حرف اضافه ( preposition )
• (1) تعریف: concerning.
• مشابه: in point of, touching
• مشابه: in point of, touching
- My son loves his book about trains.
[ترجمه امین] پسرمن کتاب خودرا که درباره ی قطار ها است دوست دارد|
[ترجمه امیرعلی] پسرم عاشق کتاب خود درباره ی قطار ها است.|
[ترجمه میرفندرسکی] پسرم عاشق کتابش در مورد قطارها است.|
[ترجمه زهراخدایاری] پسرم عاشق کتابشه که راجب قطاراست.|
[ترجمه فرامرز] پسرم کتابش که دربارهٔ قطارهاست رو خیلی دوست داره.|
[ترجمه عرفان] پسر من کتاب خود را در مورد قطار ها دوست دارد|
[ترجمه اورمزد] - پسرم عاشق کتابش در مورد قطار است.|
[ترجمه سارا] پسر من کتابی را دوست دارد که درباره قطار ها است|
[ترجمه ...] پسر من کتابش را که درباره قطار هاست دوست دارد.|
[ترجمه گوگل] پسرم عاشق کتابش درباره قطار است[ترجمه ترگمان] پسرم کتاب او را در مورد قطارها دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tell us about your trip!
[ترجمه رقیه] راجبه سفرتان به ما توضیح دهید|
[ترجمه زهراخدایاری] راجب سفرت به مابگو.|
[ترجمه اورمزد] - از سفرت بگو!|
[ترجمه ستی] راجع به سفرت به ما بگو|
[ترجمه فرشته زمین من:)] راجع به سفرت تعریف کن!|
[ترجمه گوگل] از سفرتان بگویید![ترجمه ترگمان] درباره سفرت به ما بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in the immediate area of.
- The supervisor is about the office somewhere.
[ترجمه زهراخدایاری] سرپرست دوروبردفتردرجایی است.|
[ترجمه عبدالفرید] ناظر، یه جایی اطراف دفتر است.|
[ترجمه گوگل] ناظر در مورد دفتر جایی است[ترجمه ترگمان] ناظر در حال حاضر در محل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: on each side of; around.
- There are so many trees about the house that it's somewhat dark inside.
[ترجمه زهراخدایاری] نزدیک خونه تعدادزیادی درختایی وجودداره که تاحدی داخلش تاریکه.|
[ترجمه عبدالفرید] وجود تعداد زیادی درخت اطراف خانه باعث تاریکی مختصر داخل آن است عبدالفر|
[ترجمه Behzad] درختان زیادی در اطراف خانه وجود دارند که سبب تاریکی داخل هستند|
[ترجمه زباری] آنقدر درخت در اطراف خانه هستند که داخل ( خانه ) تاریک به نظر می رسد|
[ترجمه گوگل] درختان زیادی در اطراف خانه وجود دارد که داخل آن تا حدودی تاریک است[ترجمه ترگمان] درختان زیادی در اطراف خانه وجود دارد که تا حدی تاریک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: connected or associated with.
- There was an air of mystery about the other two passengers.
[ترجمه Behzad] درمورد دو مسافر دیگر دریایی راز وجود دارد|
[ترجمه گوگل] در مورد دو مسافر دیگر فضایی مرموز وجود داشت[ترجمه ترگمان] در مورد دو مسافر دیگر یک نوع رمز و رازی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: near; close to.
• مشابه: near, round
• مشابه: near, round
- We are about the same age.
[ترجمه d] ما تقریبا هم سن هستیم|
[ترجمه زهراخدایاری] ماتقریبا همون سن هستیم.|
[ترجمه گوگل] ما تقریباً همسن هستیم[ترجمه ترگمان] ما در حدود همان سن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Let's plant the tree about here.
[ترجمه زهراخدایاری] بیا درختو نزدیک اونجا بکاریم.|
[ترجمه Fatemeh] بیا درخت را در اینجا بکاریم|
[ترجمه گوگل] بیایید درخت را همینجا بکاریم[ترجمه ترگمان] بذار درخت رو اینجا بکاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• (1) تعریف: more or less; approximately.
• مشابه: approximately, in the neighborhood of, nearly, say
• مشابه: approximately, in the neighborhood of, nearly, say
- A new one costs about fifty dollars.
[ترجمه گوگل] قیمت نو حدود پنجاه دلار است
[ترجمه ترگمان] قیمت جدید حدود پنجاه دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قیمت جدید حدود پنجاه دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nearest gas station is about twenty miles from here.
[ترجمه F.z] نزدیکترین پمپ بنزین حدود بیست مایلی اینجاست|
[ترجمه گوگل] نزدیکترین پمپ بنزین حدود بیست مایل از اینجا فاصله دارد[ترجمه ترگمان] نزدیک ترین ایستگاه گاز حدود بیست مایل از اینجا فاصله دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: nearly; almost.
- I'm about done with my work, so I'll be down for dinner soon.
[ترجمه F.z] کارم تقریبا تمومه زود برای شام میام پایین.|
[ترجمه زباری] کارهام تقریباً داره تموم می شه، بعدش زودی میام پایین برا ناهار|
[ترجمه گوگل] من کارم را تمام کرده ام، بنابراین به زودی برای شام می آیم[ترجمه ترگمان] کارم با کار من تمومه، واسه همین به زودی برای شام میام پایین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They're just about ready to leave.
[ترجمه زهراخدایاری] آن هافقط درشرف آماده شدن برای ترک کردن هستن.|
[ترجمه زباری] آنها همین الان آماده رفتن شدند.|
[ترجمه گوگل] تازه آماده رفتن هستند[ترجمه ترگمان] اونا فقط برای رفتن آماده هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: on all sides; here and there.
- Look about for the lost sock.
[ترجمه زهراخدایاری] برای جوراب گم شده این طرف وآن طرف رونگاه کن.|
[ترجمه F.z] برای جوراب گمشده اطراف رو نگاه کن|
[ترجمه گوگل] به دنبال جوراب گم شده باشید[ترجمه ترگمان] دنبال جوراب گم شده بگرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in the immediate area; nearby.
• مشابه: near
• مشابه: near
- The kids are somewhere about.
[ترجمه فاطمه برفرنژاد] بچه ها یه جایی این دوروبر هستند.|
[ترجمه زهراخدایاری] بچه هاهرجای حوالی هستن.|
[ترجمه گوگل] بچه ها جایی هستند[ترجمه ترگمان] بچه ها در جایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to the opposite direction.
- Turn the car about.
[ترجمه گوگل] ماشین را بچرخانید
[ترجمه ترگمان] ماشین را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشین را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
عبارات: about to
عبارات: about to
• : تعریف: moving around.
- He was out and about early.
[ترجمه گوگل] او زود بیرون آمده بود
[ترجمه ترگمان] او خیلی زود از خانه خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او خیلی زود از خانه خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید