adopt

/əˈdɑːpt//əˈdɒpt/

معنی: فرا گرفتن، قبول کردن، اقتباس کردن، اتخاذ کردن، تعمید دادن، نام گذاردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن
معانی دیگر: به فرزندی (فرزند خواندگی) پذیرفتن، اختیار کردن، انتخاب کردن، تصویب کردن، نام گذاردن هنگام تعمید

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adopts, adopting, adopted
مشتقات: adoptable (adj.), adopter (n.)
(1) تعریف: to take on as one's own (a manner, style, or point of view).
مترادف: appropriate, assume
متضاد: discard, reject, repudiate
مشابه: accept, acquire, affect, arrogate, borrow, embrace, espouse, strike, take, wear

- To disguise his hurt feelings, he adopted an air of indifference.
[ترجمه A.A] برای پنهان کردن احساسات جریحه دارش چهره بی تفاوتی به خود گرفت
|
[ترجمه .] او برای پنهان کردن احساساتش چهره ای بی اعتنا به خود گرفت
|
[ترجمه گوگل] برای پنهان کردن احساسات آسیب دیده خود، هوای بی تفاوتی را در پیش گرفت
[ترجمه ترگمان] برای اینکه احساسات جریحه دار شده خود را پنهان کند قیافه بی اعتنایی به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Older children tend to adopt the manners of their peer group.
[ترجمه A.A] بچه های بزرگتر تمایل دارند رفتارهای گروه همسالان خود را یاد بگیرن
|
[ترجمه علی] بچه های بزرگتر تمایل دادند رفتارهای گروه های همسالان را اقتباس کنند
|
[ترجمه علی ق] کودکان بزرگتر تمایل دارند که رفتار های همسالان خود را به کار بگیرند.
|
[ترجمه Alireza] بچه های بزرگتر تمایل دارند رفتارهای گروه همسال خود را فرا بگیرند.
|
[ترجمه گوگل] کودکان بزرگتر تمایل دارند آداب گروه همسالان خود را بپذیرند
[ترجمه ترگمان] کودکان بزرگ تر گرایش به پیروی از رفتار گروه همسالان خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become by law a parent of (a child who is not one's own offspring), or to accept responsibility for an animal as a pet.
مشابه: father, foster, mother, parent

- They decided to adopt a child rather than having more of their own.
[ترجمه سعید] آنها تصمیم گرفتند به جای چند تا فرزند که زاده خودشون باشه، یه بچه را به فرزند خوندگی بگیرن ( تقبل کنند ) .
|
[ترجمه urm] اونا تصمیم گرفتن یک بچه رو به فرزند خوندگی قبول کنن به جای اینکه چندتا بچه از خودشون داشته باشن
|
[ترجمه گوگل] آنها تصمیم گرفتند به جای داشتن فرزند بیشتر، فرزندی را به فرزندی قبول کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها تصمیم گرفتند که یک کودک را به جای اینکه بیشتر از خودشان داشته باشند، به فرزندی قبول کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We adopted a dog at the animal shelter.
[ترجمه مهلا] ما سرپرستی یک سگ را در پناهگاه بر عهده گرفتیم
|
[ترجمه عارفه] ما یک سگ را در پناهگاه حیوانات پذیرفتیم یا اتخاذ کردیم
|
[ترجمه گوگل] ما یک سگ را در پناهگاه حیوانات به سرپرستی گرفتیم
[ترجمه ترگمان] ما یک سگ را در پناه گاه حیوانات به کار بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to accept by voting for.
مترادف: approve, enact, pass
متضاد: revoke
مشابه: back, endorse, ratify, sanction, vote for

- Congress adopted the legislation in its last session.
[ترجمه گوگل] کنگره در آخرین جلسه خود این قانون را تصویب کرد
[ترجمه ترگمان] کنگره این قانون را در آخرین جلسه خود تصویب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. We urge you to adopt all necessary measures to guarantee people's safety.
[ترجمه شکیبی نژاد محمد] تقاضای ما از شما اتخاذ اقدامات لازم برای امنیت مردم است.
|
[ترجمه گوگل]ما از شما می خواهیم که تمام اقدامات لازم را برای تضمین امنیت مردم اتخاذ کنید
[ترجمه ترگمان]ما از شما می خواهیم که تمام اقدام های لازم برای تضمین امنیت مردم را انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We couldn't adopt a child, so we decided to foster.
[ترجمه Diana] ما نمیتوانیم بچه دار شویم، به خاطر همین تصمیم گرفتیم تا یکی را به فرزندی قبول کنیم.
|
[ترجمه پیمان] ما نمیتوانستیم بچه ای را به فرزندی قبول کنیم، بنابراین تصمیم گرفتیم از یک بچه در خانه مراقبت کنیم ( بدون اینکه آنرا به فرزندی بپذیریم )
|
[ترجمه مریم] ما نمیتوانستیم بچه ای را به فرزندی قبول کنیم، بنابراین تصمیم گرفتیم سرپرست و قیم باشیم.
|
[ترجمه Zara Potter] ما نمیتوانستیم بچه ای را به فرزندی قبول کنیم، پس تصمیم گرفتیم که بچه ای را بدون قبول به فرزندخواندگی ، پرورش دهیم.
|
[ترجمه محمد مومنی] ما نمیتوانستیم یک کودک را به فرزندی قبول کنیم بنابراین تصمیم گرفتیم به حمایت کردنش
|
[ترجمه گوگل]ما نتوانستیم فرزندی را به فرزندی قبول کنیم، بنابراین تصمیم گرفتیم که فرزندخوانده شویم
[ترجمه ترگمان]ما نتونستیم یه بچه رو به فرزندی قبول کنیم، برای همین تصمیم گرفتیم بریم به یتیم خونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Perhaps you should adopt a more conciliatory approach.
[ترجمه گوگل]شاید شما باید رویکرد آشتی جویانه تری اتخاذ کنید
[ترجمه ترگمان]شاید شما باید یک رویکرد آشتی جویانه تر را انتخاب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The national assembly has voted to adopt the budget.
[ترجمه گوگل]مجلس ملی به تصویب این بودجه رای داده است
[ترجمه ترگمان]مجلس ملی به تصویب بودجه رای داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have decided to adopt a child.
[ترجمه Sina] من تصمیم گرفته ام که بچه ای را به فرزندی قبول کن.
|
[ترجمه عسل] من تصمیم گرفتم ک یک بچه ای را ب فرزندی قبول کنم
|
[ترجمه P.A] من تصمیم گرفتم ( از گذشته ) تا کودکی را بپذیرم ( به فرزند خواندگی )
|
[ترجمه رشد] من تصمیم گرفتم بچه ای را به فرزندی قبول کنم.
|
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم فرزندی را به فرزندی قبول کنم
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفته ام که یک بچه را انتخاب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We may keep an orphan or adopt it out.
[ترجمه گوگل]ممکن است یتیمی را نگه داریم یا به فرزندی قبول کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم یک بچه یتیم داشته باشیم یا آن را به فرزندی قبول کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She tends to adopt a falsely cheerful tone when she's upset about something.
[ترجمه گوگل]وقتی از چیزی ناراحت است، تمایل دارد لحن کاذب شادی به خود بگیرد
[ترجمه ترگمان]وقتی راجع به چیزی ناراحت می شود، لحن cheerful به او نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many childless couples adopt children.
[ترجمه Sina] بسیاری از زوج های بدون فرزند ، بجه های کوچک را به فرزندی قبول می کنند.
|
[ترجمه مصطفی عیدی] بسیاری از زوج های بدون فرزند، بچه هایی را به فرزندی قبول می کنند
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از زوج های بدون فرزند فرزندی را به فرزندی قبول می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زوج های بدون فرزند بچه دار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She is hoping to adopt Australian nationality.
[ترجمه نورا] او امیدوار است که تابعیت استرالیا را اخذ کند.
|
[ترجمه گوگل]او امیدوار است که تابعیت استرالیایی را بگیرد
[ترجمه ترگمان]او امیدوار است که ملیت استرالیایی را بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think it's time to adopt a different strategy in my dealings with him.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم زمان آن فرا رسیده است که در برخورد با او استراتژی متفاوتی اتخاذ کنم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم زمان آن رسیده که استراتژی متفاوتی را در رابطه با او اتخاذ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Employers are being encouraged to adopt family-friendly measures like flexible hours.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان تشویق می شوند تا اقدامات مناسب خانواده مانند ساعات کاری انعطاف پذیر را اتخاذ کنند
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان برای اتخاذ اقدامات دوستانه خانوادگی مانند ساعات انعطاف پذیر تشویق می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Clive decided to adopt a neutral position.
[ترجمه گوگل]کلایو تصمیم گرفت موضعی بی طرف اتخاذ کند
[ترجمه ترگمان]کلایو تصمیم گرفت که موضع بی طرف اتخاذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is little or no incentive to adopt such measures.
[ترجمه گوگل]انگیزه کمی برای اتخاذ چنین اقداماتی وجود دارد یا اصلا وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ انگیزه ای برای اتخاذ چنین اقداماتی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He tends to adopt a defensive posture towards new ideas.
[ترجمه گوگل]او تمایل دارد در برابر ایده های جدید حالت دفاعی اتخاذ کند
[ترجمه ترگمان]او تمایل دارد نسبت به ایده های جدید حالت دفاعی به خود بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He tends to adopt a condescending manner when talking to young women.
[ترجمه گوگل]او هنگام صحبت با زنان جوان تمایل دارد رفتاری تحقیر آمیز داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او تمایل دارد هنگام صحبت با زنان، رفتاری مودبانه اتخاذ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرا گرفتن (فعل)
absorb, learn, engulf, adopt, comprehend, envelop, study, surround, ingurgitate, insphere

قبول کردن (فعل)
pass, adopt, accept, matriculate, accord, entertain

اقتباس کردن (فعل)
adopt, adapt, extract, borrow

اتخاذ کردن (فعل)
adopt, pursue

تعمید دادن (فعل)
dip, adopt, baptize, christen

نام گذاردن (فعل)
adopt

در میان خود پذیرفتن (فعل)
adopt, affiliate

به فرزندی پذیرفتن (فعل)
adopt, affiliate

تخصصی

[صنعت] قبول کردن، اتخاذ کردن، گرفتن، وفق دادن
[حقوق] پذیرفتن، اتخاذ کردن، اختیار کردن، تصویب کردن، به فرزندی پذیرفتن
[ریاضیات] اتخاذ کردن

انگلیسی به انگلیسی

• form a relationship with another person (as in to take a child as one's own); choose to make one's own (of an idea, name, etc.)
if you adopt an attitude, plan, or course of action, you begin to have it or carry it out.
if you adopt someone else's child, you take it into your own family and make it legally your own.
if you adopt a country or name, you choose it to be your own.

پیشنهاد کاربران

adopt، تطابق نیست، به هیچ وجه. تطابق: ادپت ( آداپته ) . اما در فارسی، متاسفانه آداپته و اداپت خیلی شبیه نوشت می شوند.
اون adapt است که به معنای تطابق است، که هیچ ربطی به اداپت adopt ندارد.

...
[مشاهده متن کامل]

بدتر اینکه، یک کله سوم adept هم با املایی شبیه داریم، که معنایشکلا چیز دیگری است ، و به اون دوتا هم ربط ندارد.
مقایسه ی سه معنا ی سه کلمه:
* اداپت ( فتحه ) : adopt: مال خود کردن. ( اتخاذ یک رویه، یا به فرزندی گرفتن، پذیرش/بکار گیری یک مرام. برگزیدن، ستادن، ستدن ) : اتخاد سیاست، اتخاذ راهبرد/ استراتژی/رویه.
* ادپت ( فارسی: آداپته ) : adapt: پروسه ی تطبیق با شرایطی جدید ( اقتباس، مطابقت دادن ) : مطابقت دادن خود با شرایط مهاجرت.
* adept: � قابل� ( دارای قابلیت ) ، نائل به مهارت ( چیره دست، زبردست ) : مثال: آشپزی قابل است.
حتی ریشه های این سه کلمه در باهم متفاوت است: ( در زبان لاتین )
adaptare = to fit
adoptare = to choose for oneself
adeptus = ( one who has ) attained

اتخاذ کردن - برای خود کردن
بیشتر برای ابزار، فرزند ناخوانده و روش استفاده میشود
الگو
adopt a method
به کارگیری یک روش
مطابقت داشتن
پذیرش و به کارگیری
اتخاذ کردن، پذیرفتن
مثال: They decided to adopt a child.
آن ها تصمیم گرفتند یک کودک را ( به فرزندی ) بپذیرند.
تطابقی پیدا کردن
1. به فرزندی پذیرفتن ( کودک )
2. اختیار کردن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن، برگزیدن
3. تصویب کردن ( سیاسی ) ؛ انتخاب کردن ( کاندید )
adopted son
پسر خوانده
پذیرفتن
اتخاذ کردن
پیاده کردن
با چیزی عجین شدن
تظابق دادن
اقتباس کردن ( از آثار دیگران )
به فرزندی پذیرفتن ( یا سرپرستی را قبول کردن )
تربیت کردن
اگر می خواهید در مورد حیوان خانگی به کار ببرید، �به سرپرستی گرفتن� را توصیه می کنم.
Adopt your favorite cat!
گربه مورد علاقه تان را به سرپرستی بگیرید!
We adopted a poor little dog that had been abondoned in the park.
سگ کوچولوی نازی را که در پارک رها شده بود، به خانه مان آوردیم.
پس معنی" انتخاب یک سگ ولگرد به عتوان سگ خانگی" که معادل به فرزندی پذیرفتن است را هم می توان اضافه کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

در اینجا معنی" پذیرفتن - قبول کردن " دارد.
۰۹۱۲۷۷۷۲۱۲۵

به فرزند خواندگی
It has been adopted
آموخته و پذیرفته شده است.
to adopt a name/title/language
اسم، عنوان و یا یک زبان جدی برای خود خود انتخاب کردن
لانگمن:
to choose a new name, country, custom etc, especially to replace a previous one
آکسفرد:
to choose a new name, a country, a custom, etc. and begin to use it as your own
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Stevens became a Muslim and adopted the name Yusuf Islam
ترجمه اینجانب: استیون مسلمان شد و اسم یوسف اسلامی را برای خود برگزید

پذیرفتن، سازگار شدن، وفق دادن، به فرزندی گرفتن، اقتباس کردن
take in
به خود گرفتن
To disguise his hurt feelings, he adopted an air of indifference.
برای پنهان کردن احساسات جریحه دارش چهره بی تفاوتی به خود گرفت
در پیش گرفتن
برگرفتن.
برگزیدن.
فَرزَندخواندِهیدن کسی.
به کار بردن
I think it's time to adopt a different strategy in my dealings with him
انتخاب کردن
Dr Kennedy has been adopted as the party's candidate for South Cambridge
تصویب کردن
The Security Council adopted a regulation promising economic aid to the region
...
[مشاهده متن کامل]

به فرزندخواندگی پذیرفتن
They've adopted a baby girl

پذیرفتن
استقبال ( از چیزی یا کاری ) - اقبال یعنی قبول کردن یا پذیرش یا بنا به فرهنگ نامه لغات عمید: روی آوردن به چیزی یا کاری.
take and use as ones own. take and use someting
به کار بردن
تصویب کردن
. E. g
Several governments have adopted tough new anti - terrorist legislation in the wake of the attacks
چندین دولت به دنبال حملات تروریستی اخیر، قوانین ضد تروریستی جدیدی تصویب کردند
تصویب کردن
به عهده گرفتن
دنبال کردن، در پیش گرفتن
To take on or assume an attitude or position

To take on or assume an attitude or position
To choose to take up
To follow or use
To Embrace
انتخاب به پذیرش چیزی کردن ( پذیرفتن یک انتخاب )
دنبال کردن/ادامه دادن یا استفاده کردن از . . .
To adopt a philosophy
To adopt a way of life

To accept or start to use sth new

( . adopt ( v
معنی فارسی : قبول کردن
Meaning : take and use as one's own
Sentence : we adopted their teaching methods
Sentence 2 : we adopted a dog at the animal shelter
پبج اینستا : englishbook99 فالو کنید و سوالات و جملات خود را که میخواهید بدانید یا کامنت کنید یا دایرکت بپرسید
...
[مشاهده متن کامل]

معلم کانون زبان ایران هستم به سوالاتتان در حد توانم پاسخ میدهم پیج قبلیم رو هک کردن این پیج جدیدمه لطفا حمایت کنید

adopt با adapt تفاوت دارد؛ دومی معنای تطابق و سازگاری می دهد، نه اولی. بنابراین معنایی که کاربر رضارضایی در بالا قید کرده اند، مطلقاً نادرست و گمراه کننده است. کاش حذف شود تا کسی به اشتباه نیفتد.
به کار گیری
قبول کردن
اتخاذ کردن
نام گذاردن
انجام دادن
بچه ها میشه لطفا این جمله رو برام معنی کنید . . .
Adopte:Matthew and Alexa are not Aiden s birth parents
مراقبت
انتخاب کردن
به فرزندی قبول کردن
به فرزندی پذیرفتن

فعل:
legally take ( another's child ) and bring it up as one's own. به طور قانونی پذیرفتن ( کودک دیگری ) و فبول کردن آن به عنوان خودی.
"این روش توسط بسیاری از بانک های بزرگ به تصویب رسید"
"there are many people eager to adopt a baby"بسیاری از مردم مشتاق هستند تا کودکی را بپذیرند"
...
[مشاهده متن کامل]

choose to take up, follow, or use. انتخاب کردن برای پذیرفتن، پیگیری، یا استفاده از آن.
"this approach has been adopted by many big banks""این روش توسط بسیاری از بانک های بزرگ به تصویب رسید"
take on or assume ( an attitude or position ) . برداشت یا فرض ( نگرش یا موقعیت ) .
"he adopted a patronizing tone"
choose ( someone ) as a candidate for office. انتخاب کنید ( کسی ) به عنوان یک نامزد برای دفتر.
"she was recently adopted as Labour candidate for the constituency""او اخیرا به عنوان نامزد کار برای حوزه انتخاب شد"
formally approve or accept ( a report or suggestion ) . رسما تصویب یا پذیرش ( گزارش یا پیشنهاد ) .
"the committee voted 5–1 to adopt the proposal""کمسیون با 5 به 1 را برای تصویب پیشنهاد رای داد"
( of a local authority ) accept responsibility for the maintenance of ( a road ) . ( یک مقام محلی ) مسئولیت نگهداری ( جاده ) را قبول می کند.

استفاده کردن ـ مورد استفاده قرار دادن
use, utilize
معنی دیگر: به فرزندی قبول کردن
( تصمیمی ) را اتخاذ کردن
take/use/accept something just like it is yours
Take and use as ones own
use, take on
اتخاذکردن، به کارگیری ( یک روش )
take and use as one, s own
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس