bang

/ˈbæŋ//bæŋ/

معنی: صدای بلند یا محکم، چتر زلف، ضربت سنگین، محکم زدن، چتری بریدن، بستن
معانی دیگر: (صدای خوردن دو چیز جامد به هم) ترق تروق، بنگ، دنگ، (صدای انفجار) ترق، (با سر و صدا) ضربه زدن، کوبیدن، زدن، (با صدای بنگ) بستن، (با خشونت یا بی دقتی) به کار بردن یا عمل کردن، (عامیانه) اشتیاق، شور و شوق، هیجان، اثر یا نیروی ناگهانی، شدید و ناگهان، یکهو، یهو، (با سرعت و تلق تلق کنان) حرکت کردن، رفتن، لذت، کیف، چتری بریدن (مو)، موی چتری، رجوع شود به: bhang، vt : بستن، چتری بریدن گیسو، n صدای بلند یا محکم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden, loud, explosive sound.
مشابه: clap, explosion, report, slam

- The balloon burst with a bang.
[ترجمه مهدیه] بادکنک با صدای بلندی منفجر شد
|
[ترجمه محمد حیدری] بالون ( یا بادکنک ) با تقی منفجر شد
|
[ترجمه گوگل] بادکنک با یک انفجار ترکید
[ترجمه ترگمان] بالون با صدای بلندی منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sudden or hard hit or blow.
مشابه: hit, pound, rap, slam

- The falling branch gave me a bang on the shoulder.
[ترجمه سید عباس حسینی] شاخه ی در حال سقوط ضربه ای ( سخت ) به شانه ام زد. ( با شدت به شانه ام اصابت کرد. )
|
[ترجمه گوگل] شاخه در حال سقوط ضربه ای به شانه ام زد
[ترجمه ترگمان] شاخه سقوط به شانه ام اصابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) a sudden burst of energy or motion.

- The show started with a bang.
[ترجمه سید عباس حسینی] نمایش یکهو و با شور و هیجان زیادی شروع شد.
|
[ترجمه گوگل] نمایش با صدای بلند شروع شد
[ترجمه ترگمان] نمایش با یک انفجار شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) a keen pleasure or enjoyment.
مشابه: kick

- I get a bang out of her sense of humor.
[ترجمه ندا] من از حس شوخ طبیعی او خوشم می آید.
|
[ترجمه سید عباس حسینی] من از حس شوخ طبعی او کیف می کنم.
|
[ترجمه گوگل] من از حس شوخ طبعی او در می آیم
[ترجمه ترگمان] حس شوخ طبعی او را کنار گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bangs, banging, banged
عبارات: bang up
(1) تعریف: to hit loudly or violently.
مشابه: clash, nail, pound

- He banged the drum.
[ترجمه سید عباس حسینی] او طبل را ( با شدت و صدای بلند ) کوبید.
|
[ترجمه گوگل] طبل را کوبید
[ترجمه ترگمان] طبل ها رو به صدا در آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She banged me on the head.
[ترجمه سید عباس حسینی] او با خشونت به سرم ضربه زد.
|
[ترجمه گوگل] به سرم زد
[ترجمه ترگمان] اون به سرم ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to shut loudly; slam.
مشابه: clap, slam

- He banged the door when he left.
[ترجمه امین جهانگرد] وقتی که رفت در و کوبید
|
[ترجمه گوگل] وقتی رفت در را کوبید
[ترجمه ترگمان] وقتی رفت، درو بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (vulgar) to have sexual intercourse with.
مشابه: ball, lay
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make a sudden explosive sound.
مشابه: crack

- The gun banged.
[ترجمه سید عباس حسینی] تفنگ شلیک کرد.
|
[ترجمه گوگل] تفنگ زد
[ترجمه ترگمان] اسلحه کوبیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to strike forcefully.
مشابه: pound

- They were banging on the door.
[ترجمه سید عباس حسینی] آنها محکم در رو می کوبیدند. ( در زدن با شدت منظورشه )
|
[ترجمه گوگل] به در می زدند
[ترجمه ترگمان] اونا داشتن در رو می banging
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (vulgar) to have sexual intercourse.
قید ( adverb )
• : تعریف: exactly; directly.

- He stood bang in my way.
[ترجمه سید عباس حسینی] او دقیقا/صاف ( مث دستِ خر 🤣 ) سر راه من واستاده بود.
|
[ترجمه گوگل] او با صدای بلند سر راه من ایستاد
[ترجمه ترگمان] سر راهم قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bang about (or around)
با سروصدای زیاد (ترق تروق) کاری را انجام دادن

2. bang goes (something)
با عدم موفقیت یا شکست مواجه شدن،ناکام شدن

3. bang in the middle of (something)
درست وسط (چیزی)

4. bang one's head against a brick wall
نیروی خود را به هدر دادن و به جایی نرسیدن

5. bang one's head against a wall
1- سرخود را به دیوار کوفتن،کار بیهوده کردن 2- بر آشفتن

6. bang out a tune (on a musical instrument)
بد نواختن

7. bang someone
(خودمانی - ناپسند) سفت گاییدن

8. bang someone (or something) about
صدمه زدن به،با خشونت رفتار کردن نسبت به

9. bang up
صدمه زدن به،ضربه زدن یا خوردن

10. don't bang the door!
در را محکم نبند!

11. he ran bang against the wall
او محکم به دیوار خورد.

12. get a bang out of (something)
(از چیزی) لذت بردن

13. with a bang
با موفقیت،با کامیابی

14. i heard the bang of the rifle
صدای در رفتن (یا شلیک) تفنگ را شنیدم.

15. simply for the bang of it!
فقط به خاطر لذت آن !

16. to start with a bang
با شوق تمام آغاز کردن

17. to start off with a bang
با موفقیت آغاز شدن یا کردن

18. start (or go) with a bang
با موفقیت آغاز یا انجام شدن

19. an idea hit him with a bang
ناگهان فکری به سرش زد.

20. he closed the door with a bang
او در را دنگی بست (محکم بست).

21. the film went over with a bang
آن فیلم خیلی گرفت.

22. they held their ears and waited for the bang
آنها گوش های خود را گرفتند و منتظر صدای انفجار شدند.

23. I ran slap bang into a lamp-post.
[ترجمه گوگل]با سیلی زدم توی تیر چراغ
[ترجمه ترگمان]من یه سیلی توی یه تیر چراغ برق زدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. There was loud bang and a sudden blinding light.
[ترجمه گوگل]صدای انفجار شدید و نور کور کننده ناگهانی شنیده شد
[ترجمه ترگمان]صدای بنگ بلندی به گوش رسید و نور خیره کننده ای پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. There was a bang as the gun was fired.
[ترجمه گوگل]با شلیک اسلحه صدای انفجار به گوش رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی تفنگ شلیک شد صدای بنگ بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Residents heard an enormous bang as a safety valve on the boiler failed.
[ترجمه گوگل]هنگامی که سوپاپ اطمینان روی دیگ از کار افتاد، ساکنان صدای انفجار شدیدی را شنیدند
[ترجمه ترگمان]ساکنان صدای انفجار عظیمی را به عنوان یک دریچه ایمنی بر روی دیگ بخار شنیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The bang reverberated through the house.
[ترجمه گوگل]صدای انفجار در خانه پیچید
[ترجمه ترگمان]بنگ بنگ در خانه طنین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Suddenly there was a loud bang.
[ترجمه گوگل]ناگهان صدای انفجاری بلند شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان صدای بنگ بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. There was a huge bang as if someone had exploded a rocket outside.
[ترجمه گوگل]صدای انفجار بزرگی شنیده شد که گویی کسی موشکی را بیرون منفجر کرده است
[ترجمه ترگمان]صدای انفجار عظیمی به گوش رسید که انگار کسی یک راکت در بیرون منفجر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. There was a loud bang outside the kitchen door.
[ترجمه گوگل]صدای بلندی از بیرون در آشپزخانه شنیده شد
[ترجمه ترگمان]صدای بنگ بلندی از در آشپزخانه به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صدای بلند یا محکم (اسم)
bang

چتر زلف (اسم)
bang, fringe

ضربت سنگین (اسم)
bang, slam

محکم زدن (فعل)
bang, whack, pommel, tee off

چتری بریدن (فعل)
bang

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

تخصصی

[کامپیوتر] کارکتر " !"که به علامت تعجب معروف است - تلفظ یک علامت تعجب .

انگلیسی به انگلیسی

• strike, hit; sound of an explosion; slam; cannabis, hemp
beat, strike; make constant noise; cut hair shorter exposing more of the forehead; (aggressive slang) engage in sexual intercourse, couple
with a sudden slamming boom; noisily
boom!
a bang is a loud noise such as the noise of an explosion.
if you bang a door or if it bangs, it closes violently with a loud noise.
if you bang on something or if you bang it, you hit it so that it makes a loud noise.
if something bangs into you or if you bang against something, you accidentally knock into it and hurt yourself. verb here but can also be used as a count noun. e.g. did you suffer any bangs or bumps?
if something goes with a bang, it is very successful.
bang is used in expressions which emphasize an exact position or time. for example, if something is bang in the middle, it is exactly in the middle.
if you bang something down, you put it down violently so that it makes a loud noise.

پیشنهاد کاربران

bang
فعل: کوبیدن, ضربه زدن، سکس داشتن
اسم : صدای بلند
قید: دقیقا، مستقیم
banged ضربه خورده
اصطلاح عامیانه اغلب برای توصیف عمل تزریق کردن مواد مخدر
صدای محکم و یهویی برخورد چیزی با چیز دیگه
bang for the/your buck
توی این اصطلاح سود یا نتیجه معنی می شه.
مثال:
In Roshd. Agency We are experts at creating campaigns that give you the most bang for your buck.
مهارت ما در آژانس رشد ایجاد کمپین هایی است که با کمترین هزینه بهترین نتیجه را کسب می کنید.
This slang term is often used to describe the act of injecting drugs. It implies a forceful and quick action, similar to the sound of a gunshot.
این اصطلاح عامیانه اغلب برای توصیف عمل تزریق کردن مواد مخدر استفاده می شود. این حاکی از یک اقدام پر قدرت و سریع، شبیه به صدای شلیک گلوله است.
...
[مشاهده متن کامل]

I’m going to bang some heroin.
Some people prefer to bang their drugs for a more intense high.
Once you start banging drugs, it’s hard to stop.

bang
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-shooting-up/
Bang sth
محکم به چیزی برخورد کردن
I banged my head on the pole
سرم محکم به تیر چراغ برق برخورد کرد
کوبیده شدن، ضربه خوردن
تلنگر
an offensive word meaning to have sex with someone
یک کلمه توهین آمیز به معنای رابطه جنسی با کسی داشتن
Sarah accused her ex - boyfriend of banging her best friend behind her back.
The rumor mill was abuzz with speculation that Tom had been banging his secretary for months.
...
[مشاهده متن کامل]

After finding out about his wife's infidelity, John stormed out of the house, vowing never to let her bang anyone else again.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/bang
زدن مثلاً با چکش میخ را بر چوب می زنیم.
کیف کردن
کوبیده شدن مثلاً دستم به چهارچوب در کوبیده شد
صدای بلند و کوتاه
1 ) To have sex with someone.
2 ) A loud noise.
Do not get the two confused.
1 ) I banged a right fit bird last night!
2 ) Did you hear that bang last night?
Right fit bird : MILF MOM
...
[مشاهده متن کامل]

۱. کوبیدن - ضربه زدن ( به طوریکه تولید صدا کنه )
She banged her fist on the table
The bird banged into/against the window.
She fell and banged her elbow.
She banged the table with her fist
He accidentally banged his knee against the door.
۲. با ضربه زدن به چیزی تولید صدا کردن
He banged the drum درام زد ( را به صدا درآورد )
۳. صدای بلند ( n )
I heard a loud bang.
The door slammed shut with a bang.
۴. حرف ندا برای شبیه سازی کردن یک صدای بلند ( صدای انفجار یا شلیک اسلحه )
Bang bang you are dead motherfucker
۵. خوابیدن با کسی ( سکس کردن - گاییدن - برقراری رابطه جنسی )
وقتی میگن gang bang یعنی سکس گله ای و گروهی ( یک زن - چند مرد )
Orgy ( چند زن و چند مرد )
Offensive / informal : Bang
To have sex with someone

یه معنی هم داره تو آمریکا که مثلا پسره به دوست دخترش میگه : Do you wanna bang
ینی میخوای سکس کنیم ؟ عامیانه تر میشه ( میخوای حال کنی )
موی چتری
صدای مهیب
دو چیز را ب همدیگر کوبیدن
noun:
1 - افنجار 2 - صدای بلند 3 - ضربه سنگین و محکم ( به اعضای بدن ) a bang on the head
verb:
1 - کوبیدن i left banging the door behind me
stop banging on the door
2 - ایجاد صدای بلند
3 - to have sex
...
[مشاهده متن کامل]

bang bang صدای تفنگ، بنگ بنگ
bang one's head against a wall/brick الکی خود را به در و دیوار زدن

to bang ( other women ) over the head ( خوش گذرانی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس