فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: allows, allowing, allowed
عبارات: allow for
حالات: allows, allowing, allowed
عبارات: allow for
• (1) تعریف: to permit; let;
• مترادف: authorize, let, permit
• متضاد: disallow, forbid, hinder, inhibit, prevent, prohibit
• مشابه: abide, admit, approve, countenance, empower, enable, grant, sanction, suffer, tolerate
• مترادف: authorize, let, permit
• متضاد: disallow, forbid, hinder, inhibit, prevent, prohibit
• مشابه: abide, admit, approve, countenance, empower, enable, grant, sanction, suffer, tolerate
- The hospital does not allow smoking anywhere on the premises.
[ترجمه shiva_sisi] بیماریستان کشیدن سیگار را در ساختمان ممنوع کرده است|
[ترجمه Farhood] بیماریستان کشیدن سیگار را در محوطه ساختمانیش ممنوع کرده است|
[ترجمه ilay] بیمارستان در تمام محل خود اجازه ی سیگار کشیدن را نمی دهد.|
[ترجمه گوگل] بیمارستان در هر جایی از محل استعمال دخانیات را ممنوع می کند[ترجمه ترگمان] بیمارستان اجازه سیگار کشیدن در هر جایی را نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please allow me to help you with the expenses of the party.
[ترجمه erfan] لطفا به من اجازه دهید در پرداخت هزینه های جشن به شما کمک کنم|
[ترجمه گوگل] خواهش می کنم اجازه بدهید در هزینه های مهمانی به شما کمک کنم[ترجمه ترگمان] لطفا به من اجازه بدهید با هزینه های مهمانی به شما کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The university allows second-year students to live off campus.
[ترجمه گوگل] این دانشگاه به دانشجویان سال دوم اجازه می دهد تا خارج از محوطه دانشگاه زندگی کنند
[ترجمه ترگمان] این دانشگاه به دانشجویان سال دوم اجازه می دهد تا در محوطه دانشگاه زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دانشگاه به دانشجویان سال دوم اجازه می دهد تا در محوطه دانشگاه زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tenants are allowed to have cats in their apartments, but not dogs.
[ترجمه گوگل] مستاجران اجازه دارند در آپارتمان خود گربه داشته باشند، اما سگ نه
[ترجمه ترگمان] Tenants مجاز به داشتن گربه ها در آپارتمان های خود هستند، اما نه سگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] Tenants مجاز به داشتن گربه ها در آپارتمان های خود هستند، اما نه سگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to concede.
• مترادف: accept, admit, authorize, concede, grant, let, permit, sanction
• متضاد: deny, disallow, dispute
• مشابه: acknowledge, agree, approve, comply
• مترادف: accept, admit, authorize, concede, grant, let, permit, sanction
• متضاد: deny, disallow, dispute
• مشابه: acknowledge, agree, approve, comply
- She allowed that he might be right on certain points, but she could not agree with his main argument.
[ترجمه گوگل] او اجازه داد که ممکن است در برخی موارد حق با او باشد، اما نتوانست با استدلال اصلی او موافقت کند
[ترجمه ترگمان] او مجاز بود که در برخی موارد حق داشته باشد، اما نمی توانست با استدلال اصلی خود موافقت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مجاز بود که در برخی موارد حق داشته باشد، اما نمی توانست با استدلال اصلی خود موافقت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The insurance company did not allow their claim.
[ترجمه اسحاقی] شرکت بیمه ادعای آنها را قبول نکرد.|
[ترجمه 34345774] شرکت بیمه به ادعای آن ها اجازه نداد|
[ترجمه گوگل] شرکت بیمه به ادعای آنها اجازه نداد[ترجمه ترگمان] شرکت بیمه به ادعای آن ها اجازه نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to provide or set aside (a certain amount).
• مترادف: allocate, allot
• مشابه: provide, spare
• مترادف: allocate, allot
• مشابه: provide, spare
- Her mother allowed her ten dollars a week.
[ترجمه kkkk] مادرش ده دلار در هفته به اوداد|
[ترجمه گوگل] مادرش هفته ای ده دلار به او اجازه داد[ترجمه ترگمان] مادرش هفته ای ده دلار به او می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher allowed an hour for the students to finish.
[ترجمه مجتبی] معلم یک ساعت به دانش اموزان اختصاص داد|
[ترجمه ERIKA] معلم یک ساعت به دانش آموزان وقت داد تا کارشان را تمام کنند|
[ترجمه گوگل] معلم یک ساعت فرصت داد تا دانش آموزان تمام کنند[ترجمه ترگمان] معلم یک ساعت صبر کرد تا دانش آموزان حرفش را تمام کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to permit by not paying close enough attention.
• مترادف: let, permit
• مشابه: sanction
• مترادف: let, permit
• مشابه: sanction
- How could you allow such a thing to happen?
[ترجمه Celeverboy] چطور تونستی بزاری همچین چیزی اتفاق بیافتد|
[ترجمه گوگل] چطور تونستی اجازه بدی همچین چیزی؟[ترجمه ترگمان] چطور تونستی همچین کاری رو انجام بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید