acquire

/əˈkwaɪər//əˈkwaɪə/

معنی: اندوختن، بدست اوردن، پیدا کردن، حاصل کردن
معانی دیگر: (با کوشش) به دست آوردن، تحویل کردن، سبک کردن، فرا گرفتن، آموختن، صاحب شدن، مالک شدن، یافتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: acquires, acquiring, acquired
مشتقات: acquired (adj.)
(1) تعریف: to come to possess; obtain.
مترادف: get, obtain
متضاد: lose
مشابه: accession, annex, contract, gain, garner, inherit, procure, realize, receive

- He is acquiring some bad habits from his friends.
[ترجمه meys] اون داره عادت های بدی از دوستاش یاد میگیره
|
[ترجمه گوگل] او عادت های بدی را از دوستانش به دست می آورد
[ترجمه ترگمان] او دارد عادات بدی از دوستانش کسب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You've acquired an American accent since you've been living here.
[ترجمه Mika] شما/تو از وقتی که اینجا میکنی لهجه آمریکایی بدست آوردی
|
[ترجمه ai] از زمانی که در اینجا زندگی می کنی لهجه آمریکایی به دست آوردی.
|
[ترجمه گوگل] شما از زمانی که اینجا زندگی می کنید لهجه آمریکایی گرفته اید
[ترجمه ترگمان] از آخرین باری که اینجا زندگی می کردی لهجه آمریکایی به دست آوردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We acquired some furniture for our apartment from some relatives.
[ترجمه 🦥Moonlight] ما مقداری اثاثیه برای آپارتمان مان از اقوام گرفتیم
|
[ترجمه گوگل] ما مقداری اثاثیه برای آپارتمان خود را از برخی اقوام تهیه کردیم
[ترجمه ترگمان] ما مقداری مبلمان برای apartment از برخی از بستگان تهیه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I never liked asparagus before, but I seem to have acquired a taste for it.
[ترجمه Zahra] قبلنا اصلا از مارچوبه خوشم نمیومد ولی جدیدا دارم به مزش عادت میکنم ( کم کم داره خوشم میاد )
|
[ترجمه گوگل] من قبلا هرگز مارچوبه را دوست نداشتم، اما به نظر می رسد که طعم آن را به دست آورده ام
[ترجمه ترگمان] قبلا از مارچوبه خوشم نمی اومد، ولی به نظر می رسه که ازش خوشم اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to gain, esp. through one's own efforts or dealings.
مترادف: amass, attain, gain, procure, win
متضاد: forfeit, lose
مشابه: accession, achieve, appropriate, buy, earn, garner, get, harvest, net, pick up, purchase, realize, reap, secure

- He acquired his wealth by building railroads.
[ترجمه گوگل] او ثروت خود را با ساخت راه آهن به دست آورد
[ترجمه ترگمان] ثروت خود را با ساختن راه آهن بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company's been trying to acquire that land for years.
[ترجمه گوگل] این شرکت سال ها در تلاش برای تصاحب آن زمین است
[ترجمه ترگمان] این شرکت سال ها تلاش کرده است که آن سرزمین را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to acquire learning
کسب دانش کردن

2. how did you acquire your wealth?
ثروت خود را چگونه به دست آوردی ؟

3. education and faith have helped her acquire merit
تحصیل و ایمان،او را در نیل به ارزش معنوی یاری داده است.

4. if you want your father's inheritance, acquire his learning . . .
میراث پدرخواهی علم پدرآموزی . . .

5. It is at our mother's knee that we acquire our noblest and truest and highest, but there is seldom any money in them.
[ترجمه گوگل]به زانوی مادرمان است که ما نجیب ترین، واقعی ترین و عالی ترین خود را به دست می آوریم، اما به ندرت پولی در آنها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در زانوی مادرم است که ما بهترین و مطمئن ترین و highest را به دست بیاوریم، اما به ندرت پولی در آن ها هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What we acquire without sweat we give away without regret.
[ترجمه قاسم آباده ای] آنچه رابدون عرق ریختن و بی زحمت بدست می آوریم ؛ بدون اینکه تاسف بخوریم از دست میدهیم!
|
[ترجمه Naghme] انچه را که ما بدون زحمت بدست می اوریم، به راحتی نیز از دست میدهیم
|
[ترجمه حدیث قربانپور] ان چه را که بدون زحمت و عرق ریختن بدست می اوریم بدون پشیمانی هم از دست میدهیم
|
[ترجمه گوگل]آنچه را که بدون عرق به دست می آوریم، بدون پشیمانی تقدیم می کنیم
[ترجمه ترگمان] چیزی که ما بدون پشیمونی بدست میاریم، بدون پشیمونی از دست میدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To acquire wealth is difficult, to preserve it more difficult, but to spend it wisely most difficult of all.
[ترجمه قاسم آباده ای] کسب ثروت مشکل، حفظ آن مشکلتر و دشوارتر از آنها خرج کردن معقولانه ی انها است.
|
[ترجمه گوگل]به دست آوردن ثروت دشوار است، حفظ آن دشوارتر، اما خرج کردن آن عاقلانه از همه سخت تر است
[ترجمه ترگمان]دستیابی به ثروت دشوار است، حفظ آن دشوارتر است، اما خرج کردن آن را از همه دشوارتر می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She does research into how children acquire language.
[ترجمه ٔNaghme] او راجع به اینکه چگونه کودکان ( مهارت ) زبان ( اموزی ) را بدست می اورند تحقیق میکرد
|
[ترجمه گوگل]او در مورد چگونگی یادگیری زبان کودکان تحقیق می کند
[ترجمه ترگمان]او تحقیق در مورد چگونگی به دست آوردن زبان کودکان را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We should work hard to acquire a good knowledge of French.
[ترجمه گوگل]ما باید سخت تلاش کنیم تا دانش زبان فرانسه را به خوبی کسب کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید سخت کار کنیم تا دانش خوبی از زبان فرانسه به دست آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is harder to conceal ignorance than to acquire knowledge.
[ترجمه گوگل]کتمان نادانی دشوارتر از کسب دانش است
[ترجمه ترگمان]پنهان کردن نادانی بیش از آن است که بتوان شناخت پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To acquire the habit of reading is to construct for yourself a refuge from almost all the miseries of life. W. Somerset Maugham
[ترجمه گوگل]به دست آوردن عادت به خواندن، ساختن پناهگاهی برای خود از تقریباً تمام بدبختی های زندگی است دبلیو سامرست موام
[ترجمه ترگمان]برای این که عادت به خواندن به دست آید، برای خود پناهگاهی از تقریبا همه بدبختی های زندگی است دبلیو سامرست Maugham
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's becoming increasingly difficult to acquire academic tenure .
[ترجمه گوگل]به دست آوردن سمت آکادمیک به طور فزاینده ای دشوار می شود
[ترجمه ترگمان]به طور فزاینده ای دشوار می شود که تصدی تحصیلی را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How long will it take to acquire the necessary skills?
[ترجمه گوگل]کسب مهارت های لازم چقدر طول می کشد؟
[ترجمه ترگمان]چقدر طول می کشد تا مهارت های لازم را به دست آورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many children acquire a phobic horror of dogs.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان ترس هراسی از سگ را به دست می آورند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان ترس و وحشت از سگ ها را به دست می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Manning hoped to acquire valuable works of art as cheaply as possible.
[ترجمه 🦥Moonlight] Minning امیدوار بود که بتواند آثار هنری ارزشمندی را با کمترین قیمت ممکن بدست آورد
|
[ترجمه گوگل]منینگ امیدوار بود که آثار هنری ارزشمند را تا حد امکان ارزان به دست آورد
[ترجمه ترگمان]منینگ امیدوار است تا جایی که ممکن است آثار ارزشمندی از هنر به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We should acquire more firsthand information.
[ترجمه گوگل]ما باید اطلاعات دست اول بیشتری کسب کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید اطلاعات دست اول بیشتری بدست آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Here is your opportunity to acquire a luxurious one bedroom home.
[ترجمه گوگل]در اینجا فرصت شما برای به دست آوردن یک خانه مجلل یک خوابه است
[ترجمه ترگمان]این فرصت شما برای به دست آوردن یک اتاق خواب لوکس و لوکس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A New York investor offered to acquire the company's shares for $13 each.
[ترجمه 🦥Moonlight] یک سرمایه گذار نیویورکی پیشنهاد خرید سهام این شرکت را هر کدام با قیمت 13 دلار داد
|
[ترجمه گوگل]یک سرمایه گذار نیویورکی پیشنهاد خرید سهام این شرکت را به قیمت 13 دلار داد
[ترجمه ترگمان]یک سرمایه گذار نیویورکی پیشنهاد داد تا سهام این شرکت ۱۳ دلار به ازای هر یک به دست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندوختن (فعل)
lay in, accumulate, acquire, hive, salt away, store, reserve, pile, roll up, save, put by, salt down

بدست اوردن (فعل)
win, attain, get, gain, receive, have, acquire, earn, procure, obtain, reap, enter, catch

پیدا کردن (فعل)
gain, acquire, earn, find, detect, discover

حاصل کردن (فعل)
get, acquire, obtain, afford, generate

تخصصی

[کامپیوتر] به دست آوردن - به دست آوردن یک فایل برای ویرایش از یک منبع انالوگ . مانند یک اسکنر یا ورودی ویدیو نگاه کند به فرم گارد مشابه اینپورت جز آنکه تصویر از یک فایل نمی آید
[حقوق] کسب کردن، تحصیل کردن، بدست آوردن
[ریاضیات] به دست آوردن

انگلیسی به انگلیسی

• buy, purchase; obtain, attain
if you acquire something, you obtain it.
if you acquire a skill or habit, you learn it or develop it.

پیشنهاد کاربران

Acquire energy:به دست آوردن انرژی
Once upon a time, in a quaint little town nestled among rolling hills, there lived a young man named Jonathan. Jonathan was a humble farmer who spent his days tending to his crops and livestock with care and dedication. He had always dreamt of acquiring a piece of land that bordered the enchanting forest at the edge of the village.
...
[مشاهده متن کامل]

One sunny morning, as Jonathan was working in his fields, he caught a glimpse of a beautiful young woman named Emily. Emily was new to the village, having recently moved there with her family. Her radiant smile and kind eyes captivated Jonathan's heart from the very first moment he laid eyes on her.
Determined to win Emily's affections, Jonathan embarked on a journey to acquire the land near the forest. He worked tirelessly, day and night, saving every coin and ensuring his farm flourished. Season after season, his hard work paid off, and he finally acquired the piece of land he had longed for.
With joy in his heart and a glint of hope in his eyes, Jonathan approached Emily under the shade of the ancient oak tree on his newly acquired land. With trembling hands, he professed his love for her, offering her the land as a symbol of his commitment and devotion.
As Emily listened to Jonathan's heartfelt words, her eyes filled with tears of happiness. She reached out and took his hand, her heart full of love for the kind and determined young man before her. And in that moment, amidst the rustling leaves and the soft whispers of the wind, Jonathan and Emily's love story began to bloom, rooted in the land he had acquired with unwavering determination and boundless love

به دست آوردن
مثال: He acquired a new skill through practice.
او از طریق تمرین یک مهارت جدید را به دست آورد.
همچنین
کشف و تعیین محل هدف با رادار
بدست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن ( تجربه، عادت، شهرت، پول ) ؛ فرا گرفتن ( زبان ) ؛ آموختن، اندوختن ( دانش )
acquire a taste for
به مزۀ . . . عادت کردن؛ رفته رفته از . . . خوشش آمدن ( کسی )
an acquired taste
1. مزۀ اکتسابی، طعمِ اکتسابی؛ میلِ اکتسابی
2. ذوقِ اکتسابی
to get something
کسب کردن
حاصل کردن
فراهم آوردن
نائل آمدن
بدست آوردن
تصاحب
دستیابی
تملک مالک شدن
نایل شدن، نایل آمدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : acquire
اسم ( noun ) : acquisition / acquisitiveness
صفت ( adjective ) : acquisitive
قید ( adverb ) : _
بدست آوردن
اکتساب
در اصطلاحات سازمانی و مدیریتی، معنای "خرید وتدارکات" هم می دهد.
یاد گرفتن، کسب کردن
تملک
آشنایی پیدا کردن
آشنایی داشتن، آگاهی یافتن
میلاویدَن.
جذب کردن
فراگیری
acquire
a ( to ) co ( together ) quaerere ( to seek )
بهرجستن، بهره جستن، بهره یافتن
( IG ) 504essentialword
یاد گرفتن
تلفظ : اِ کوا یِر
رسیدن
غنیمت گرفتن
مثال:
The Comanche were among the first to acquire horses ( from the Spanish ) and resisted white settlers fiercely.
کمنچی ها از جمله اولین کسانی بودند که اسب ها را از اسپانیایی ها غنیمت گرفتند و در برابر تهاجم سفیدپوست ها به شدت مقاومت کردند.
You can not own a heart of a acquire
عشق دل دخترستاره ای رو نمیتونی صاحب بشی

دست یافتن
اکتساب کردن
به دست آوردن
کسب دانش
تصاحب کردن
برای یادگرفتن زبان مادری از این فعل استفاده می شود
کسب کردن
( اقتصاد - مالی ) خریداری حق مالکیت، خریدن حق مالکیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس