aggregate

/ˈæɡrəɡət//ˈæɡrɪɡət/

معنی: جمع، تراکم، مجموع، توده، جمع شده، متراکم، انبوه، بهم پیوسته، جمع امده، جمع شدن، متراکم ساختن، توده کردن، جمع کردن
معانی دیگر: فراهمه، انبوهه، بر افزوده، جمعا، مجموعه ای از چیزهای گوناگون، جمیع، بالغ شدن بر، به صورت مجموعه یا هم انباشت درآوردن، بر افزودن، (گیاه شناسی) متراکم (مثل برخی گل های خوشه ای)، (زمین شناسی) سنگ بر افزوده (که از متراکم شدن قطعات بلور و فلز و غیره به وجود آمده)، سنگ دانه ای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a sum, combination, or composite of separable elements.
مترادف: amount, combination, composite, compound, sum, sum total, total, totality
متضاد: constituent
مشابه: aggregation, all, complement, concrete, entirety, gross, summation, whole

- The aggregate of her life experiences lent her considerable wisdom.
[ترجمه گوگل] مجموع تجربیات زندگی او خرد قابل توجهی را به او بخشید
[ترجمه ترگمان] تجربیات زندگی او به او عقل و حکمت قابل توجهی بخشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Concrete is an aggregate composed of mineral elements mixed with cement.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] اساس ساختار بتن مخلوطی از سیمان و عناصر پایه ( معدنی ) هست.
|
[ترجمه گوگل] بتن سنگدانه ای است که از عناصر معدنی مخلوط با سیمان تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان] بتن ترکیبی از عناصر معدنی مخلوط با سیمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: added up, combined, or considered as a whole.
مترادف: added up, combined, complete, entire, total, whole
متضاد: individual
مشابه: all, grouped, joined, united

- The couple's aggregate wages are just barely enough to keep the family afloat.
[ترجمه عطیه عروجی] دستمزد مجموع این زوج به مشقت برای زندگی و سرپایی آن کافی است
|
[ترجمه گوگل] دستمزد مجموع این زوج به سختی برای سرپا نگه داشتن خانواده کافی است
[ترجمه ترگمان] مجموع دست مزد این زوج به اندازه کافی برای شناور ماندن خانواده کافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: formed in a dense cluster or mass.
مترادف: agglomerated, clustered, massed

- The raspberry is an aggregate fruit.
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] تمشک میوه متراکمی هست.
|
[ترجمه عطیه عروجی] تمشک یک میوه است
|
[ترجمه حسین کتابدار] تمشک میوه ی حاصل از رشد برچه های مجزا و متعدد یک گل است ( میوۀ مجتمع )
|
[ترجمه گوگل] تمشک میوه‌ای است
[ترجمه ترگمان] تمشک یک میوه کل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: aggregates, aggregating, aggregated
(1) تعریف: to collect in one mass or sum.
مترادف: accumulate, amass, assemble, collect, compile, garner, group
مشابه: compose, gather, lump together, mass, sum, unite

- The museum aggregated numerous works of the artist that had previously been in the hands of private collectors.
[ترجمه گوگل] این موزه آثار متعددی از این هنرمند را که قبلاً در دست مجموعه‌داران خصوصی بود، جمع آوری کرد
[ترجمه ترگمان] موزه آثار متعددی از هنرمندانی که قبلا در دست ماموران جمع آوری کنندگان خصوصی بوده اند را جمع کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If we aggregate our funds, we'll have enough capital to start the business.
[ترجمه عطیه عروجی] اگر سرمایه خود را جمع کنیم سرمایه کافی برای شروع کسب و کار خواهیم داشت
|
[ترجمه گوگل] اگر سرمایه خود را تجمیع کنیم، سرمایه کافی برای شروع کسب و کار خواهیم داشت
[ترجمه ترگمان] اگر سرمایه خود را جمع کنیم، سرمایه کافی برای شروع کسب وکار خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to add up to.
مترادف: add up to, sum up to, total
مشابه: equal, number

- Her debts aggregated thousands of dollars.
[ترجمه علی جادری] بدهی های او مجموعاً هزاران دلار شد.
|
[ترجمه دکتر محمدشکیبی نژاد] مجموع بدهی های او به هزاران دلار رسید.
|
[ترجمه گوگل] بدهی های او هزاران دلار جمع آوری شد
[ترجمه ترگمان] debts هزاران دلار جمع کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: aggregative (adj.), aggregately (adv.)
• : تعریف: to combine or unite into a mass or whole.
مترادف: agglomerate, amass, combine, swarm, unite
مشابه: collect, crowd, gather, group

- Several different minerals aggregate to make up what we call granite.
[ترجمه علی جادری] چندین ماده معدنی مختلف جمع شده است تا آنچه ما آن را گرانیت می نامیم بسازد .
|
[ترجمه گوگل] چندین کانی مختلف برای ساختن چیزی که ما گرانیت می نامیم جمع می شوند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مواد معدنی مختلف برای بالا بردن چیزی که ما آن را گرانیت می نامیم، جمع شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. aggregate flower
گل فراهم

2. aggregate fruit
میوه ی فراهم

3. the aggregate number of the unemployed
جمع تعداد بیکاران

4. the aggregate of human knowlege
جمیع دانسته های بشر

5. in the aggregate
جمعا،بر افزوده،همگی

6. The football team had a low goal aggregate last season.
[ترجمه گوگل]تیم فوتبال فصل گذشته آمار گلزنی پایینی داشت
[ترجمه ترگمان]تیم فوتبال در فصل گذشته گل پایینی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The smaller minorities got an aggregate of 327 votes.
[ترجمه گوگل]اقلیت های کوچکتر در مجموع 327 رای به دست آوردند
[ترجمه ترگمان]اقلیت کوچک تر ۳۲۷ رای کسب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The three smaller parties gained an aggregate of 25 per cent of the vote.
[ترجمه گوگل]سه حزب کوچکتر در مجموع 25 درصد آرا را به دست آوردند
[ترجمه ترگمان]هر سه حزب کوچک تر، ۲۵ درصد آرا را به دست آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They purchased an aggregate of 3000 shares in the company.
[ترجمه گوگل]آنها مجموعاً 3000 سهام شرکت را خریداری کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک مجموع ۳۰۰۰ سهم را در این شرکت خریداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What were your aggregate wages last year?
[ترجمه گوگل]مجموع دستمزد شما در سال گذشته چقدر بود؟
[ترجمه ترگمان]پارسال چقدر حقوق می گرفتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The tax increases will, in the aggregate, cause much hardship.
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات در مجموع باعث ایجاد مشکلات زیادی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات در مجموع موجب مشکلات زیادی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Businesses are, in the aggregate, deeper in debt than ever before.
[ترجمه گوگل]کسب و کارها در مجموع بیشتر از هر زمان دیگری در بدهی قرار دارند
[ترجمه ترگمان]کسب وکار در مجموع نسبت به قبل بیشتر مقروض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our team scored the most goals on aggregate.
[ترجمه گوگل]تیم ما در مجموع بیشترین گل را به ثمر رساند
[ترجمه ترگمان]تیم ما بیش ترین گل را در مجموع به ثمر رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The highest aggregate came in the third round where Leeds and Middlesbrough drew 4-
[ترجمه گوگل]بالاترین مجموع در دور سوم که لیدز و میدلزبرو به تساوی 4- رسیدند
[ترجمه ترگمان]این تیم در دور سوم با تیم لیدز و میدلزبورو ۴ امتیاز کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Share: The aggregate of called up share capital and all reserves, excluding minority interests.
[ترجمه گوگل]سهم: مجموع سرمایه سهام فراخوان شده و کلیه اندوخته ها، به استثنای سهام اقلیت
[ترجمه ترگمان]اشتراک: جمع کردن سرمایه مشترک و همه ذخایر، به استثنای منافع اقلیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. What are the determinants of aggregate demand?
[ترجمه گوگل]عوامل تعیین کننده تقاضای کل چیست؟
[ترجمه ترگمان]عوامل تعیین کننده میزان تقاضا کدامند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This aggregate supply curve is of fundamental importance to the macroeconomic policy conclusions often drawn from the rational expectations hypothesis.
[ترجمه گوگل]این منحنی عرضه کل برای نتیجه‌گیری سیاست‌های کلان اقتصادی که اغلب از فرضیه انتظارات منطقی استخراج می‌شوند، اهمیت اساسی دارد
[ترجمه ترگمان]این منحنی عرضه کلی از اهمیت بنیادی در نتیجه گیری سیاست اقتصاد کلان برخوردار است که اغلب از فرضیه انتظارات منطقی کشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جمع (اسم)
total, addition, tale, aggregate, mass, tot, sum, plural, summation, collectivity, rout

تراکم (اسم)
compression, aggregate, agglomeration, density, congestion, aggregation, congeries

مجموع (اسم)
complex, aggregate, altogether, sum, summation, sum total, totality

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

جمع شده (صفت)
accumulated, aggregate, knotted

متراکم (صفت)
heaped, accumulated, aggregate, dense, compact, compressed, condensed, stagnant

انبوه (صفت)
gross, luxuriant, aggregate, dense, thick, bushy, voluminous, collective, rank, multitudinous, thick-set, floccose

بهم پیوسته (صفت)
aggregate, compact, collective, conjunct, indiscrete

جمع امده (صفت)
aggregate

جمع شدن (فعل)
shrink, assemble, aggregate, muster, gather, constringe, flock, backlog, snuggle, retract, congregate, beehive, group, twitch, drift, herd, gang up, nucleate, twitch grass

متراکم ساختن (فعل)
aggregate

توده کردن (فعل)
stack, cumulate, amass, aggregate, pile, lump, heap, hill, shock, pack, ruck, stockpile

جمع کردن (فعل)
gross, total, add, collect, stack up, aggregate, eke, roll up, gather, tot, sum, call up, agglomerate, convene, flock, cluster, floc, furl, constrict, purse, immobilize

تخصصی

[حسابداری] متراکم
[عمران و معماری] دانه - مصالح دانه ای - دانه سنگ - سنگدانه - شن و ماسه - مخلوط - مجموعه - انبوه - کلوخه - مصالح سنگی - دانه سنگی - مصالح دانه ای
[زمین شناسی] سنگدانه، مصالح دانه ای، دانه سنگ، شن و ماسه، دانه سنگی
[صنعت] متراکم، تجمعی، پیوسته، توده
[نساجی] آگرگات - تجمع ذرات کلوئیدی - توده ای شدن ذرات کلوئیدی
[ریاضیات] انبوهه، مرتب، دسته، توده، انبوه، جمع شده، مجموعه، مبلغ کل
[معدن] سنگدانه (عمومی)
[خاک شناسی] خاکدانه
[پلیمر] انبوهه
[آمار] 1. مجموعه 2. انبوهه 3. کل
[آب و خاک] خاکدانه، سنگدانه

انگلیسی به انگلیسی

• combination; conjunction; group; mixture
accumulate, hoard; bring together
collective, total, taking all units as a whole
an aggregate is the total of several figures added together.
when two football teams play two matches against each other in a cup competition, the goals from the two games are added together, and the team with more goals wins on aggregate.

پیشنهاد کاربران

فعل: گردآوری، متراکم ساختن، جمع کردن
اسم: کل، تراکم
صفت: متراکم
( ریاضی ) ( آمار ) تجمعی
to gather or collect items or information from various sources and bring them together in one place.
گرد آوردن یا جمع آوری اقلام یا اطلاعات از منابع مختلف و تجمیع آنها در یک مکان.
مثال؛
For example, a researcher might say, “We need to aggregate data from multiple studies to draw meaningful conclusions. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a financial context, someone might discuss, “Aggregating investment portfolios for analysis. ”
A collector might say, “I aggregate information about rare books to determine their value. ”

. Made up of smaller amount added together
Aggregate ( فعل ) : تجمیع کردن >> یک جا جمع کردن
Aggregate ( صفت ) : متراکم - انبوه - روی هم جمع شده
$$ نکته : توجه کنید نوشتار یکی هست ولی تلفظ فعل با ( صفت واسم ) فرق میکنند ( تلفظ صفت و اسم یکی هست ) $$
Aggregate /aggregation ( اسم ) : توده - تراکم - مجموع
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : aggregate
✅️ اسم ( noun ) : aggregate / aggregation / aggregator
✅️ صفت ( adjective ) : aggregate
✅️ قید ( adverb ) : _
[Noun]
مجموع
Canada is one of the leaders when it comes to countries that produce the best civil engineers in the world. It ranks 17th out of 167 countries on the aggregate logistics performance index. The country also shines in other fields
Finance. Yahoo. com@
در کل ، در مجموع ، کلا ، مجموعا
تجمیع کردن
تجمیع؛ تلفیق؛ یک پارچه سازی؛ در بر گرفتن اجزا یا عناصری متجانس یا نامتجانس و درآوردن آنها به صورت یک مجموعه ی مستقل
aggregate ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: انبوهشی
تعریف: مربوط به انبوهش
مجموع
سنگدانه
تومور
خاکدانه
۱ - مجموعه یا توده ای متشکل از اجزای نامتناجس که رابطه ای بین آنها وجود ندارد. مانند جمعی از مردم که در یک رستوران در حال غذا خوردن هستند.
a sum of many heterogenous things taken together
۲ - کل، مجموعه
the whole amount

ژنراتور تولید برق اضطراری
1. مجموع، مجموعه
2. سنگدانه
3. کل
4. جمعا شدن، در مجموع برابر بودن
5. جمع کردن، گرد هم آوردن
کلی، جمع آوری
تجمع
مواد معدنی ( مانند شن و سنگ و . . . )
گردآوری
انباشته ، هم انباشت ، هم انباشته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس