assert

/əˈsɜːrt//əˈsɜːt/

معنی: ادعا کردن، اثبات کردن، حمایت کردن، دفاع کردن از، ازاد کردن، اظهار قطعی کردن
معانی دیگر: (موکدا) اعلام کردن، تصریح کردن، تاکید کردن، مدعی شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: asserts, asserting, asserted
(1) تعریف: to state with force or confidence.
مترادف: avouch, declare, maintain, state
متضاد: controvert, deny
مشابه: affirm, allege, asseverate, aver, avow, contend, insist, postulate, predicate, profess, protest, say

- He asserted his innocence.
[ترجمه ماهان علیپور] او بیگناهی اش را اثبات کرد
|
[ترجمه احمدرضا] او اظهار بی گناهی کرد
|
[ترجمه گوگل] او بر بی گناهی خود تاکید کرد
[ترجمه ترگمان] او بی گناهی خود را تصدیق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She asserted that she was perfectly capable of taking care of herself.
[ترجمه گوگل] او اظهار داشت که کاملاً قادر است از خود مراقبت کند
[ترجمه ترگمان] ادعا می کرد که کاملا توانایی نگهداری از خودش را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to defend or maintain.
مترادف: defend, maintain
مشابه: argue, claim, protest, uphold

- I will continue to assert my independence.
[ترجمه مهران] من به دفاع از استقلال خود ادامه خواهم داد.
|
[ترجمه گوگل] من به استقلال خود ادامه خواهم داد
[ترجمه ترگمان] من به اثبات استقلال خود ادامه خواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to put (oneself) forward strongly.
مترادف: advance
مشابه: present

جمله های نمونه

1. to assert oneself
خود نشان دادن،ادعای حق کردن،سینه سپر کردن

2. he wished to assert his authority in his own house
او می خواست سروری خود را در خانه ی خود به ثبوت برساند.

3. in the beginning she was timid, but she gradually learned to assert herself
در ابتدا خجالتی بود ولی کم کم آموخت که خودی نشان دهد.

4. She continued to assert that she was innocent.
[ترجمه گوگل]او همچنان ادعا می کرد که بی گناه است
[ترجمه ترگمان]او همچنان ادعا می کرد که بی گناه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The German Chancellor was anxious to assert his government's commitment to further European unity.
[ترجمه گوگل]صدراعظم آلمان مشتاق بود تا بر تعهد دولت خود برای اتحاد بیشتر اروپا تاکید کند
[ترجمه ترگمان]صدراعظم آلمان مشتاق بود که تعهد دولت خود نسبت به اتحاد بیشتر اروپا را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She continued to assert her innocence.
[ترجمه Saba🦄🌈] او همچنان به اثبات کردنه بی گناهیه خود ادامه داد
|
[ترجمه گوگل]او همچنان بر بی گناهی خود تاکید می کرد
[ترجمه ترگمان]او به بی گناهی خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You're too timid-you must try to assert yourself more.
[ترجمه اسحاقی] شما خیلی خجالتی و کمرو هستید. باید سعی کنید بیشتر توانایی خود را نشان دهید.
|
[ترجمه گوگل]شما بیش از حد ترسو هستید - باید سعی کنید بیشتر خودتان را نشان دهید
[ترجمه ترگمان]تو خیلی خجالتی هستی - باید سعی کنی بیشتر از این حرف بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr. Helm plans to assert that the bill violates the First Amendment.
[ترجمه گوگل]آقای هلم قصد دارد ادعا کند که این لایحه متمم اول را نقض می کند
[ترجمه ترگمان]آقای هلم قصد دارد ادعا کند که این لایحه تخطی از متمم اول را نقض می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was determined to assert my authority from the beginning.
[ترجمه زینب سرآمد] من مصمم بودم که از همان ابتدا اقتدار خود را به اثبات برسانم.
|
[ترجمه گوگل]من از همان ابتدا مصمم بودم که اقتدار خود را اعلام کنم
[ترجمه ترگمان]من مصمم بودم که از ابتدا قدرت خود را نشان دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has to overcome his inability to assert himself.
[ترجمه گوگل]او باید بر ناتوانی خود در اثبات خود غلبه کند
[ترجمه ترگمان]او باید بر ناتوانی خود در دفاع از خود غلبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She wished to assert her independence from her parents.
[ترجمه گوگل]او می خواست استقلال خود را از والدینش ابراز کند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست از پدر و مادرش استقلال خود را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Nordic countries have been quick to assert their interest in the development of the Baltic States.
[ترجمه گوگل]کشورهای شمال اروپا به سرعت علاقه خود را به توسعه کشورهای بالتیک ابراز کردند
[ترجمه ترگمان]کشورهای اسکاندیناوی سرعت خود را در توسعه کشورهای بالتیک اعلام کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. National pride began to assert itself.
[ترجمه گوگل]غرور ملی شروع به اثبات خود کرد
[ترجمه ترگمان]غرور ملی شروع به دفاع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I really must assert myself more in meetings.
[ترجمه فرشاد] در کنفرانس ها من باید خودم را بیشتر به اثبات برسانم. ( توانایی ها )
|
[ترجمه گوگل]من واقعاً باید در جلسات بیشتر از خودم دفاع کنم
[ترجمه ترگمان]واقعا باید خودم را در جلسات ابراز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Edward III tried to assert his independence of the regime at court.
[ترجمه گوگل]ادوارد سوم سعی کرد استقلال خود را از رژیم در دربار ابراز کند
[ترجمه ترگمان]ادوارد سوم سعی کرد از استقلال خود در دادگاه دفاع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ادعا کردن (فعل)
acclaim, claim, contend, lay in, assert, profess

اثبات کردن (فعل)
assert, affirm, aver, demonstrate, prove, corroborate

حمایت کردن (فعل)
support, stead, aid, assert, defend, protect

دفاع کردن از (فعل)
assert, champion, defend, vindicate

ازاد کردن (فعل)
release, liberate, free, assert, assoil, ease, franchise, deliver, unfix, unwrap, enfranchise, liberalize, extricate, uncage, unfasten, unhitch, unloose, unstring, unyoke

اظهار قطعی کردن (فعل)
assert

تخصصی

[حقوق] اظهار داشتن، ادعا کردن، مطالبه کردن (حق)، اقامه کردن ادعا
[ریاضیات] دفاع کردن از، اظهار قطعی کردن، اثبات کردن، حاکی بودن، شرح دادن، نشان دادن

انگلیسی به انگلیسی

• state, declare; insist on
if you assert a fact or belief, you state it firmly.
if you assert your authority, you make it clear that you have it.
if you assert yourself, you speak and act in a forceful way so that people take notice of you.

پیشنهاد کاربران

Assert means to state something confidently and forcefully, often as a fact or belief. It shows strong conviction or certainty in what is being said.
For example:
He asserted his innocence in the matter.
...
[مشاهده متن کامل]

( He confidently claimed that he was not guilty. )
It can also mean to act in a way that shows authority or confidence:
She asserted her right to speak during the meeting.
( She confidently stood up for her right to speak. )

حرف را به کرسی نشاندن
I was determined to assert my authority from the beginning.
کلمه **"assert"** به معنای بیان یا اعلام کردن یک ادعا به صورت قاطعانه است. به عبارت دیگر، زمانی که شما چیزی را **assert** می کنید، آن را به عنوان یک حقیقت معرفی می کنید و می خواهید دیگران آن را بپذیرند.
...
[مشاهده متن کامل]

### مثال:
- **She asserted that she was innocent. **
( او اعلام کرد که بی گناه است. )
### تفاوت با دیگر کلمات مشابه:
1. **Claim**:
- **معنی**: ادعا کردن، بدون اینکه لزوماً شاهدی برای آن وجود داشته باشد.
- **مثال**: She claimed she could run a marathon. ( او ادعا کرد که می تواند یک ماراتن را بدود. )
2. **State**:
- **معنی**: بیان کردن، که معمولاً به صورت بی طرفانه و بدون قاطعیت است.
- **مثال**: He stated that the meeting would be at noon. ( او بیان کرد که جلسه ساعت ۱۲ خواهد بود. )
3. **Confirm**:
- **معنی**: تأیید کردن یک ادعا یا واقعیت.
- **مثال**: The doctor confirmed the diagnosis. ( پزشک تشخیص را تأیید کرد. )
### جمع بندی:
- **Assert**: بیان قاطع یک ادعا.
- **Claim**: ادعای بدون ضمانت.
- **State**: بیان بی طرفانه.
- **Confirm**: تأیید یک واقعیت.

اظهار داشتن، ادعا کردن
مثال: She asserted her innocence despite the evidence against her.
او عذرآوری خود را اظهار کرد، با وجود شواهد مخالف.
ابراز کردن
assert ( v ) ( əˈsərt ) =to state clearly and firmly that sth is true, e. g. She continued to assert that she was innocent. =to behave in a confident and determined way, assertion ( n ) ( əˈsərʃn )
assert
عرض اندام کردن
to assert itself/himself/herself… بر گفته ی خود پافشاری کردن، بر عقیده ی خود ماندن، معتقد بودن، با قاطعیت گفتن/ بیان کردن، ادعا کردن، مدعی شدن/بودن
✅ اظهار داشتن - ( موکدا ) اعلام کردن
( SYN: state ( with force or confidence
. e. g
On 18 November 2007, reports came out that a natural gas pipeline explosion had taken the lives of several workers, the death toll was later determined to be 34. Aramco asserts it was a purely maintenance - related incident
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : assert
اسم ( noun ) : assertion / assertiveness
صفت ( adjective ) : assertive
قید ( adverb ) : assertively
دفاع کردن
اثبات کردن
( به نوعی و بسته به بافت جمله شاید ) : اظهار وجود
She certainly and successfully asserts herself against her surroundings by not allowing the hustle and bustle to swallow her.
او اجازه نمی دهدهیاهو و غوغای محیط او را در خود غرق کند و با اینکار به شکل قطعی و موفقیت آمیزی خود را در برابر محیط پیرامون اثبات می کند ( می نمایاند ) .
...
[مشاهده متن کامل]

او اجازه نمی دهدهیاهو و غوغای محیط او را در خود غرق کند و با اینکار به شکل قطعی و موفقیت آمیزی ازخود را در برابر محیط پیرامون دفاع می کند.

خودابرازی کردن
بیان داشتن، اظهار داشتن
به نمایش گذاردن
جسور بودن
شروع به تحت تاثیر قرار گرفتن
Me جان کلمه کلیدی نیست، اسم متدهست، اونم نه در زبان جاوا بلکه در فریمورک های تست معمولا از این اسم استفاده می کنند
به طور قطعی بیان کردن
اعلام کردن
مدعی
اثبات
خود را ثابت کردن_ خود را نشان دادن
حمایت کردن از
contend, claim
مدعی بودن
اظهار کردن، گفتن، بیان کردن، خاطرنشان کردن
بیان شدن
تصدیق کردن، با قدرت ظاهر شدن؛
to assert itself: در برابر چیزی خود را نشان دادن، خود را تحمیل کردن.
با قاطعیت گفتن
یک کلمه کلیدی در زبان برنامه نویسی جاواست
به رخ کشیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس