, pommeling, pound, pounding, pummel, thrashing, walloping

- Bruises on the victim's arms and legs showed evidence of violent battery.
[ترجمه علی جادری] کبودی های روی بازو و پاهای قربانی نشان از درگیری خشن داشت .
|
[ترجمه گوگل] کبودی روی بازوها و پاهای قربانی شواهدی از حمله خشونت آمیز داشت
[ترجمه ترگمان] Bruises روی بازوها و پاهای مجروح شواهدی از باتری خشن نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in law, the illegal act of assaulting another person so as to cause injury.
مشابه: assault, attack, beating

- The man was arrested for battery after neighbors reported that he had been beating his wife.
[ترجمه گوگل] این مرد پس از آن که همسایه ها گزارش دادند که همسرش را کتک زده است، به دلیل باتری دستگیر شد
[ترجمه ترگمان] پس از اینکه همسایه ها گزارش دادند که او همسرش را کتک زده است، این مرد دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a set of large military guns, esp. artillery, used in combined firing.
مشابه: armament, artillery, cannonry, gunnery, ordnance, weaponry

- A battery of tanks rolled across the open field.
[ترجمه گوگل] یک باتری از تانک ها در سراسر میدان باز غلتید
[ترجمه ترگمان] یک باتری تانک ها روی زمین باز می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a set of related things, usu. used together.
مترادف: block, series, set
مشابه: band, batch, group, lot, pack, progression, sequence, succession, suite

- The doctor administered a battery of psychological tests.
[ترجمه گوگل] دکتر یک سری آزمایشات روانی انجام داد
[ترجمه ترگمان] پزشک یک باتری از آزمایش ها روانی را تجویز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. battery defense
(ارتش) پدافند دور تا دور آتشبار

2. battery farm
(انگلیس) مرغداری (ویژه ی فرآورد تخم مرغ)

3. battery headquarters
(ارتش) ارکان آتشبار،ستاد آتشبار

4. a battery of cameras were set to record every phase of the eclipse
تعدادی دوربین برای ضبط کلیه ی مراحل کسوف آماده شده بود.

5. a battery of hard tests
یک سلسله آزمون های مشکل

6. a battery of six guns
شش قبضه توپ

7. the battery is one of the main components of this motor
باطری یکی از بخش های عمده ی این موتور است.

8. in battery
(در مورد توپ سنگین) توپ آماده برای آتش

9. a dead battery
باتری خالی

10. a dead battery
باطری خالی،باطری تمام شده

11. a weak battery
باطری کم قوه

12. assault and battery
حمله و ضرب و جرح

13. does your battery need recharging?
آیا باتری شما نیاز به پر شدن (شارژ کردن) دارد؟

14. if the battery is dead, the light will not come on; this is a deduction
این یک استدلال قیاسی است: اگر باطری خالی شده باشد چراغ روشن نخواهد شد.

15. a ship's antiaircraft battery
آتشبار ضد هوایی ناو

16. a used up battery
یک باتری خالی (تمام شده).

17. to charge and discharge a battery
پر کردن و خالی کردن باطری

18. i have to have my car battery charged
باید بدهم باطری اتومبیلم را شارژ کنند.

19. if the car won't start, try the new battery
اگر اتومبیل روشن نمی شود،باتری تازه را امتحان کن.

20. Our bus won't start because the battery is out of order.
[ترجمه گوگل]اتوبوس ما روشن نمی شود زیرا باتری از کار افتاده است
[ترجمه ترگمان]اتوبوس ما به این دلیل شروع نخواهد شد که باتری از رده خارج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. It's wise to take a fully charged spare battery with you.
[ترجمه گوگل]عاقلانه است که یک باتری یدکی کاملا شارژ شده با خود ببرید
[ترجمه ترگمان]عاقلانه است که یک باتری به طور کامل شارژ شده با خودتان بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Battery acid had eroded the engine.
[ترجمه گوگل]اسید باتری موتور را فرسایش داده بود
[ترجمه ترگمان]باتری اتومبیل موتور را خراب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He was an okay battery commander.
[ترجمه گوگل]او یک فرمانده باتری خوب بود
[ترجمه ترگمان]او فرمانده آتشبار خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The lighter works off the car battery.
[ترجمه گوگل]فندک باتری ماشین را خاموش می کند
[ترجمه ترگمان]فندک با باتری اتومبیل کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He promised to charge up my car battery.
[ترجمه گوگل]قول داد باتری ماشینم را شارژ کند
[ترجمه ترگمان]قول داد باتری ماشینم رو شارژ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. They told me I needed a new battery.
[ترجمه گوگل]آنها به من گفتند که به یک باتری جدید نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] بهم گفتن که یه باتری جدید لازم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The battery would expose as being overcharged.
[ترجمه گوگل]باتری در معرض شارژ بیش از حد قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]باطری آن طور که غلو شده بود، در معرض نمایش قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I thought it looked as though the battery was going.
[ترجمه گوگل]فکر کردم انگار باتری داره میره
[ترجمه ترگمان]به نظر من به نظر می رسید که آتشبار در حال حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. We give a battery of tests to each patient.
[ترجمه گوگل]ما به هر بیمار یک سری آزمایش می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما یک باتری از آزمایش ها را به هر بیمار می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باتری (اسم)
battery

باطری (اسم)
battery, cell, capacitor

ضرب و جرح (اسم)
battery, maim

اتشبار (اسم)
battery, spitfire

صدای طبل (اسم)
battery, rataplan

حمله با توپخانه (اسم)
battery

انباره (اسم)
battery, capacitor, storage, storage battery

تخصصی

[شیمی] باترى، پیل، انباره، قوه
[کامپیوتر] باتری
[برق و الکترونیک] باتری منبع توان الکتروشیمیایی که از اتصال سری و یا چند پیل توان الکتروشیمیایی ساخته می شود . هر دو نوع باتریها ی اولیه و ثانویه در مدارها، محصولات و سیستمهای الکترونیکی قدرت استفاده می شوند. باتریهای اولیه قلیایی مشهورترین منبع انرژی مورد استفاده در وسایل الکترونیکی و قابل حمل خانگی هستند. در عین حال، باتریهای قابل شارژ نیکل -کادمیم( ان آی- سی دی) و نیکل هیدرید فلز ( ان آی -ام اچ) به شکل گسترده ای در رایانه های دستی و جیبی، رادیوهای قابل حمل، فرستنده _گیرنده های دریایی، و تلفنهای همراه به کار می روند. امروزه عبارتهای پیل ( cell) و باتری( battery ) علیرغم تفاوتهای فنی در تعریف آنها، به شکل وسیعی به جای هم استفاده می شوند. اصطلاح باتری انباره ( storage battery ) نوعاُ به یک باتری سرب-اسید خودرو اشاره دارد و در حال حاضر منسوخ شده است . - باطری
[مهندسی گاز] باطری، اکومولاتوربرقی
[حقوق] ایراد ضرب و جرح
[نساجی] باطری - خشاب ماسوره ماشین بافندگی

انگلیسی به انگلیسی

• act of beating another person; electric storage cell; system; group of 4-6 soldiers carrying similar or identical weapons; series, set, group of related items; intentional use of force against another person without his consent (law)
a battery is a device that produces the electricity in something such as a torch or radio.
a battery of things, people, or events is a large number of them.
battery hens are kept in small cages and made to produce large numbers of eggs.

پیشنهاد کاربران

( درمورد چیزهای مشابه ) دست، مجموعه، سری
دسته، گروه
برای مثال در ترجمه این جمله:
The study of what hunter - gatherers had to
learn about and reason about should help us reverse engineer the battery of human cognitive
devices.
battery به معنی مجموعه به کار میرود.
حیواناتی که می شود پرورش داد مثلا مرغ یا دام
Battery farm محل پرورش حیواناتی مثلا مرغ یا دام مثلا مرغداری
باتری
مثال: The battery in my phone needs to be replaced.
باتری تلفن همراهم باید تعویض شود.
1 -
a number of large guns and similar weapons operating together in the same place
اصطلاح نظامی
تعدادی اسلحه بزرگ و سلاح های مشابه که با هم در یک مکان عمل می کنند
آتشبار
The shore battery opened fire.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
the crime of using physical force or violence on another person without their permission, even when this does not cause physical harm/ the crime of attacking and beating someone
جرم استفاده از زور یا خشونت علیه شخص دیگر بدون اجازه او، حتی اگر موجب آسیب جسمانی نشود
ضرب و شتم
The singer's former personal assistant sued her for battery.
He is accused of battery and indecent assault.
He served 10 years for battery on a police officer.
3 -
a number of things of a similar type
تعدادی چیز از نوع مشابه، مجموعه, سری
You have to pass a whole battery of tests to get into that school.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/battery• https://en.wikipedia.org/wiki/Battery_(crime)
در روانشناسی: مجموعه آزمون
انباره ، مخزن ،
battery ( n ) ( b�t̮əri ) ( pl. batteries )
battery
A battery involves a group of comparable tests.
یک مجموعه ی آزمون که شامل گروهی از آزمون های قابل مقایسه می باشد .
[درس تخصصی آزمون سازی ]
Charge of battery
اشاره به هرگونه تماس فیزیکی توهین آمیز و غیرقانونی
باتری
پیت ( pit )
از پهلوی به مانک آذوقه
در آزمایش، معمولاً برای اشاره به مجموعه ای از آزمون ها استفاده می شود. معمولا تست های نسبتا مستقل.
( در روانشناسی ) مجموعه یا مجموعه ای از پیش فرض های مرتبط ارائه شده در یک زمان، با نمرات مستند به طور جداگانه یا ترکیبی برای ایجاد یک امتیاز .
معمولاً به عنوان باتری آزمایش نامیده می شود.
battery cage
قفسه مادری ( علوم دامی )
battery ( علوم نظامی )
واژه مصوب: آتشبار
تعریف: یگانی راهکنشی و اجرایی در واحدهای توپخانه که در یگان های پیاده و سایر رسته های نظامی معادل گروهان است
⁦✔️⁩ضرب و جرح
Sir Rod Stewart and son Sean 📌plead guilty to battery📌 - but will not face any punishment
. . . اعتراف به جرم ضرب و جرح . . .
SkyNews. com@
battery
بَرقبار ، بَرقَنبار ، بَرقَن، بَرقین ، بَرقانه
( برق پارسی است و همریشه با بَراز به مینه درخش، بَرغ )
مجموعه, سری, زنجیره, چرخه
داشته ها
اطلاعات قبلی
مرغداری
آتشبار
مخزن نگهداری نفت.
Tank battery
به معنای تعدادی از مخازن نفت است که در محوطه چاه ها، پیش از فروش و انتقال، نفت در آنها نگهداری میشود. به نوعی شکل چنین مخازنی مثل رشته های باتری هستند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس