فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: admits, admitting, admitted
حالات: admits, admitting, admitted
• (1) تعریف: to grant entry.
• مترادف: induct, let in
• متضاد: bar, debar, discharge, eject, exclude, expel, reject
• مشابه: accept, allow, embrace, include, install, receive, take
• مترادف: induct, let in
• متضاد: bar, debar, discharge, eject, exclude, expel, reject
• مشابه: accept, allow, embrace, include, install, receive, take
- The university admits students from countries all over the world.
[ترجمه انور علی] این دانشگاه همه ای دانش آموزان را از تمام کشورهای جهان می پذیرد|
[ترجمه گنج جو] دانشجویانی از سرتاسر جهان مورد پذیرش این دانشگاه هستند.|
[ترجمه Mehzi] این دانشگاه، از کشور های تمام جهان، دانشجو می پذیرد.|
[ترجمه dpr] این داشنگاه از کشور های سرتاسر دنیا دانشجو پذیرش می کند|
[ترجمه شان] این دانشگاه از کشور های سراسر دنیا، دانشجو می پذیرد.|
[ترجمه مجتبي] این دانشگاه از تمامی کشورهای دنیا دانشجو پذیرش می کند.|
[ترجمه علی] دانشگاه دانش آموز ها را از کشورها ی سراسر جهان قبول میکند.|
[ترجمه گوگل] این دانشگاه از کشورهای سراسر جهان دانشجو می پذیرد[ترجمه ترگمان] دانشگاه به دانشجویان سراسر جهان اعتراف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This ticket admits you to the Saturday performance only.
[ترجمه A.A] این بلیط فقط برای سئانس یکشنبه به شما اجازه وردو میدهد|
[ترجمه Mehzi] این بلیت، شما را تنها برای اجرای شنبه می پذیرد.|
[ترجمه dpr] این بلیط فقط برای اجرای تاتر شنبه اجازه ورود می دهد.|
[ترجمه شان] این بلیط فقط برای اجرای روز شنبه ، به شما اجازه ورود می دهد.|
[ترجمه اسماعیل کریمی] ( با ) این بلیط فقط برای اجرای روز شنبه مجاز می باشید|
[ترجمه گوگل] این بلیط فقط شما را برای اجرای شنبه می پذیرد[ترجمه ترگمان] این بلیط فقط به برنامه شنبه شما اعتراف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to confess.
• مترادف: avow, confess, own up to
• متضاد: deny, disavow
• مشابه: acknowledge, disclose, divulge, own, profess, reveal
• مترادف: avow, confess, own up to
• متضاد: deny, disavow
• مشابه: acknowledge, disclose, divulge, own, profess, reveal
- He admitted that he tried to cheat on the exam.
[ترجمه dpr] او به تقلب در امتحان اعتراف کرد.|
[ترجمه شان] او اقرار کرد که کوشیده در امتحانات تقلب کند.|
[ترجمه اسماعیل کریمی] او به تلاش برای تقلب در امتحان اقرار کرد|
[ترجمه گوگل] او اعتراف کرد که سعی کرده در امتحان تقلب کند[ترجمه ترگمان] او اعتراف کرد که سعی دارد در امتحان تقلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She admitted that she had been in love with him since they met.
[ترجمه dpr] اواعتراف کرد که از وقتی هم دیگر را ملاقات کرده بودند، عاشقش شده بود.|
[ترجمه شان] اواعتراف کرد که از هنگام دیدار آن مرد، عاشق او شده است ( به عشق او، گرفتار شده است ) .|
[ترجمه گوگل] او اعتراف کرد که از زمان آشنایی آنها عاشق او بوده است[ترجمه ترگمان] اعتراف کرد که از موقعی که یکدیگر را ملاقات کرده بودند، عاشق او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boys finally admitted breaking the window.
[ترجمه سمیرا] پسر ها بالاخره به شکستن شیشه اعتراف کردند|
[ترجمه شان] سرانجام پسر ها اعتراف کردند که پنجره را شکسته اند.|
[ترجمه گوگل] پسرها بالاخره شکستن شیشه را پذیرفتند[ترجمه ترگمان] بچه ها بالاخره قبول کردند که پنجره را بشکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to accept or allow as valid; concede.
• مترادف: allow, concede, grant
• متضاد: deny, disallow, gainsay
• مشابه: accede, accept, acknowledge, agree, recognize, yield
• مترادف: allow, concede, grant
• متضاد: deny, disallow, gainsay
• مشابه: accede, accept, acknowledge, agree, recognize, yield
- All right, I admit your point on this occasion.
[ترجمه سمیرا] بسیار خب، من نظر تو را در ابن مورد قبول میکنم|
[ترجمه گوگل] بسیار خوب، من به این مناسبت نظر شما را می پذیرم[ترجمه ترگمان] خیلی خب، من به نکته تو در این مورد اعتراف می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to confess to a particular offense or blunder.
• مترادف: confess
• مترادف: confess
- Although the old man admitted to the crime, the police were not convinced that he could have done it.
[ترجمه مهشید] اگرچه پیرمرد به جرم اعتراف کرد پلیس قانع نشد که اون میتوانسته اون رو انجام بدهد|
[ترجمه dpr] اگرچه پیر مرد اعتراف به جرم کرد، اما پلیس به اینکه او این کار را کرده، متقاعد نشد.|
[ترجمه شان] با وجود اعتراف پیرمرد به انجام جرم، پلیس متقاعد نشده بود که او می توانسته مرتکب آن جرم شود.|
[ترجمه Abraham] اگرچه پیرمرد به جرم خود اعتراف کرد، اما پلیس متقاعد نشد که اون، تونسته باشه اینکارو کرده باشه|
[ترجمه گوگل] اگرچه پیرمرد به جرم خود اعتراف کرد، اما پلیس متقاعد نشد که او می تواند این کار را انجام دهد[ترجمه ترگمان] اگر چه پیرمرد به این جرم اعتراف کرد، پلیس متقاعد نشده بود که می تواند این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I admit to forgetting our anniversary sometimes, but I've never forgotten your birthday.
[ترجمه dpr] من اعتراف می کنم که بعض وقت ها سالگردمون را یادم می ره اما من هرگز روز تولدت رو فراموش نکردم.|
[ترجمه شان] من می پذیرم که گاهی سالگرد ( ازدواجمان ) را فراموش کردم، اما هرگز سالروز تولدت را از یاد نبرده ام.|
[ترجمه گوگل] اعتراف می کنم که گاهی سالگردمان را فراموش می کنم، اما هیچ وقت تولدت را فراموش نکرده ام[ترجمه ترگمان] اعتراف می کنم که بعضی وقت ها سالگرد ازدواجمون رو فراموش می کنم، اما هیچ وقت تولدت رو فراموش نکردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید