• (1)تعریف: to clear (someone) of a charge or accusation, as in a court of law. • مترادف: absolve, clear, exculpate, exonerate, justify, vindicate • متضاد: arraign, condemn, convict, indict • مشابه: amnesty, discharge, dismiss, free, let off, pardon, remit, reprieve, respite, shrive
- The victim's family was shocked when the suspect was acquitted of the murder.
[ترجمه گوگل] خانواده مقتول زمانی که مظنون از قتل تبرئه شد، شوکه شدند [ترجمه ترگمان] خانواده قربانی وقتی فرد مظنون از این قتل تبرئه شد شوکه شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to free (someone) from an obligation. • مترادف: absolve, excuse, exempt, forgive, free, release • مشابه: discharge, exonerate, liberate, relieve
- Out of gratitude for his deed, the lord acquitted him of his debt.
[ترجمه گوگل] پروردگار به پاس قدردانی از عمل او، او را از بدهی اش تبرئه کرد [ترجمه ترگمان] خداوند ازسر حق شناسی خود را از این عمل تبرئه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: to conduct (oneself) as required or indicated. • مترادف: behave, comport, conduct • مشابه: act, carry, demean, manage
- She acquitted herself well in the interview.
[ترجمه گوگل] او در این مصاحبه خود را به خوبی تبرئه کرد [ترجمه ترگمان] او در مصاحبه خود را بخوبی تبرئه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The judge directed the jury to acquit Phillips of the murder.
[ترجمه علی جادری] قاضی به هیأت منصف دستور داد تا فیلیپس را تبرئه کند .
|
[ترجمه گوگل]قاضی به هیئت منصفه دستور داد تا فیلیپس را از قتل تبرئه کنند [ترجمه ترگمان]قاضی دستور داد که قاضی \"فیلیپس\" رو تبرئه کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. They always acquit themselves of their duty very well.
[ترجمه مریم سالک زمانی] آنها همیشه به خوبی از عهدۀ وظایف خود بر می آیند. ( acquit oneself یعنی از عهده برآمدن )
|
[ترجمه گوگل]آنها همیشه به خوبی از وظایف خود تبرئه می شوند [ترجمه ترگمان]آن ها همیشه خود را از وظیفه خود معذور می دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Few observers expect the jury to acquit Mr Hoskins.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از ناظران انتظار دارند هیئت منصفه آقای هاسکینز را تبرئه کند [ترجمه ترگمان]تعداد کمی از ناظران انتظار دارند که هیات منصفه آقای Hoskins را تبرئه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He has never failed to acquit a client charged with murder.
[ترجمه گوگل]او هرگز در تبرئه موکل متهم به قتل کوتاهی نکرده است [ترجمه ترگمان]او هرگز نتوانسته است یک مشتری متهم به قتل را تبرئه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The black jurors who voted to acquit Simpson reflected the attitudes of their communities and brought their life experiences into the courtroom.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه سیاه پوستی که به تبرئه سیمپسون رای دادند، نگرش جوامع خود را منعکس کردند و تجربیات زندگی خود را وارد دادگاه کردند [ترجمه ترگمان]هیات منصفه سیاه پوست که به تبرئه \"سیمپسون\" رای دادند، نگرش های جوامع خود را منعکس کردند و تجربیات زندگی خود را به دادگاه کشاندند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They did acquit themselves well with heavier strings and a flat pick, but in the main they were seen as fingerpicking guitars.
[ترجمه گوگل]آنها با سیمهای سنگینتر و ضربههای تخت به خوبی خود را تبرئه کردند، اما در اصل به عنوان گیتارهای انگشتگیر در نظر گرفته میشدند [ترجمه ترگمان]آن ها با نوارهای سنگین تر و یک برش هموار خود را تبرئه کردند، اما در اصل به عنوان گیتار fingerpicking دیده شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Who can discern his errors? Acquit me of hidden faults.
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند خطاهای او را تشخیص دهد؟ مرا از عیوب پنهان مبرا کن [ترجمه ترگمان]چه کسی می تواند اشتباه خود را تشخیص دهد؟ مرا از خطاهای پنهان نگه می دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The court acquit two of the accused.
[ترجمه گوگل]دادگاه دو نفر از متهمان را تبرئه کرد [ترجمه ترگمان]دادگاه دو متهم را تبرئه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The judge directed the jury to acquit all the defendants.
[ترجمه گوگل]قاضی به هیئت منصفه دستور داد تا همه متهمان را تبرئه کنند [ترجمه ترگمان]قاضی به هیات منصفه دستور داد که تمام متهمان را تبرئه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. They tried to bribe the judge to acquit them.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند برای تبرئه آنها به قاضی رشوه بدهند [ترجمه ترگمان]سعی کردند به قاضی رشوه بدهند که آن ها را تبرئه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I acquit Edward of all essential misconduct.
[ترجمه گوگل]من ادوارد را از تمام تخلفات اساسی تبرئه می کنم [ترجمه ترگمان]من ادوارد را از تمام رفتار essential تبرئه کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. NIV who acquit the guilty for a bribe, but deny justice to the innocent.
[ترجمه گوگل]NIV که مجرمان را به خاطر رشوه تبرئه می کند، اما عدالت را برای بیگناهان انکار می کند [ترجمه ترگمان]NIV که مجرم را تبرئه می کند، اما عدالت را به بی گناهی متهم خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. To acquit us with your products, please catalogue and other relative descriptive literatures.
[ترجمه گوگل]برای تبرئه ما از محصولات خود، لطفاً فهرست و سایر متون توصیفی نسبی را وارد کنید [ترجمه ترگمان]برای تبرئه کردن ما با محصولات، لطفا کاتالوگ و دیگر مقالات توصیفی مربوط به آن را بنویسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In cognition this kind of split acquit more as antimony between go-aheadism and passivism, feel and aesthesia.
[ترجمه گوگل]در شناخت، این نوع شکاف بیشتر به عنوان یک ضدیت بین پیشروی و انفعال، احساس و زیبایی گرایی تبرئه می شود [ترجمه ترگمان]در شناخت این نوع جدایی، antimony بین go و passivism، احساس و aesthesia وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Shall I acquit a man with dishonest scales, with a bag of false weights?
[ترجمه گوگل]آیا مردی با ترازوهای ناصادق را با یک کیسه وزنه های دروغین تبرئه کنم؟ [ترجمه ترگمان]آیا می توانم مردی را با فلس های نادرست، با یک کیسه وزنه مصنوعی تبرئه کنم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[حقوق] بری الذمه کردن، تبرئه کردن [ریاضیات] انجام دادن، ادا کردن
انگلیسی به انگلیسی
• declare innocent; pay a debt; set free, release (from a debt or duty) if someone is acquitted of a crime, it is formally declared at the end of a trial that they did not commit it. if you have acquitted yourself in a particular way, you have carried out a task or behaved in that way; a formal use.
پیشنهاد کاربران
: تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن
تبرئه کردن شخص ( حقوق ) acquit oneself 1. رفتار کردن 2. از عهده بر آمدن acquit oneself in حقِ . . . را ادا کردن، از پسِ . . . بر آمدن
تبرئه کردن، آزاد کردن
acquit oneself یعنی از عهده بر آمدن
بیشتر به صورت passive استفاده میشه
توجه ❗⛔❗⛔❗⛔❗⛔❗⛔❗⛔❗⛔❗⛔❗ Acquit به معنای تبرئه کردن هست نه تبرئه شدن برای تبرئه شدن میتونید اینطوری استفاده کنید: The murderer is aquited قاتل تبرئه شده است
تبرئه شدن
بیگناه شناخته شدن
convict ::: محکوم شدن ( گناهکار شناخته شدن ) acquit :::بیگناه شناخته شدن ( بیگناه دانستن )