صفت ( adjective )
• (1) تعریف: related by blood; kin.
• مترادف: consanguineous, kin, kindred, related
• متضاد: unrelated
• مشابه: cognate, connected, german, natural
• مترادف: consanguineous, kin, kindred, related
• متضاد: unrelated
• مشابه: cognate, connected, german, natural
- It is less common nowadays to marry someone who is akin to you.
[ترجمه گوگل] این روزها کمتر دیده می شود که با فردی که شبیه شما باشد ازدواج کنید
[ترجمه ترگمان] امروزه کم تر اتفاق می افتد که با کسی ازدواج کند که شبیه شما باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروزه کم تر اتفاق می افتد که با کسی ازدواج کند که شبیه شما باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- President Franklin Roosevelt and his wife Eleanor Roosevelt were akin, but only distantly.
[ترجمه سعید پارساپور ] پرزیدنت فرانکلین روزولت و همسرش الینور روزولت خویشاوند بودند، اما فقط دور.|
[ترجمه گوگل] پرزیدنت فرانکلین روزولت و همسرش النور روزولت شبیه هم بودند، اما از دور[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور فرانکلین روزولت و همسرش النور روزولت شبیه هم بودند، اما تنها از دور بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: similar in nature.
• مترادف: alike, allied, corresponding, kin, kindred, like, similar
• متضاد: alien, different, dissimilar, unlike
• مشابه: alike, allied, corresponding, kin, kindred, like, similar
• مترادف: alike, allied, corresponding, kin, kindred, like, similar
• متضاد: alien, different, dissimilar, unlike
• مشابه: alike, allied, corresponding, kin, kindred, like, similar
- She considers suicide to be akin to murder.
[ترجمه گوگل] او خودکشی را شبیه قتل می داند
[ترجمه ترگمان] او خودکشی را شبیه به قتل می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او خودکشی را شبیه به قتل می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The languages of Sweden and Norway are closely akin.
[ترجمه گوگل] زبان های سوئد و نروژ بسیار شبیه هم هستند
[ترجمه ترگمان] زبان های سوید و نروژ بسیار شبیه هم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زبان های سوید و نروژ بسیار شبیه هم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید