حادحادثحادث شدن اما در هم ریختهحادث شدن و پدید امدنحادثهحادثه یا اتفاقحادیحاذقحارحارثحارسحارس و نگهبان شبحاره نامرتبحازمحاسبحاسدحاسرحاشیهحاشیه و کنارهحاشیه کتابحاصدحاصلحاصل اب و صابونحاصل ترشح غددحاصل تلاش خالی بندهاحاصل ذوق و هنر سرایندهحاصل سوختن اتشحاصل فروریختن دیوارحاصل گندمحاصل و فراوردهحاصل کارحاصل کاسبیحاصل کردنحاصلش نابسامانی و تیره روزی فرزندان استحاضر یا مهیاحافدحافذحافظحافظ اسرار دیگرانحافظ را به شاخه نبات سوگند دهند و از او گیرندحافظ مرزهاحافظ مرزهای کشورحافظهحافظه جانبی رایانهحافظه و هوشحافیحاقدحالحال بدو نامساعد بودن شرایطحالا