about

/əˈbaʊt//əˈbaʊt/

معنی: پیرامون، نزدیک، تقریبا، گرداگرد، بهر سو، بالاتر، نزدیک، نزد، در صدد، دور تا دور، پیرامون، در باب، در شرف، با، قریب، در اطراف، در، در باره، در حدود، راجع به
معانی دیگر: اطراف، به هر طرف، به هر سو، دور و بر، این طرف و آن طرف، اینجا و آنجا، از هر جهت، در چرخش، در گردش، حدودا، به تقریب، در حرکت، فعال، درباره ی، مجاور، حوالی، حول و حوش، فرمان عقب گرد

بررسی کلمه

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: concerning.
مشابه: in point of, touching

- My son loves his book about trains.
[ترجمه امین] پسرمن کتاب خودرا که درباره ی قطار ها است دوست دارد
|
[ترجمه امیرعلی] پسرم عاشق کتاب خود درباره ی قطار ها است.
|
[ترجمه میرفندرسکی] پسرم عاشق کتابش در مورد قطارها است.
|
[ترجمه زهراخدایاری] پسرم عاشق کتابشه که راجب قطاراست.
|
[ترجمه فرامرز] پسرم کتابش که دربارهٔ قطارهاست رو خیلی دوست داره.
|
[ترجمه عرفان] پسر من کتاب خود را در مورد قطار ها دوست دارد
|
[ترجمه اورمزد] - پسرم عاشق کتابش در مورد قطار است.
|
[ترجمه سارا] پسر من کتابی را دوست دارد که درباره قطار ها است
|
[ترجمه ...] پسر من کتابش را که درباره قطار هاست دوست دارد.
|
[ترجمه گوگل] پسرم عاشق کتابش درباره قطار است
[ترجمه ترگمان] پسرم کتاب او را در مورد قطارها دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tell us about your trip!
[ترجمه رقیه] راجبه سفرتان به ما توضیح دهید
|
[ترجمه زهراخدایاری] راجب سفرت به مابگو.
|
[ترجمه اورمزد] - از سفرت بگو!
|
[ترجمه ستی] راجع به سفرت به ما بگو
|
[ترجمه فرشته زمین من:)] راجع به سفرت تعریف کن!
|
[ترجمه گوگل] از سفرتان بگویید!
[ترجمه ترگمان] درباره سفرت به ما بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in the immediate area of.

- The supervisor is about the office somewhere.
[ترجمه زهراخدایاری] سرپرست دوروبردفتردرجایی است.
|
[ترجمه عبدالفرید] ناظر، یه جایی اطراف دفتر است.
|
[ترجمه گوگل] ناظر در مورد دفتر جایی است
[ترجمه ترگمان] ناظر در حال حاضر در محل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: on each side of; around.

- There are so many trees about the house that it's somewhat dark inside.
[ترجمه زهراخدایاری] نزدیک خونه تعدادزیادی درختایی وجودداره که تاحدی داخلش تاریکه.
|
[ترجمه عبدالفرید] وجود تعداد زیادی درخت اطراف خانه باعث تاریکی مختصر داخل آن است عبدالفر
|
[ترجمه Behzad] درختان زیادی در اطراف خانه وجود دارند که سبب تاریکی داخل هستند
|
[ترجمه زباری] آنقدر درخت در اطراف خانه هستند که داخل ( خانه ) تاریک به نظر می رسد
|
[ترجمه گوگل] درختان زیادی در اطراف خانه وجود دارد که داخل آن تا حدودی تاریک است
[ترجمه ترگمان] درختان زیادی در اطراف خانه وجود دارد که تا حدی تاریک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: connected or associated with.

- There was an air of mystery about the other two passengers.
[ترجمه Behzad] درمورد دو مسافر دیگر دریایی راز وجود دارد
|
[ترجمه گوگل] در مورد دو مسافر دیگر فضایی مرموز وجود داشت
[ترجمه ترگمان] در مورد دو مسافر دیگر یک نوع رمز و رازی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: near; close to.
مشابه: near, round

- We are about the same age.
[ترجمه d] ما تقریبا هم سن هستیم
|
[ترجمه زهراخدایاری] ماتقریبا همون سن هستیم.
|
[ترجمه گوگل] ما تقریباً همسن هستیم
[ترجمه ترگمان] ما در حدود همان سن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let's plant the tree about here.
[ترجمه زهراخدایاری] بیا درختو نزدیک اونجا بکاریم.
|
[ترجمه Fatemeh] بیا درخت را در اینجا بکاریم
|
[ترجمه گوگل] بیایید درخت را همینجا بکاریم
[ترجمه ترگمان] بذار درخت رو اینجا بکاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: more or less; approximately.
مشابه: approximately, in the neighborhood of, nearly, say

- A new one costs about fifty dollars.
[ترجمه گوگل] قیمت نو حدود پنجاه دلار است
[ترجمه ترگمان] قیمت جدید حدود پنجاه دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nearest gas station is about twenty miles from here.
[ترجمه F.z] نزدیکترین پمپ بنزین حدود بیست مایلی اینجاست
|
[ترجمه گوگل] نزدیکترین پمپ بنزین حدود بیست مایل از اینجا فاصله دارد
[ترجمه ترگمان] نزدیک ترین ایستگاه گاز حدود بیست مایل از اینجا فاصله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: nearly; almost.

- I'm about done with my work, so I'll be down for dinner soon.
[ترجمه F.z] کارم تقریبا تمومه زود برای شام میام پایین.
|
[ترجمه زباری] کارهام تقریباً داره تموم می شه، بعدش زودی میام پایین برا ناهار
|
[ترجمه گوگل] من کارم را تمام کرده ام، بنابراین به زودی برای شام می آیم
[ترجمه ترگمان] کارم با کار من تمومه، واسه همین به زودی برای شام میام پایین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They're just about ready to leave.
[ترجمه زهراخدایاری] آن هافقط درشرف آماده شدن برای ترک کردن هستن.
|
[ترجمه زباری] آنها همین الان آماده رفتن شدند.
|
[ترجمه گوگل] تازه آماده رفتن هستند
[ترجمه ترگمان] اونا فقط برای رفتن آماده هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: on all sides; here and there.

- Look about for the lost sock.
[ترجمه زهراخدایاری] برای جوراب گم شده این طرف وآن طرف رونگاه کن.
|
[ترجمه F.z] برای جوراب گمشده اطراف رو نگاه کن
|
[ترجمه گوگل] به دنبال جوراب گم شده باشید
[ترجمه ترگمان] دنبال جوراب گم شده بگرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in the immediate area; nearby.
مشابه: near

- The kids are somewhere about.
[ترجمه فاطمه برفرنژاد] بچه ها یه جایی این دوروبر هستند.
|
[ترجمه زهراخدایاری] بچه هاهرجای حوالی هستن.
|
[ترجمه گوگل] بچه ها جایی هستند
[ترجمه ترگمان] بچه ها در جایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to the opposite direction.

- Turn the car about.
[ترجمه گوگل] ماشین را بچرخانید
[ترجمه ترگمان] ماشین را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
عبارات: about to
• : تعریف: moving around.

- He was out and about early.
[ترجمه گوگل] او زود بیرون آمده بود
[ترجمه ترگمان] او خیلی زود از خانه خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. about four years
حدود چهار سال

2. about to happen
در شرف وقوع

3. agreement about these matters is difficult
توافق در این موارد مشکل است.

4. boasting about friendship and brotherhood / amidst distraction and distress
لاف یاری و برادر خواندگی / در پریشان حالی و درماندگی

5. everything about life is impermanent
همه چیز زندگی ناپایدار است.

6. how about a cup of tea?
یک فنجان چای چطور است ؟

7. how about some tea?
با یک فنجان چای چطوری ؟

8. how about you?
شما چطور؟

9. sensitive about the suffering of the poor
حساس نسبت به رنج فقیران

10. somewhere about ten o'clock
وقتی در حدود ساعت ده

11. speculation about the distant future is useless
گمان پردازی درباره ی آینده ی دراز مدت بی فایده است.

12. what about my share?
پس سهم من چی ؟

13. what about your father, is he a doctor, too?
پدرت چطور،او هم دکتر است ؟

14. worried about another earthquake, people started stocking up on food and water
مردم چون نگران یک زلزله ی دیگر بودند شروع کردند به اندوختن خوراک و آب.

15. arse about (around)
(انگلیس - خودمانی) مسخره بازی درآوردن

16. band about
مرتب اشاره کردن به،مرتب ذکر کردن

17. bang about (or around)
با سروصدای زیاد (ترق تروق) کاری را انجام دادن

18. beat about
جستجو کردن،پی (چیزی گشتن)،پیگیری کردن

19. beef about (something)
شکایت کردن،غر و لند زدن

20. bring about
موجب شدن،به بار آوردن،سبب شدن

21. buzz about (or around)
با شتاب و صدا رفت و آمد کردن

22. cast about
1- جستجو کردن،کاویدن 2- نقشه ریختن،طرح کردن

23. come about
1- روی دادن،اتفاق افتادن 2- دور زدن،(کشتیرانی) یک دور کامل زدن

24. dither about something
درباره ی چیزی دودل و هراسان بودن

25. get about
1- از جایی به جایی رفتن،تحرک داشتن 2- معاشرت زیاد کردن،رفت و آمد کردن 3- (خبر و غیره) پراکنده شدن،منتشر شدن

26. go about
1- مشغول بودن به 2- سیر کردن

27. go about one's business
به کار و بار خود پرداختن (و کاری به کار دیگران نداشتن)

28. just about
(عامیانه) تقریبا،کمی مانده

29. knock about (or around)
(عامیانه) 1- پرسه زدن،ولگردی کردن،پلکیدن 2- با خشونت رفتار کردن

30. lay about one
از هر سو ضربه زدن،از هر طرف زدن

31. mess about (or around)
1- (عامیانه) درگیر شدن (با) 2- وقت تلف کردن،ور رفتن،انگولک کردن

32. muck about (or around)
وقت تلف کردن،ور رفتن به چیزی

33. order about (or around)
تحکم کردن،(زیادی) دستور دادن

34. piss about (or around)
(خودمانی - زننده) وقت تلف کردن،ولگردی کردن

35. poke about (or around)
(برای یافتن چیزی) جابه جا کردن،سرچیزی رفتن،دنبال چیزی گشتن

36. put about
1- (کشتی) مسیر عوض کردن،تغییر مسیر دادن 2- درجهت دیگر حرکت کردن

37. round about
1- در جهت مخالف 2- در مسیر غیر مستقیم یا قوس دار

38. scratch about (for something)
(با کاویدن و غیره) دنبال چیزی گشتن

39. see about (something)
رسیدگی کردن،بررسی کردن،اقدام کردن،ترتیب (چیزی را) دادن

40. set about
آغاز کردن،شروع کردن،پرداختن (به کاری)

41. sick about something
اندوهناک،دلشکسته،دلزده

42. tackle about (or over) something
درباره ی موضوع ناخوشایند (یا جدی و غیره) با کسی صحبت کردن

43. what about
چطور؟،چطور شد؟،پس چی ؟

44. a book about war
کتابی درباره ی جنگ

45. a film about the korean war
فیلمی درباره ی جنگ کره

46. a leaflet about dental care
یک بروشور درباره ی مراقبت از دندان ها

47. a story about everyday individuals
داستانی درباره ی مردم عادی

48. a swamp about 10 miles in circuit
باتلاقی که پیرامون آن 10 مایل است.

49. all reports about the future of mankind are disquieting
تمام خبرهای مربوط به آینده ی بشر نگران کننده است.

50. an enthusiast about the theater
دارای ذوق و شوق برای تئاتر

51. bullets rained about him
بارانی از گلوله در اطرافش فرود آمد.

52. conifers constitute about a third of the world's forests
کاجیان (کاج ها) یک سوم جنگل های جهان را تشکیل می دهند.

53. distrust was about to destroy their marriage
بدگمانی داشت زناشویی آنها را تباه می کرد.

54. don't bother about the rug!
غصه ی فرش را نخور!

55. exploratory discussions about peace
مذاکرات مقدماتی درباره ی صلح

56. guests complained about the shabby way in which they had been treated
مهمانان از رفتار بی شرمانه ای که نسبت به آنان شده بود شکایت داشتند.

57. he asked about my intentions concerning his daughter
او درباره ی نقشه ی ازدواج من با دخترش پرسش کرد.

58. he asks about you whenever he calls
هر وقت تلفن می زند احوال تو را می پرسد.

59. he footled about all day
تمام روز را به بطالت گذراند.

60. he grumbles about everything
او در مورد همه چیز غر می زند.

61. he is about to take another pop at matrimony
او دارد یکبار دیگر دست به ازدواج می زند.

62. her decision about buying a house
تصمیم او دایر به خریدن خانه

63. her predictions about the war came true
پیش بینی های او درباره ی جنگ درست از آب درآمد.

64. his cynicism about the future demoralized others
بدبینی او درباره ی آینده دیگران را دلسرد می کرد.

65. his insinuations about my monthly income
کنایه های او درباره ی درآمد ماهیانه ی من

66. i forgot about my appointment with him
قرار ملاقات با او را فراموش کردم.

67. i raked about in the files but couldn't find the photograph
پرونده ها را زیر و رو کردم ولی نتوانستم آن عکس را پیدا کنم.

68. intelligence brings about success
هوش موفقیت می آورد.

69. much ado about nothing
هیاهوی بسیار برای هیچ

70. multilateral talks about palestine
مذاکرات چند سویه (چند جانبه) درباره ی فلسطین

مترادف ها

پیرامون (قید)
about, by, around

نزدیک (قید)
about, nigh, close, nearby, hand-to-hand

تقریبا (قید)
much, about, circa, near, nigh, almost, approximately, nearly, some, all but, well-nigh, sort of, thereabout

گرداگرد (قید)
about, around

بهر سو (قید)
about

بالاتر (قید)
about, above

نزدیک (حرف اضافه)
in, about, at, by, near, beside

نزد (حرف اضافه)
about, to, near

در صدد (حرف اضافه)
about, after

دور تا دور (حرف اضافه)
about

پیرامون (حرف اضافه)
about

در باب (حرف اضافه)
about, concerning

در شرف (حرف اضافه)
about

با (حرف اضافه)
in, about, with, by, against, together with, cum, mid, per

قریب (حرف اضافه)
about, near, nigh

در اطراف (حرف اضافه)
about, circa, around, anent

در (حرف اضافه)
about, at, to, unto

درباره (حرف اضافه)
on, about, concerning, of, toward, re, in re

در حدود (حرف اضافه)
within, about, circa

راجع به (حرف اضافه)
on, about, regarding, as to

تخصصی

[ریاضیات] حول، در حول، در حدود، پیرامون

انگلیسی به انگلیسی

• around; approximately; in the area, nearby
regarding, concerning; next to; nearby; connected to
the thing that you talk, write, or think about is the subject of what you are saying, writing, or thinking.
if you do something about a problem, you take action to solve it.
when you say that there is a particular quality about someone or something, you mean that they have this quality.
about in front of a number means approximately.
if someone or something moves about, they keep moving in different directions.
if someone or something is about, they are present or available.
if you are about to do something, you are going to do it soon.

پیشنهاد کاربران

مقوله هم میتونه معنی بده
مثلا:
parents need to forget about stereotype. . .
والدین باید مقوله تفکر قالبی را فراموش کنند. . . .
about God = خدارا
about women = زن دا
. . .
رأی ( عربی ) با "رای پارثی" هیچ ارتباطی ندارد
به
را
دا
رای
برای
for
. . .
رجوع کنید
برای
on the subject of . . . . . . . .
The game had begun even before 1829, when the Duke of Wellington, then Prime Minister, entered into official correspondence on the subject of how best to protect India against a Russian attack through Afghanistan.
X is about Y
ترجمه ی صحیح:
اصل و اساس "الف"، "ب" است.
"الف" در اصل یعنی "ب".
ترجمه ی اشتباه ( گرته برداری بی معنا از انگلیسی ) :
"الف" درباره ی "ب" است.
منبع: توییت خانم سارا سیاوشی
1 - مربوط، درباره
۲ - اطراف، دور
۳ - تقریبا
و یک معنی دیگری هم دارند که میشه به معنی
Teaching is about being patient
اموزش به معنای صبر است. . معلمی یعنی صبور بودن
در نرم افزارها و برنامه ها گاهی در نوار بالا یا کنار نرم افزار یک گزینه هست که نوشته شده about در اون قسمت می تونیم اطلاعاتی رو در ارتباط با توسعه دهنده نرم افزار، نسخه ی نصب شده بر روی سیستم ما و درمورد کپی رایت اون برنامه ببینیم.
در حالت قید:
1. تقریباً، در حدود
It's about six o'clock
2. اینجا و آنجا، به هر سوی، این ور و آن ور، این طرف و آن طرف، به اطراف
The children were running about
3. در جهتِ مخالف، درست در مقابل
...
[مشاهده متن کامل]

4. همین اطراف، همین دور و برها
خب اینم از این، همینه که هست، همه اش همینه ( در محاوره ) That's about ( the size of ) it
عقب گرد! ( نظامی ) About turn! ( US ) About face
دوباره سالم و سرپا بودن be up and about again
موجبِ بروز چیزی شدن bring something about
رخ دادن، روی دادن come about
در حالت حرف اضافه:
1. در اطرافِ، دور و برِ
2. نزدیکِ
3. راجع به، در موردِ، درباره
4. مشغول به
نظرت درباره . . . چیست؟درباره . . . چه فکر می کنی؟ درباره . . . چه؟ . . . How/What about
به کاری دست زدن go/set about something
وقتی مشغولِ این کار هستی، وقتی داری این کار را می کنی . . . While you are about it
در شرفِ انجامِ کاری بودن be about to do something
نکته:
دو کلمه about و on ، هر دو به معنای درباره یا در بابِ هستند؛ اما on حالتی جدی تر و رسمی تر دارد:
a book on Chinese art
و about حالتی غیر رسمی تر دارد و بیشتر در صحبت از چیزهایی به کار می رود که مورد توجه عامه مردم است:
a book about dinosaurs

حدود، در نزدیکی، راجع به
درباره 💬⁦🗯️⁩💭
be about to do something
در شرف انجام کاری بودن
We were just about to leave when Jerry arrived
داشتیم می رفتیم که �جری� رسید.
در جواب به سوال جناب Mowlaei که پرسیدن:
Harry Kane was about the best of the bush pilots
دراین جمله، عبارت ( was about the ) ترجمه اش چی میشه؟
هری کین یه زمانی بهترین خلبان بوش بود و about در اینجا معنی در حدود
...
[مشاهده متن کامل]

یا زمان هایی را میدهد✔✔
و اینطور معنی کردن مثل گوگل: هری کین بهترین خلبان بوش بوداشتباه است❌❌

the movie i've previewed that's about hit theaters
فیلمی قرار در سینماها نمایش داده بشه یا اکران شود من انرا دیده ام
در این جمله about به معنی, 👈قراره 👈نزدیکه, یادر👈 شرفه , را میدهد
مربوط
Harry Kane was about the best of the bush pilots
دراین جمله، عبارت ( was about the ) ترجمه اش چی میشه؟
سلام. معنای این جمله چی میشه؟
Leadership is about the ability to implement
change
به معنای
در خصوص
معنی about
. . . در مورد . . .
واژه about
واژه about در این کاربرد معنایی نزدیک به حدود یا تقریبا در فارسی دارد. از about برای نشان دادن تقریبی بودن یک مقدار استفاده می شود، مثلا: about two months ( حدود دوماه ) و about five ( حدود پنج )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه about
حرف اضافه about در زبان انگلیسی معادل واژه درباره یا در مورد در فارسی است. از حرف اضافه about معمولا برای اشاره به موضوع یک چیز استفاده می شود. مثلا: a book about jung ( کتاب در مورد یونگ )
منبع: سایت بیاموز

حول. مثلا about x axial حول محور x
سلام دوستان
این رو برای مترجمان حرفه ای می نویسم.
about همیشه به معنای دربارهٔ و حدود و اطراف و چنین معانی نیست! به ترجمه اش دقت کنید. خیلی وقت ها ممکنه معنی �یعنی� رو داشته باشه یا هر معنای دیگه ای، مثلاً جملهٔ زیر رو ببینید با ترجمه اش:
...
[مشاهده متن کامل]

life is never about the people who act sincere in front of you, its about the people who remain honest behind you.
ترجمه: �هیچ گاه، زندگی را نه بر اساس رفتار صمیمانه افراد در حضور خود، بلکه بر اساس تداوم رفتار صادقانه آنان در غیاب خویش ارزیابی کنید. �

about به معنای درباره یا در مورد هستش یکی از کلمات ترکیبی کهabout توش به کار میرهabout my هستش که به معنای درباره من هستش. امیدوارم مردم رو بابت این توضیحاتی که دادم از خودم راضی نگه داشته باشم.
در ارتباط با . . . . . . . . . . . . . .
به معنی �بابت� هم می تونه باشه:
. . . concern about نگرانی بابتِ. . .
9 ) About 10% of Jewish households have Christmas
نزدیک به ۱۰%ازخانواده های یهودی درخت کریسمس دارند.
*این واژه هایی که می گم برگرفته ازکتاب"هرروز۱۰دقیقه انگلیس به نویسندگی مرضیه جعفری ونجمه فوق"است:
1 ) Talking about likes and dislikes in english
صحبت درموردآنچه دوست داریدودوست ندارید درزبان انگلیسی
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) Fond of is normally used to talk about food or people
کلمه ( فاند آف ) معمولا درموردانسانوغذابه کارمی رود.
3 ) To talk about your general likes or dislikes , follow this pattern:like some thing or like doing some thing.
هنگامی که می خواهیدبه طورکلی درموردآنچه که دوست داریدویادوست نداریدصحبت کنیدازالگوی زیراستفاده کنید:"لایک سام سینگ"یا"لایک دویینگ سام سینگ"
4 ) Your thumb is about the same size as your nose
شست شما تقریبا هم اندازه ی بینی شماست.
5 ) Fidgeting can burn about350 calories a day
درطول یک روز، اضطراب موجب سوختن حدود ۳۵۰کالری می شود.
6 ) A person can live with out food for about a month, but only about a week with out water
یک انسان می تواند بدون غذا حدود یک ماه زنده بماند، اماتنهایک هفته بدون آب دوام می آورد.
7 ) Speaking about hopes in english
بیان آرزوها درزبان انگلیسی
8 ) Contrary to popular belief, there are almost no Buddhists in india, nor have there been for about a thousand years
برخلاف باورعموم مردم، نه تنها بودایی هاهم اکنون درهندوجود ندارندیک هزاران سال پیش هم وجود نداشته اند.


about, on, concerning, of, toward, re

almost

دو سه تا معنیش رو همراه با مثال میگم .
درباره ی
? What's that book about
اون کتاب درباره چیه ؟
تقریباً
. I lived about three years in that town
تقریباً سه سال توی اون شهر زندگی کردم .
...
[مشاهده متن کامل]

دور و بر _ نزدیک
. There was a grocery about their house
نزدیک خونشون یه فروشگاه بود .
اگه دوست داشتید میتونید به کانال اینستاگرام من سر بزنید. میتونید لغات و اصطلاحات بیشتری رو همراه با مثال یاد بگیرید 😉
Instagram. com/languageyar

به واسطه
حتما

درباره
مانند: talking about festivals
صبحت کردن درباره جشنواره ها
حدودا ، تقریبا
there are about 7000 languages in the world
تقریبا 7000 زبان در جهان وجود دارد 🔻🔻🔻🔻
?How a bout friday
یعنی:. . . . شنبه چطور است؟
به معنای
Citizenship is fundamentally about participation in political and civic life
شهروندی اساساً به معنای مشارکت در زندگی سیاسی و مدنی است
A bout
درباره
در عکاسی : "وابسته بودن، بستگی داشتن. مثال :
Fine images are all about the marriage of light and subject / همه عکسها یا تصاویر وابسته به پیوند نور با موضوع هستند.
یک دوره کوتاه از یک فعالیت شدید
درمورد، موضوع
درباره ، راجب موضوعی
درباره
درباره ، تقریبا
حدود
اغلب به رابطه اشاره میکنه مثل:
I'm thinkin' about it
( دارم در موردش فکر میکنم )
.
بعضی وقتا معنی ( دور و بر ، اطراف و همین حوالی ) میده مثل:
Mr midnight, would you plase look after the place. There're our enemies about.
...
[مشاهده متن کامل]

( اقای midnight میشه مراقب اینجا باشید دشمنامون همین اطرافن )
.
[Good luck ]

بر سرِ، مربوط به، در رابطه با، نسبت به، در خصوص
درباره یا درمورد چیزی. . .
تقریبا_حدود
بیشتر از
حدودا - تقریبا
درباره . . .

around
تقریباً
In a place
Almost
In or to different places or in different directions
On the subject of
A little more or less than
در مورد، حدود، نزد، همراه، درحوالی/اطراف/گوشه/کنار، پیرامون اینجا/آنجا ( بودن ) ، در اطراف، در حوالی، پیرامون
تقریبا

در
at, to, about, unto
در باره
about, on, concerning, of, toward, re
در حدود
about, within, circa
راجع به
about, on, regarding, as to
پیرامون
about, about, about, about
در باب
about, concerning
در شرف
about
با
with, by, in, against, together with, about
قریب
about, near, nigh
در اطراف
around, about, circa, anent
نزدیک
near, about, by, beside, at, in
نزد
to, near, about
در صدد
about, after
دور تا دور
about
قید
تقریبا
almost, approximately, nearly, about, near, some
پیرامون
about, around, by
نزدیک
close, nearby, about, nigh, hand - to - hand
گرداگرد
around, about
بهر سو
about
بالاتر
above, about
əˈbout
در باره
تعریف های about
قید
used to indicate movement in an area.
men were floundering about
مترادف ها: around, here and there, to and fro, back and forth, from place to place, hither and thither, in all directions
used to express location in a particular place.
there was a lot of flu about
مترادف ها: near, nearby, around, hereabouts, not far ( off/away ) , close by, in the vicinity, in the neighborhood
حرف اضافه
on the subject of; concerning.
I was thinking about you
مترادف ها: regarding, concerning, with reference to, referring to, with regard to, with respect to, r
قرار است که . . .
نزدیک است که . . .
حدودا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦١)

بپرس