اسم ( noun )
حالات: alibis
حالات: alibis
• (1) تعریف: the legal defense of establishing one's location away from the scene of a crime during its commission.
• مترادف: defense
• مشابه: plea
• مترادف: defense
• مشابه: plea
• (2) تعریف: (informal) an excuse.
• مترادف: apologia, defense, excuse, justification, plea
• مشابه: cover-up, explanation, pretext, subterfuge, vindication
• مترادف: apologia, defense, excuse, justification, plea
• مشابه: cover-up, explanation, pretext, subterfuge, vindication
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: alibis, alibiing, alibied
حالات: alibis, alibiing, alibied
• : تعریف: (informal) to give an excuse.
• مشابه: cover
• مشابه: cover
- He alibied his way out of trouble.
[ترجمه SO] او با بهانه خودشو از دردسر نجات داد|
[ترجمه گوگل] او راه خود را از مشکلات نجات داد[ترجمه ترگمان] اون واسه خودش دردسر درست کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to provide an excuse in someone's defense.
• مترادف: corroborate, defend, excuse, justify
• مشابه: support, uphold
• مترادف: corroborate, defend, excuse, justify
• مشابه: support, uphold
- She alibied her brother to protect him.
[ترجمه سید رضا حسینی] او با ارائه مدرک برادرش را متقاعد کرد که از او محافظت خواهد کرد|
[ترجمه ش.] او برای نجات برادرش، عذروبهانه ای سر هم کرد.|
[ترجمه گوگل] او از برادرش حمایت کرد تا از او محافظت کند[ترجمه ترگمان] اون از برادرش عذر خواست که ازش محافظت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید